[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحتوسقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند]
تاریخ معاصر تاجیکان افغانستان را میتوان تاریخ سکوت و انزوای سیاسی نام گذاشت. آنان با وجود پشتوانهی فرهنگی عظیمی که در اختیار داشتند، هرگز -جز در یکی دو مورد- همت نکردند وارد منازعات سیاسی شوند و دعوی کشورداری بکنند. تاجیکان با همه داشتههایشان در برابر حاکمیت هر قوم و قبیلهای سر تعظیم فرود آوردند و جز در موارد استثنایی، تلاش درخور ذکری برای تسلط بر کشور خودشان و تعیین سرنوشت شان نکردند. حضور پرقدرت تاجیکان با پشتوانهی عظیم تمدن فارسی، در سرنوشت سیاسی افغانستان، میتوانست امروزِ این کشور را بهصورت دیگری رقم بزند. با این حساب تاجیکان افغانستان با خاموشی و سکوت و انزوا و تسلیم، تاریخ خونینی را بر این کشور رقم زدند و بیشتر از هر قوم و مردم دیگری مسئول بدبختیهای اند که امروز دامنگیر جغرافیای ما شده است. اما سؤالی که در این سطور در پی بسط و پاسخ بر آن هستیم، این است که چه چیزی خاموشی و سکوت و تسلیم و اسارت را در ذهن انسان تاجیک توجیه میکرد/میکند و چگونه وجدان یک انسان تاجیک بیتفاوتی و تسلیمی و سکوت را برمیتابد و تحمل ستم و محنت برایش آسان و دلپذیر میشود؟
باور نویسنده بر این است که ستمپذیری و سکوت تاجیکان در برابر استبداد و عدم حساسیت شان در تعیین تکلیف و سرنوشت شان بدستان خودشان، ریشههای فرهنگی-تربیتی دارد. باورها به این است که یکی از پشتوانههای بزرگ و عظیم فرهنگی تاجیکان شعر است و شاعران طراحان اصلی فکر و اندیشهی تاجیکان اند. تاجیکان در افغانستان آموزش و زندگی را با شعرای مانند سعدی آغاز میکنند. فرزند تاجیک افغانستان، نوشتن و خواندن را با سعدی میآموزد و در واقع سعدی بر ذهنیت و تربیت جامعهی تاجیک افغانستان حکم میراند. مردم افغانستان با زبان سعدی سخن میگویند. با سعدی میاندیشند، مثالها و پندهای سعدی را فراوان بهکار میبندند و سخت تحت تأثیر اندیشههای او هستند.
ابومحمد مشرفالدین مصلح بن عبدالله متخلص به سعدی، شاعر و نویسندهی بزرگ زبان فارسی که به سال ۶۰۶ ه.ق در شیراز به دنیا آمده است. تحصیلاتش را در نظامیه بغداد به پایه اکمال رسانده و اغلب عمرش را در شیراز تحت حاکمیت اتابکان فارس سپری نموده است. مهمترین آثار بهجامانده از سعدی کتابهای «گلستان» و «بوستان» و «مجموعه غزلیات» او است.
کتابهای سعدی، مخصوصا «گلستان» زینت خانه و کاشانهی انسان تاجیک و نقل مجالس و بهطور قابل توجهی خمیرمایهی فکر و تربیت تاجیکان افغانستان را شکل میدهد و سیطرهی بیچونوچرایی بر ادب و اخلاق و رفتار تاجیکان گذاشته است. کتابی که پس از حمد و ثنای خداوند و نعت رسول و مدح سعد ابن اتابک، چنین آغاز میشود: «هرکه گردن به دعوا افرازد/دشمن از هرطرف بدو تازد/سعدی افتاده ایست آزاده/کس نیاید به جنگ افتاده».
