اطلاعات روز

طالبان از عمل تا اندیشه

یاسین احمدی

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

گروه طالبان که یکی از خشن‌ترین گروه‌های اسلام‌گرای منطقه به‌شمار می‌رود، قبل از آن‌که یک حرکت اسلامی باشد، دارای ماهیت قبیلوی و نژادی است. این گروه در بخش آموزه‌های دینی، نسخه‌ی تنزل‌یافته‌ی بنیادگرایی شبه‌قاره‌ی هند، خصوصا پاکستان است و ورژن به‌روزشده‌ی آن نسخه از دید خشونت و دگم‌گرایی به‌شمار می‌رود. گروه طالبان دارای ماهیت افراطی و اعتقادی جزم‌اندیش در درون جامعه‌ی اهل سنت به‌شمار می‌رود. جدایی از ماهیت استخباراتی این گروه که بیشتر به‌عنوان ابزار سیاست خارجی حکومت پاکستان و سازمان استخبارات ارتش آن کشور در راستای حفاظت از عمق استراتژی‌اش محسوب می‌گردد، این گروه در خشونت‌طلبی خود بیشتر آیینه‌دار جریان‌های سرخورده‌ی اسلام‌گرای پاکستانی است؛ جریان اسلام‌گرایی که پس از سال ۱۹۴۷ و جدایی پاکستان از بدنه‌ای هند، به رهبریت مولانا بشیراحمد عثمانی که از تبار پشتون‌های هندی بود، در کشور جدید پاکستان انتقال یافت. جنبش اسلام‌گرای هندی به‌نام جمعیت علمای هند مشهور بود که در سال ۱۹۱۹ میلادی تأسیس گردیده بود؛ اما مولانا بشیراحمد عثمانی پس از جدایی پاکستان از بدنه‌ی هند، شاخه‌ی پاکستانی این جنبش را به‌نام جمعیت علمای اسلام نام‌گذاری نمود.

 تعریف کوتاه از جریان‌های ماتریدیه و سلفی

ماترید یا ماتریت نام منطقه‌ای در نزدیکی سمرقند است که ابومنصور محمد ماتریدی در آن‌جا به دنیا آمده و رشته‌ی افکار، نظریات و پیروان او در باب مسائل اسلامی را ماتریدی می‌گویند. امروزه پیروان مذهب حنفی که در فروعات فقهی تابع ابوحنیفه و از نظر اعتقادی تابع تفکرات کلامی ابومنصور محمد ماتریدی هستند، ماتریدیه نامیده می‌شوند.

سلفیه

سلف در لغت به معنای پیشین و نیاکان است و در مورد کسانی به‌کار می‌رود که در روزگاران گذشته زندگی کرده‌اند. این کلمه به‌باور سلفی‌پژوهانی چون ابوزهره به کسانی اطلاق می‌شود که در قرن چهارم هجری ظهور کرده بودند و در زمره‌ی پیروان مکتب حنبلی قرار داشتند. سلفیه به معنای امروزی‌اش که بیشتر به جنبش‌های بازگشت اطلاق می‌شود، در قرن هفتم هجری قمری با افکار محمد ابن تیمیه شکوفا شد و سرانجام  تفکر سلفی‌گری در قرن دوازدهم توسط آراء و افکار محمد ابن عبدالوهاب در جزیرة‌العرب تجدید حیات یافت.

