اگر از اکثر رهبران ضدطالبان میشنوید که «مبارزه وارد مرحلهی جدیدی شده است»، بدانید که هیچ خبری نیست. مراد خود این رهبران از «مرحلهی جدید مبارزه» این است: ما فعلا در کشور دیگری زندگی میکنیم و قصد برگشتن به افغانستان نداریم.
رهبران ضدطالبان تنبل، خوشباش، گمراه و منتظر هستند.
تنبل
شما بر سبیل همدلی با این رهبران استدلال کنید که آنان مجبور شدند کشور خود را ترک کنند و تن به مهاجرت بدهند. شما میتوانید در دفاع از آنان بگویید که شرایط در داخل افغانستان بهگونهیی است که آنان نمیتوانند شخصا وارد کشور شوند و رهبری مبارزهی ضدطالبان را در دست بگیرند. اما نمیتوانید بگویید که این رهبران حتا مجال کار فکری هم ندارند. آیا این رهبران امکان کار فکری برای طرح و تدوین استراتژیهای مبارزه و تولید ادبیات سیاسی روشنگر و پیشرو هم ندارند؟ بسیاری از شهروندان آوارهی افغانستان در خارج از کشور با مشکلات مالی روبهرو هستند. بسیاری از رهبران عمدهی مخالف طالبان (که قبلا در افغانستان مال و مکنت فراوان داشتند) در خارج از کشور هم امکانات مالی بسیار دارند. چرا این رهبران هیچ طرح و اندیشهیی برای خارجکردن کشور از این وضعیت عرضه نمیکنند؟ پاسخش ساده است: تنبل اند. این رهبران اصلا به فکر کردن عادت ندارند. تقریبا هیچکدامشان هرگز به این نیندیشیده است که چهگونه افغانستانی میخواهند و اجزای چنان افغانستانی چه چیزها خواهند بود و در چه طرح و نسبتی با هم قرار خواهند گرفت. برگشت طالبان به قدرت قریب دوساله میشود. اما در این دو سال یک صفحه طرح جاندار و معنادار از رهبران اپوزیسیون نخواندهایم.
خوشباش
این رهبران اهل عیش و عشرت اند. بیشترشان در خانههای لوکس زندگی میکنند و دغدغهی کار و درآمد و هزینههای زندگی را ندارند. گاهگاه با صدور بیانیه یا دیدار با همگنان خود به مردم این حس را میدهند که «مرحلهی جدید مبارزه» واقعیت دارد. اما در اغلب اوقات سرشان به زندگی شخصیشان گرم است. پول دارند، خانه دارند، موتر دارند و حتا در جمع طرفداران شهر و محلهی مهاجرت خود مورد اکرام هم قرار میگیرند. عدهیی از این رهبران از لحاظ سنی هم در مقطعی هستند که همان خوشباشیهای دور از وطن را بر جنجالهای وطن ترجیح میدهند و عملا حوصلهی کار جدی برای افغانستان را ندارند.
گمراه
این رهبران ضدطالب گمراه هستند. گمراه نه به معنای گناهکار یا راهگمکرده در معنای مذهبی آن. گمراهاند، چون نه هنوز دیگران راهی پیش پایشان گذاشتهاند (مثل طرح بُن در بیست سال پیش) و نه خودشان قدرت پدیدآوردن راه تازهیی برای حل مشکل افغانستان را دارند. فراموش نکنیم که بسیاری از رهبران اپوزیسیون همان افرادی هستند که روزگاری با اطمینان صددرصدی مکاتبی چون کمونیسم و کاپیتالیسم را رد میکردند و شعار نه شرقی، نه غربی سر میدادند. انتظار طبیعی این است که افرادی در این حد خودباور و شجاع -که جرئت رد کردن مکاتب بزرگی چون کمونیسم و کاپیتالیسم را داشتند- در چهاردههی گذشته حتا بهتر هم شده باشند. به این معنا که حالا باید دادن طرحهای راهگشا برای مملکت برایشان بسی آسانتر شده باشد. اما چنان نشده است. این رهبران نه آن موقع که شرق و غرب را رد میکردند سخنی برای گفتن داشتند و نه حالا پس از حداقل چهاردهه چیزی بر خرد سیاسی و توان فکریشان افزوده شده است. اوج اندیشهوریشان این است که گاهگاه از ضرورت بازگشت به اسلام معتدل سخن میگویند. البته همان اسلام معتدلشان را هم که بکاوید، روشن میشود که جز به اسم هیچ صفت متفاوتی از اسلام رادیکال طالبانی ندارد.
منتظر
این رهبران ضدطالب منتظراند. منتظر هستند که یکی از این سه اتفاق بیفتد:
یک، جامعهی جهانی یا یکی از کشورهای قدرتمند با طالبان درگیر شود و بساط امارت این گروه را برچیند. آن وقت این رهبران ضدطالب گرد هم بیایند و باز حکومت ناکارآمد پرفسادی چون حکومت کرزی (در سال ۲۰۲۲ بسازند).
دو، نفاق و شقاق درونی طالبان به حد بحران برسد و به شکل منازعات خونین درونی ظاهر شود و سلطهی طالبان بر سراسر کشور را سست کند. آن وقت این رهبران به این ولایت و آن ولسوالی برگردند و با تشکیل جبهههای ائتلافی گذرا نانی در تنور بحران برای خود بپزند.
سه، نیروهای مقاومتی که همین اکنون به شکل مسلحانه در داخل کشور علیه طالبان میجنگند، به نحوی به پیروزیهای چشمگیر دست بیابند؛ وقتی که کامیابیهای آنان به سطح قابل قبولی رسید، این رهبران به داخل کشور بروند و جنگندگان جبهات مقاومت آنان را بهعنوان بزرگان قومی و دینی و سیاسی بر شانههای خود بگذارند و به حرم قدرت برسانند. وقتی به امکان به قدرت رسیدن این رهبران در دوران پساطالبان میاندیشیم، به روشنی میبینیم که از این گروه تنبل، خوشباش، گمراه و منتظر انتظار زیادی نمیتوان و نباید داشت. طالبان دیر یا زود میروند، ولی افغانستان با این گروه رهبران نیز بهجایی نخواهد رسید.