این دو بیت خط فکری و تربیتی سعدی را روشن میکند. او با این دو بیت، مخاطبش را در همان اول به افتادگی و تسلیم و ستمپذیری دعوت میکند. تصور کنید که کودکی در روزهای اول آموزش و یادگیری زبان مادریاش، این بیتهای ساده و اما مسموم و عمیق را بیاموزد، چه راهی را در زندگی خودش برخواهد گزید. سعدی در زمان اسارت و ستم میزیسته است؛ در اوج حملات مغولها به سرزمینهای اسلامی و خراسان. ویرانی شهرها، قتلعامها و براندازیهایی که تاریخ نظیرش را تجربه نکرده بود؛ اما این شاعر خلوتگزین، نمیخواهد به قول خودش با هیچکسی سر جنگ داشته باشد. تمام «گلستان» سعدی در مذمتِ گردنفرازی و عصیان و جنگآوری و پیکار، سخن رانده/سروده شده است. سعدی مخاطبش را تسلیم قضا و قدر الهی و گوش به فرمان هر که از هر کجایی رسید، تربیت میکند.
او حتا برخلاف نصوص دینی که توصیه به حق را وظیفهی هر مسلمان و اعتراض در برابر جباریت را بهترین جهاد میداند، حق اعتراض را از مخاطبانش میگیرد و به او میگوید که هرگز سرش را به خطر نیاندازد و خلاف رأی سلطان، حتا اگر ستمگر هم باشد، حرفی نزند. «خلاف رأی سلطان رأی جستن/به خون خویش باید دست شستن/اگر خود روز را گوید شب است این/بباید گفت اینک ماه و پروین».
ادبیات سعدی اما حاکمان را جسارت بیشتر برای بیگاریکشیدن از مردم و ستمکردن به مردم میداد/میدهد و مردم را فرو میکوفت/میکوبد تا مبادا علیه حاکمان اعتراضی داشته باشند. مبادا دعوی و خواستهای داشته باشند. مبادا از سر عناد و ستیز با ستم دربیایند. «نه آنکه بر در دعوی نشیند از خلقی/وگر خلاف کنندش به جنگ برخیزد/اگر ز کوه فروغلطد آسیا سنگی/نه عارف است که ز راه سنگ برخیزد».
سعدی انسان را به ذلت دعوت میکرد و به سرفرودی. او دشمن عصیان و گردنفرازی بود و دشمن «نه» گفتن و خودسری و آزادمنشی. او صاحبان قدرت و شمشیر را که دمار از روزگار مردم درمیآوردند، بزرگان میگفت و توصیه میکرد که: هرکه با بزرگان ستیزد خون خود بریزد. «خویشتن را بزرگپنداری/راست گفتند یک، دو بیند لوچ/زود بینی شکسته پیشانی/تو که بازی بهسر کنی با قوچ». ادبیات سعدی انسان همزبانش را چنین میساخت که ابن اثیر روایت کرده است: «یکی از تاتار (مغول)ها مردی را بگرفت. برای کشتن سلاحی نداشت. تاتار به او فرمان داد تا سر خود را به زمین بگذارد و از جای نجنبد. مرد همچنان بماند تا آن تاتار شمشیری بیافت و او را به قتل رساند.» مقصر چنین فاجعهای تقدیرگرایانی امثال سعدی بودند. او بود که در زمان تاتارها شهرتی در شعر و شاعری بههم زده بود و از کجا معلوم که آن مرد نگونبختی که ابن اثیر روایتش را آورده است یکی از مخاطبان شعر سعدی نبوده.
جالب این است که سعدی با این همه ادبیات و شعرِ ذلت و زبونیای که پدید آورده، حکیم فردوسی (شاعر مبارزه و دادطلبی) را برنمیتابد. سعدی در آغاز باب پنجم «بوستان» به پاسخ کسی که حماسهسرایی را مخصوص فردوسی دانسته است، تلویحا فردوسی را به جنگطلبی متهم میکند و میگوید که وی با کسی سر جنگ ندارد وگرنه چنان شعر حماسیای بسراید که به قول خودش سر حریف حماسهسرا (فردوسی) را به سنگ بکوبد. اما وقتی آغاز به سرایش شعر حماسی میکند، چیزی میسراید که به قول دکتر تقی وحیدیان کامیار، هرچیزی در آن یافت میشود بهجز حماسه. او در همان شعر پهلوانش را به گنجشکی تشبیه میکند در برابر ملخ. «چو گنجشک روز ملخ در نبرد/به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرد». به قول کامیار، پهلوان گنجشکصفت سعدی انگیزهای هم برای جنگ ندارد و معلوم نیست برای چه میجنگد. در اخیر هم تسلیم دشمن میشود. «به تیر و سنان موی بشکافتیم/چو دولت نبود، روی برتافتیم».