ریشه‌های اولیه‌ی شکل‌گیری طالبان

در آوان شکل‌گیری پاکستان، دو کتله از سیاست‌مداران، یعنی تکنوکرات‌ها و اسلام‌گراها) دومی به رهبری مولوی‌های پشتون‌تبار( روند استقلال و تشکیل حکومت جدید را بر عهده داشتند. از آغاز شکل‌گیری حکومت پاکستان، نوعی رقابت برای مدیریت و ماهیت حکومت این کشور میان دو جریان یادشده به راه افتاد. جریان تکنوکرات‌ها با تمام توان از آغاز تولد حکومت پاکستان سعی داشتند تا از ورود اسلام‌گرایان به عرصه‌ای مدیریت سیاسی کشور جلوگیری به عمل آورد. رویکرد تکنوکرات‌ها و ارتش پاکستان برای دور نگهداشتن اسلام‌گراها از سیاست و مدیریت همیشه مبتنی بر خلق مصروفیت‌های جهادی برای آنان بود. در مقابل، گروه‌های اسلام‌گرا برای به چالش‌کشیدن اداره‌ی سیاسی این کشور، همیشه در نقش اپوزیسیونی عمل کرده‌اند که قدرت مانوری بالایی را در امر بسیج مردمی داشته است. اداره‌ی سیاسی پاکستان برای آرام‌نگهداشتن و جلب رضایت اسلام‌گراها، خطه‌ای کشمیر را جهت تخلیه‌ی چارچ‌های امنیتی و حمایت مالی از سرازیرساختن تبلیغی‌های دوآتشه‌ای اسلام‌گرایان این کشور در سطح جهان در اختیار آنان قرار می‌داد. جریان اسلام‌گرای پاکستان از زمان تولد این کشور، برای ورود در عرصه‌ی سیاست، بیشتر از مسیر کنشگری‌های جهادی و نظامی در نوار مرزی کشمیر، گسترش بی‌رویه‌ی مدارس دینی و بلاخره تلاش برای تأثیرگذاری بر روند تطبیق استراتژی سیاسی این کشور در منازعات افغانستان تلاش می‌نمود. سیاست ممانعت از ورود اسلام‌گراها در اداره‌ی سیاسی کشور هزینه‌های فراوانی را برای حکومت پاکستان تحمیل کرده است. از جمله، رویش وحشتناک صدها گروه اسلام‌گرای تندرو که اکثرا دارای تبار پشتونی اند، صرف هزینه‌ی مالی بزرگ برای مدیریت مدارسی که در مناطق قبایلی برای جذب کودکان پشتون‌ها و پیشبرد سیاست اداره‌ی استخبارات ارتش این کشور احداث شده‌اند و درگیری در دو جبهه‌ی کشمیر و افغانستان که ضمن فرسایش و رکود اقتصادی، نوعی بدنامی جهانی نیز برای این کشور به ارمغان آورده است. این‌ها بخشی از هزینه‌هایی است که حکومت پاکستان برای اجرای سیاست داخلی‌اش پرداخت می‌کند.

از منظر سیاست داخلی پاکستان (جدا از معادلات روابط بین‌الملل و رقابت قدرت‌های بزرگ در منطق) گرم‌نگهداشتن جبهه‌ی کشمیر، خلق طالبان افغانستانی و تعریف خط جدید عمق استراتژیک در افغانستان نیز در راستای حفظ و تقویت اقتدار مطلق نهاد ارتش این کشور و جلوگیری از سهیم‌شدن اسلام‌گراها در اداره‌ی سیاست این کشور پی‌گیری می‌شود. اگر خطوط نبرد کشمیر به‌دلیل قوام ساختار و اقتدار ارتش این کشور عمل کرده است، طالبان افغانستانی اما در دوره‌های مختلف کاربردهای مختلفی برای پاکستان داشته‌اند. یک پاکستانی که سخنانش در این بعدی‌ها در رسانه‌های این کشور دست‌بدست شد، گفته است که اگر خداوند به اعراب نفت داده به پاکستان، افغانستان را اعطا نموده است. این بدان معنا است که افغانستان به‌عنوان بهترین و ارزان‌ترین میدان برای اداره‌ی امور داخلی پاکستان عمل می‌کند. پاکستان از میدان افغانستان از کشورهای عربی حاشیه‌ی خلیج فارس گرفته تا روسیه و چین و ایالات متحده امریکا و اروپا به‌خاطر بحران و مدیریت آن در افغانستان باج می‌گیرد؛ بازی دوگانه‌ی پاکستان طی بیست سال حضور نیروهای جهانی در افغانستان گواهی این ادعا است.

