در اوایل ماه حوت امسال گزارش شد که سه جوان باشندهی بامیان هنگام برگشت از معدن زغالسنگ ولسوالی دره صوف سمنگان، در مرز میان ولسوالیهای سیغان و کهمرد بامیان تیرباران شدهاند. در آن زمان در مورد عامل یا عاملان قتل این جوانان چیزی گفته نشده بود، اما بهتازگی منابع ادعا دارند که این جوانان قربانی اختلافات درونی طالبان شدهاند و فرد متهم به قتل این سه جوان نیز به قتل رسیده است. ادعایی که سخنگوی فرماندهی امنیهی طالبان در بامیان آن را رد میکند. سخنگوی این فرماندهی میگوید که تحقیقات در زمینه هنوز در جریان است و تا اکنون هیچ فردی در رابطه به قتل آنان بازداشت نشده است.
مردان خشکدره کجا است؟
روستای «خشکدره» در ولسوالی سیغان بامیان قرار دارد و باشندگان این روستا از طریق زراعت و دامداری روزگارشان را میگذرانند. اما در سالهای اخیر این روستا بهشدت از خشکسالی آسیب دیده است. پدیدهای که به فقر در این روستا نیز افزوده است.
منابع میگویند که بهدلیل خشکسالیهای مداوم و محرومیتها، شمار قابل ملاحظهی مردم این روستا را ترک کرده و به سمت شهرها کوچیدهاند. یکی از این منابع میگوید: «خشکدره دورترین منطقهی ولسوالی سیغان است که چشمه و آب روان ندارد. کشتوکار مردم للمی است و بستگی به میزان برف و باران دارد که در سالهای اخیر برف و باران نیز کاهش یافته است.»
این در حالی است که خدمات دولتی در این روستا به یک مرکز صحی و یک مکتب خلاصه میشود و بهگفتهی منابع، اکنون در این روستا حدود ۵۰ خانواده زندگی میکنند و اکثریت مردان این شمار خانوادهها نیز مهاجر شده یا برای کارگری به معادن زغالسنگ رو آوردهاند.

بازی با جان
معادن زغالسنگ در افغانستان بیشتر در ملکیت عامه هستند و استخراج آن را شرکتهای خصوصی به عهده دارند. شرکتهایی که بهگفتهی آگاهان اقتصادی، براساس منطق «مصرف کمتر، سود بیشتر» فعالیت میکنند و بر حفظ جان کارگرانی که از مجبوری به کار در معادن رو میآورند، توجه نمیکنند. رویکردی که بارها از کارگران معدن قربانی گرفته است. بهویژه در سالهای اخیر بارها اتفاق افتاده است که کارگران فقیر و غیرحرفهای بهدلیل مصون نبودن تونلها در معادن جانشان را از دست دادهاند. با این حال، آماری از کارگرانی که در معادن زغالسنگ جانشان را از دادهاند در دسترس نیست. افزون به این، صاحبان معادن و شرکتهای خصوصی استخراجکنندهی زغالسنگ نیز پس از حادثه در مورد قربانیان پاسخگو نیستند.
با وجود آنکه کار در معادن زغالسنگ در افغانستان پرخطر و کمدرآمد است، اما آخرین گزینه برای کارجویان فقیر است که بنابر مجبوریت به این سکتور رو میآورند. شماری که از حوادث ریزش معادن زغالسنگ جان سالم بدر میبرند، در مسیر رسیدن به خانههایشان جانشان را از دست میدهند.
کادرهای علمی
محمدغنی ۲۳ سال پیش در روستای «خشکدره» ولسوالی سیغان ولایت بامیان به دنیا آمد و در بامیان و در دل محرومیتهای این ولایت بزرگ شده بود. خانوادهاش میگویند که محمدغنی در این ولایت مکتب را با مشکلات فراوان به اتمام رساند.
یکی از اعضای خانوادهی محمدغنی میگوید: «محمدغنی با تمام مشکلات زیاد درس خوانده بود. او برای رفتن به مکتب همهروزه دوونیم ساعت راه را پیاده طی میکرد.»
بهگفتهی اعضای خانوادهی محمدغنی، او آرزو داشت که بعد از ختم مکتب کاری بیابد و زندگیاش را سروسامان بدهد. یکی از همصنفیهای محمدغنی نیز میگوید که او در دوران مکتب اولنمره بود و بهدلیل لیاقتش بدون گرفتن آمادگی در آزمون کانکور سال ۱۳۹۸ اشتراک و به دانشکدهی اقتصاد دانشگاه کابل راه پیدا کرد.