او آشکارا به ستمپذیری دعوت میکند. او معتقد است که همه چیز مقدر است و به مخاطبش میگوید که هرگز نباید در برابر مصیبتی ایستادگی کرد و هیچگاهی نباید در برابر ستمی چونوچرا کرد. مبادا هوای بزرگی به دماغت بیاید. زیرا بزرگی با مردانگی و مبارزه بدست نمیآید و تو نمیتوانی به آنچه مقدر شده ستیز کنی. بنابراین، باید با هر ستمی و جبری و با هرنوع گردش زمانه بسازی. «چو دولت نبخشد سپهر بلند/نیاید به مردانگی در کمند/نه سختی رسد از ضعیفی به مور/نه شیران به سرپنجه خوردند و زور/چو نتوان برافلاک دست آختن/ضروریست با گردشش ساختن».
او مانند حنظله بادغیسی نبود که بگوید: «مهتری گر به کام شیر در است/رو خطر کن ز کام شیر بجوی/یا بزرگی و عز و نعمت و جاه/یا چو مردانت مرگ رویاروی». همین دو بیت حنظله بادغیسی، تمام ادبیات ستمپذیرانهی سعدی شیرازی را به چالش میکشد. عروضی سمرقندی در «چهارمقاله» حکایتی از احمد ابن عبدالله الخجستانی میآورد که وی میگوید این دو بیت شعر حنظله بادغیسی بود که او را از خربندگی به امارت خراسان رسانید. اگر دو بیت شعر حنظله توانسته است، انسان عادیای را به امیر جغرافیای وسیعی بدل کند، آدم میتواند تصور کند که تنها کتاب «گلستان» سعدی برای خاموشکردن و ساکتکردن و منزویساختن ملتی کافی است.
از آنچه گفته آمدیم به این نتیجه دست مییابیم که تاجیکان افغانستان بخشی از بدبختیهای امروز جامعهیشان را مدیون اندیشههای سعدی هستند. با درنظرداشت چیزی که آقای صالحمحمد خلیق، شاعر و پژوهشگر بلخی در باب «شاهنامه» فردوسی میآورد که شهنامهخوانان مردم کابل رسم شان بر این بود که در بازارها با تیر و گرز و کمان، «شاهنامه» میخواندند و تمثیل میکردند تا اینکه انگلیسها به این سرزمین حاکمشدند و روزی مکناتن در یکی از بازارهای کابل این رسم را دید و آن را قدغن و ممنوع اعلام نمود، میتوان گفت که یکی از دلایل پنهانِ همه پسندشدن کتابهای سعدی، سیاست حکومتهای مستبد بود. زیرا وقتی کتابهای سعدی در خانههایتان باشد، هیچکسی نیاز ندارد شما را از خودش بترساند یا تبلیغ از قدرت و عظمتش بکند. سعدی اینکار را به رایگان کرده است و ملتی را تبدیل به گوسفندان حرفشنو برای حکومتهای جابر و مستبد نموده است. سعدی، فردوسی نیست که بگوید: «همه سربهسر تن به کشتن دهیم/از آن به که کشور به دشمن دهیم». وابستگی تاجیکان به اندیشههای بردهپرورانهی سعدی، آنان را در کشور خودشان تبدیل به مهاجران بیخانمان نموده است. آنان را اسیرانی ساخته است که از اسارت خود لذت میبرند. سعدی کار را برایشان آسان نموده است. ذلت را در ذهن شان توجیه میکند و از مواجهشدن با دشمن برحذر شان میدارد. از این رو است که آنان هرگز (جز در موارد استثنایی) نتوانستند بر کشوری که از لحاظ تاریخی متعلق به آنها است حکم برانند و با استفاده از غنا و امکانات فرهنگیشان زمینههای رشد و توسعه مردم کشور و مردم شان را پدید بیاورند.
منابع:
- «گلستان»، سعدی شیرازی
- – «بوستان»، سعدی شیرازی
- – «چهارمقاله»، نظامی سمرقندی
- – «در قلمرو زبان و ادبیات فارسی»، دکتر تقی وحیدیان کامیار
- – «تأثیر شاهنامه بر شعر مقاومت افغانستان»، صالحمحمد خلیق