تا این‌جا از بررسی فضای سیاسی و اجتماعی پاکستان در قبال مدیریت داخلی این کشور به این نتیجه می‌رسیم که جدا از تحولات جهانی و منطقه‌ای و فقط در معیار سنجش روابط سیاسی-اجتماعی در این کشور، خلق و پرورش طالبان ادامه‌ای از سیاست بازدارندگی ارتش و مدیریت سیاسی این کشور جهت کنترل فضای داخلی بوده است. و اداره‌ی سیاسی پاکستان برای کنترل اسلام‌گراها، سیاست مصروف‌سازی آنان را در بیرون از میدان بازی کشور برنامه‌ریزی می‌نماید. البته پلان ارتش و حکومت پاکستان مبتنی بر موجودیت بی‌آزار اسلام‌گراها برای سیاست و اجتماع این کشور و عملکرد این گروه‌ها به‌عنوان سربازان رایگان و بی‌هزینه برای سیاست خارجی این کشور می‌باشد اما اگر در مواردی اسلام‌گراها حتا در بیرون از مرزهای پاکستان توان به چالش‌کشیدن سیاست‌های حکومت را داشته باشد، قطعا واکنش حکومت و ارتش و نهادهای امنیتی قابل توجه خواهد بود.

با گذشت دو سال از سیطره‌ی طالبان بر افغانستان و همگامی بی‌دریغ اسلام‌گرایان پاکستانی با طالبان افغانستان، حکومت و نهادهای استخباراتی این کشور پی برده‌اند که اسلام‌گرایان رادیکالی که از پاکستان به کمک هم‌قطاران افغانستانی‌شان شتافته یا طبق پلان سازمان استخباراتی این کشور به صف طالبان افغانستان پیوسته بودند، آهسته و خزنده دارای توان به چالش‌کشاندن سیاست‌های حکومت پاکستان خواهند شد. روی همین اساس، پاکستان فشار را بر طالبان جهت مهار این نیروها افزایش داده است. بدیهی است که اسلام‌گرایان پاکستانی با درک و فهم مناسبات قدرت و سیاست با طالبان، هوس شکل‌دهی حکومتی را در پاکستان به‌سر بپرورانند که طالبان افغانستان آن را خلق نموده‌اند.

بنیان‌های فکری طالبان

از کارنامه‌های سیاسی و اجتماعی طالبان تا لحظه‌ی اکنون چنین دانسته می‌شود که این گروه هرچند در حوزه‌ی نفوذ مذهب حنفی سروکار دارد اما در تقابل و رویاروی با اقلیت‌های مذهبی در افغانستان از افکار سلفی‌گرایان، از جمله از ایده‌های حنابله و مکتب اشاعره پیروی می‌نماید. بدیهی‌ترین فهم ممکن از سیاست‌های طالبان این است که این گروه برای رسیدن به اهداف قومی، نژادی، زبانی و در نهایت مأموریت استخباراتی خود، ایده‌های سلفیان را دنبال می‌کند. این گروه که در ظاهر با شعار بازگشت به عصر سلف صالح و برپایی حکومت خدا بر زمین خدا قد برافراشته است در واقع تا اکنون تابع هیچ یک از دستورات دین اسلام نبوده است. آنچه را که این گروه تعقیب می‌نماید فقط اهداف استخباراتی و نژادی‌ای است که طالبان به دور از آموزه‌های دینی و رأفت اسلامی که پیامبر اسلام در رابطه با دشمنان و مخالفانش به‌کار می‌برد، برای نابودی مخالفان‌شان از بی‌رحمانه‌ترین روش‌های کشتار سود برده و متحجرانه‌ترین فتاوی را علیه زنان و اقلیت‌های مذهبی صادر می‌کنند.

در دنیای اسلام معمولا به دو دلیل درونی و بیرونی گرایش‌های بازگشت شکل گرفته؛ یکی مبارزه با غرب و دیگری انسدادی که در دنیای اسلام وجود داشته است. تا اکنون تمامی جنبش‌های بازگشت به‌گونه‌ای با گرایش‌های شدید سلفی ظاهر شده‌اند که طالبان بخشی از آن‌ها است؛ اخوانی‌ها و داعشی‌ها هم بخشی دیگری از سلفی‌گرایان هستند. سلفی‌گری نیز در دو قرائت قابل بحث است. اولین قرائت بازگشت به عصر طلایی پیامبر اسلام و دومین قرائت بازگشت به عصر خلافت عثمانی است و سومین نوع از قرائت سلفی‌گیری را در هیأت طالبان مشاهده می‌نماییم که با پوشش آیه‌های دینی در صدد بازگشت به عصر اقتدار بلامنازع تبار خاصی هستند.