او بعد از ختم سمستر خزانی سال اول تحصیلیاش، بهدلیل اینکه در کابل کاری پیدا نتوانست، به منظور تأمین مخارج خانوادهاش راهی ولایت سمنگان شد و به جمع کارگران معدن زغالسنگ پیوست.
او در بهار ۱۳۹۹ به کابل برگشت و تحصیل در رشتهی اقتصاد را شروع کرد و در دوران تحصیل در دانشگاه نیز با نمرهی بلند در کادر بود. اما از روی زمستان بهکار در معادن زغالسنگ میپرداخت و هزینهی تحصیل و مصارف خانوادهاش را تأمین میکرد.

برادر کوچک
محمدآصف ۲۰ سال داشت و برادر کوچکتر محمدغنی بود. او دانشجوی رشتهی اداره عامه دانشگاه کابل بود و سال اول تحصیلیاش را تعجیل گرفته بود. در سال ۱۴۰۰ خورشیدی و پس از ختم سال تحصیلی، بهدلیل ضعف اقتصادی به دره صوف سمنگان رفت و در کنار برادرش به معدنکاری روی آورد.
یکی از دوستان محمدآصف میگوید: «آصف جوان خوشاخلاق، مؤدب و در عین حال پرانرژی بود. او همیشه از ناملایمات زندگی قصه میکرد و همواره تلاش میکرد که وضعیت اقتصادیشان خوب شود تا بتواند به درسهای خودش ادامه بدهد. به همین منظور او تلاش میکرد و به کار در معدن روی آورده بود.»
بهگفتهی منبع، بعد از چندی کار در معدن زغالسنگ، محمدآصف دچار دیسک کمر شد و نتوانست به کارش ادامه دهد و به خانه برگشت و تحت درمان و مراقبت مادرش بهبود یافت.
بار دیگر او بهدلیل مشکلات اقتصادی مجبور شد که سرکارش برگردد، اما نتوانست مثل گذشته این کار را پیش ببرد و در نهایت آشپزی دیگر کارگران معدن و کارهای خرد و ریز دیگر را عهدهدار شد و از این درک روزانه حدود ۲۳۰ افغانی دستمزد دریافت میکرد.
در همین حال، یکی از بزرگان روستای «خشکدره» میگوید که وضعیت زندگی این برادران خیلی بد بود. او افزود: «آنان در یک روستای کمآب و خیلی دوردست زندگی میکردند و زمینهای زراعتیشان هم بهدلیل کمبودی آب لمیزرع بود و دو سال قبل پدرشان که حمایهگر این خانواده بود، نیز به رحمت حق رفت.»
بهگفتهی منبع، با مرگ پدر، سختی و دشواری زندگی این خانواده شدت یافت. «چون پدرشان کارگر و مشغول دهقانی بود با همان دهقانی چرخ روزگار میگذراند. اما نمیتوانست مصارف دانشگاه و درس پسرانش را تهیه نماید. بنا محمدغنی و برادرش تصمیم گرفتند در کنار درس و تحصیل، کار کنند. آنان از طرف تابستان کارگری و دستفروشی و از روی زمستان بهدلیل بیکاری و اوضاع نامناسب کشور معدنکاری میکردند.»
محمدکریم
محمدکریم یوسفی ۳۷ ساله نیز از باشندگان روستای «خشکدره» ولسوالی سیغان بود. او نانآور خانوادهی شش نفری بود و پدر پنج فرزند. یوسفی نیز بهدلیل مشکلات شدید اقتصادی بهتازگی بهکار در معدن روی آورده بود.
منابع میگویند که او در معدن زغالسنگ در دره صوف سمنگان تنها دوونیم ماه کار کرده بود و با پول آن قصد داشت نیازهای آنی خانوادهاش را در فصل بهار تأمین کند، اما پیش از رسیدن به خانه پول و جانش را از دست داد. منابع میگویند که در نبود او اکنون مشکلات اقتصادی این خانواده افزایش یافته است.
برگشت به خانه
با گرمشدن هوا در افغانستان، بازار فروش زغالسنگ سرد و کار در این سکتور با رکود مواجه میشود. وضعیتی که به خالیشدن سفرهی بسیاری از کارگران این سکتور میانجامد و کارگران مجبور میشوند راهی خانههایشان شوند و چارهی دیگری تا سر رسیدن زمستان بجویند. اما شماری از آنان مثل محمدغنی، محمدآصف و محمدکریم هرگز به خانههایشان نمیرسند.
این سه کارگر معدن روز جمعه (۲۸ دلو ۱۴۰۱ خورشیدی) پس از چند ماه کار در معدن زغالسنگ و با دریافت دستمزدشان راهی خانه بودند. آنان با طیکردن مسیرهای دشوارگذر حوالی چاشت به بازار ولسوالی کهمرد بامیان رسیده بودند. منابع میگویند این سه جوان تا ساعت ۱۲:۰۰ چاشت روز جمعه با خانوادههایشان در تماس بودهاند، اما پس از آن ارتباطشان قطع شده است.
منابع میگویند که آنان بهدلایل اقتصادی مثل سالهای قبل پس از صرف غذای چاشت در بازار ولسوالی کهمرد، پیاده روانهی خانه بودند و از این مسیر مفقود شدهاند. مطیع، یکی از نزدیکان محمدغنی میگوید: «محمدغنی و برادرش در طول سالهای گذشته هرازگاهی پیاده به خانه میآمدند. اگر از سمنگان به خشکدره پیاده میآمدند معمولا سه روز را در برمیگرفت.»
سه روز پس از مفقودشدن این سه نفر، در تاریخ اول حوت یکی از اقارب قربانیان با نشر اعلامیهای مفقودی در فیسبوک از مردم خواهان همکاری شده بود. همزمان با این، بزرگان روستاهای «خشکدره» و «آببالای» این ولسوالی موضوع مفقودشدن این سه جوان را با مسئولان محلی طالبان در میان گذاشتند و خودشان نیز عملیات جستوجو را آغاز کردند تا اینکه سه روز بعد در تاریخ چهارم حوت مردم محل اجساد تیربارانشدهی مفقودشدگان را با دستها و چشمان بسته از درهای مربوط به کوتل دندانشکن پیدا کردند.
رویدادی که با واکنشهای شدید به همراه بوده است و بسیاری این کشتار را به کارزار «نسلکشی» علیه هزارهها نسبت میدهند. منابع استدلال میکنند که این کارگران با هیچکسی خصومت نداشتند و قتل آنان کار دزدان نیز نمیتواند باشد.
یکی از منابع نزدیک به این قربانیان میگوید: «محمدآصف و برادرش معاش دو ماهشان را به همراه داشتند. دزدان تنها پولشان را میگرفتند و به خودشان کار نمیداشتند یا در نهایت آنان را زخمی میکردند. اما بیرحمانه تیرباران شدهاند و این نشان میدهد که قتل آنان هدفمندانه بوده است.»
در حالیکه دو هفته بعد از این رویداد، سخنگوی فرماندهی امنیهی طالبان در بامیان به روزنامه اطلاعات روز گفته بود یک نفر مشکوک به اتهام قتل این سه جوان بازداشت شده است و تحقیقات جریان دارد، اکنون سه منبع به روزنامه اطلاعات روز تأیید میکنند که فرد بازداشتشده را طالبان کشتهاند.
یک منبع که میخواهد هویتاش افشا نشود، میگوید: «فردی مشهور به بچه سیاف که به ظن [قتل] بازداشت شده بود، در بازجویی اقرار کرده بود که این سه کارگر را یک شب در خانهاش نگه داشته است، اما اکنون طالبان او را نیز کشتهاند. مقامات طالبان نیز در کابل میگویند که فرد بازداشتشده قاتل نبوده است و ما را بدنام نسازید.»

اختلافات درونی
در همین حال، منابع میگویند که قتل این سه جوان ربطی به کشتار سیستماتیک هزارهها ندارد. این منابع با اشاره به اختلافات درونگروهی طالبان میگویند که این سه کارگر معدن قربانی این اختلافات شدهاند.
یکی از منابع میگوید: «در قتل این سه کارگر، فردی بهنام قاری فرید، از افراد نزدیک به طالبان تاجیکتبار و مخالف عبدالله سرحدی، والی طالبان در بامیان دست دارد و این کارگران قربانی زدوبندهای میانگروهی طالبان در بامیان شدهاند.»
بهگفتهی این منبع، اکنون طالبان با تهدید مردم میخواهند این موضوع را لاپوشانی کنند. یک منبع آگاه دیگر نیز با تأیید این گفتهها، میگوید: «این سه جوان را افراد یک فرمانده محلی طالبان در ولسوالی کهمرد که به قاری فرید معروف است، کشتهاند. اکنون برخی مسئولان طالبان تلاش دارند که این رویداد را به گردن داعش بیاندازند.»
محمد خوانی رسا، سخنگوی فرماندهی امنیهی طالبان در بامیان اما این گفتهها را رد میکند و میگوید: «بعد از واقعهی قتل این سه نفر، در کهمرد قتلی صورت نگرفته است. این واقعه در راه صعبالعبور در مسیری از خانههای مسکونی و دور از انظار عامه صورت گرفته است که موارد فوقالذکر تحقیقات و بررسی را دشوار کرده است. اما تلاشهای جدی برای پیداکردن عاملان قضیه و تطبیق عدالت جریان دارد.»
از اواخر خزان سال ۱۴۰۱، مسئولان محلی طالبان در بامیان به دو جناح مختلف و متخاصم تقسیم شدهاند. جناح نخست، رؤسا و مسئولان عمدتا پشتونتبار و وابسته به طالبان قندهار هستند که از عبدالله سرحدی، والی طالبان در بامیان فرمان میبرند. جناح دوم، رؤسا و مسئولان عمدتا تاجیکتبار هستند که از صدیقالله شاهین مسافر، فرمانده امنیهی طالبان برای بامیان دستور میگیرند و وابسته به شبکه حقانی هستند.
اختلافات میان این دو دسته پس از آن شدت گرفته که شماری از رؤسای طالبان در این ولایت بهدلیل رفتار تبعیضآمیز با کارمندان و مراجعان هزاره از وظایفشان برکنار شدهاند. اکنون منابع با اشاره به برکناری اسلامالدین عثمانی و سالم فیضی، رؤسای پیشین طالبان برای معارف و دانشگاه بامیان، میگویند که این افراد در پی شکایتهای مستند باشندگان ولایت بامیان برکنار شدهاند.
منابع استدلال میکنند که جناح دومی وابسته به شبکه حقانی، برکناری افراد خود از ریاستهای مهم دولتی بامیان را کار جناح مخالف خود میدانند و برای برکناری سرحدی از سمتش با همکاری شماری از «مولویها»ی کهمرد، سیغان و غندک عنوانی وزارت داخله و شماری از وزارتخانههای زیر ادارهی این گروه شکایت کردهاند، اما نتیجهی مثبت بدست نیاوردهاند.
یکی از منابع میگوید: «پس از اینکه تلاشهای جناح مخالف سرحدی برای برکناری او بیثمر باقی ماند، آنان تهدید کردند که امنیت بامیان را اخلال میکنند و زمینهی فعالیت گروه داعش را در این ولایت فراهم میکنند.»
این در حالی است که از چند مدت به این طرف زمزمههای فعالیت داعش در بامیان نیز سر زبانها افتاده است. بهگفتهی منابع، تیربارانشدن سه باشندهی ولسوالی سیغان در مربوطات کوتل دندانشکن ولسوالی کهمرد و کشتهشدن محمدنعیم خادم، مسئول ادارهی انرژی هستهای طالبان در بامیان با یک کارمندش در پی درگیری خودی در این اداره، ارتباط مستقیم به اختلافات میان مسئولان محلی این گروه دارد و این نشان میدهد که اختلافها میان آنان افزایش یافته و وارد ابعاد تازهای شده است.
طبق گزارشها، مسئول ادارهی انرژی هستهای طالبان در بامیان و محافظاش باشندگان ولایت میدانوردک بودند که در نتیجهی درگیری خودی طالبان صبح روز چهارم حوت در داخل ادارهی انرژی هستهای تیرباران شدند.
بهباور منابع، جناحهای مخالف عبدالله سرحدی، والی طالبان برای بامیان با ایجاد ایندست ناامنیها تلاش دارند یکدیگر را نزد رهبری طالبان تخریب کنند و از این طریق امتیاز بدست بیاورند. از سوی دیگر، اما رهبری این گروه در تلاش است که این اختلافات را پنهان نگهدارد.
یکی از منابع میگوید: «شماری از مقامات طالبان در تلاش اند که این قتلها را به گردن داعش بیاندازند.»
بامیان در طول بیست سال گذشته از ولایتهای امن کشور به شمار میرفت. اما با روی کارآمدن طالبان، امنیت این ولایت تا حدی مختل شده است. چنانچه میتوان به کشتهشدن حلیمه امامی و یافتشدن جسد قطعهقطعهشدهی یک فرد در مرکز بامیان، کشتهشدن دو نفر در منطقهی دره اژدها، تیرباران یک راننده در یکهولنگ، کشتهشدن یک جوان در دره شکاری اشاره کرد. مواردی که تا اکنون مسئولان محلی طالبان در بامیان از بازداشت عاملان آنان به رسانهها چیزی نگفتهاند.
پیش از این فعالان مدنی بامیان نیز با انتشار اعلامیهای حکومت محلی طالبان را به بیتوجهی در راستای تأمین امنیت مردم و پیگیری و مجازات عاملان این قتلها متهم کردهاند. کشتار افراد ملکی در درگیری میانگروهی طالبان حرف تازه و مختص به بامیان نیست. در زابل و بدخشان نیز افراد ملکی قربانی زدوبندهای میانگروهی شدهاند.