با نگاه گذرا به وضعیت جهان اسلام متوجه خواهیم شد که اصولا کل دنیای اسلام دچار نوعی اندیشه‌ی سلفی‌گری شده است. این بدان معنا است که در این حوزه از قلمرو هستی، خرد و مدنیت به‌شدت انکار می‌گردد. البته انکار آموزه‌های تمدنی غرب و نفی رفتار مبتنی بر سنجش خردمندانه، فقط برای مردم قابل تطبیق است ورنه تمامی رهبران که پرچمدار سلفیت به‌شمار می‌روند از آخرین امکانات نظم لیبرالیستی برای خانواده و فرزندانش سود می‌برند. سلفی‌های امروزه حتا در بعد منافع طبقاتی خود برخلاف ایده و عقیده‌ای که در رابطه با دشمنی و رد مظاهر و عناصر فرهنگی غرب دارند، به نحوی با دنیای غرب و عناصر مدنی و فرهنگی آن رابطه‌ی تنگاتنگ دارند. چنانچه قبلا هم اشاره شد که طالبان در قلمرو مکتب حنفی قرار دارند و مکتب حنفی حداقل در حوزه‌ی نفوذ خودش در افغانستان دارای پتانسیل بالای از خلق جرگه‌ی وحدت میان پیروان دین اسلام بوده است. به‌دلیل سیطره‌ی این جریان بر اکثریت مردم افغانستان، نوعی تساهل و هم‌پذیری قابل ستایشی در این سرزمین وجود دارد. گرایش حنفی از دیرزمانی در جغرافیای خراسان قدیم به‌عنوان گرایش غالب فقهی به‌شمار می‌رفته است؛ حتا این گرایش به‌واسطه‌ی جابه‌جایی متفکران حنفی در عصر مولوی صورت گرفته بود، در حوزه‌ی اناتولی نیز گسترش یافت و باشندگان این حوزه نیز گرایش حنفی یافتند.

طالبان ضمن داشتن افکار سلفی برخاسته از ایده‌های تندروانه‌ی مکاتب قدیم فقهی، از اندیشه‌های جنبش شاه ولی‌الله دهلوی و جنبش دیوبندی در شبه‌قاره‌ی هند شدیدا تأثیر پذیرفته‌اند و بخش دشمنی دیرینه‌ی خود با تشیع را از شاه عبدالعزیز فرزند شاه ولی‌الله دهلوی به ارث برده‌اند. شاه عبدالعزیز در کتابی به‌نام «تحفه‌ اثناعشری» که به زبان فارسی نیز برگردان شده است، به‌نام دوازده امام شیعیان برای این کتابش دوازده فصل ترتیب داده است. او در این کتاب از هیچ حمله‌ای علیه امامیه دریغ نکرده است و به گمان خودش راه اتحاد و یگانگی مسلمانان را در نابودی اندیشه‌های فقه امامی یافته است. از دید سلفی‌گرایان، این اثر که یکی از ردیه‌های بسیار مهم بر عقاید شیعه‌ی امامیه به حساب می‌آید، ضمن بیان تاریخ تکامل و تحول اندیشه‌ی شیعه، خدعه‌ها و نیرنگ‌هایی را که به قول نویسنده، روحانیون شیعی برای گمراه‌کردن عوام و فرار از پاسخ‌گفتن به شبهات به‌کار می‌برند را به روشنی برملا می‌سازد. در فصل اول، نحوه‌ی پیدایش فرقه‌های شیعی و اعتقادات هریک را تشریح و نقد می‌کند. سپس به افشای دروغ‌گویی‌های علمای قدیم و جدید آنان پرداخته و ضمن معرفی افکار غلط آنان، اندیشه و آرای آنان را به نقد می‌کشد.

به‌گونه‌ی خلاصه، تشیع از دید شاه عبدالعزیز منحرف‌ترین جریان فکری است که سبب نابودی وحدت مسلمین شده و بدعت‌های ناروایی را در دین مبین اسلام رواج داده‌ است. پیشینه‌ی تاریخی افکار طالبان، به‌گونه‌ی قطع به جنبش دیوبندی و اندیشه‌های شاه ولی‌الله می‌رسد، زیرا پدر معنوی و فکری طالبان امروز (مولوی فضل‌الرحمان و مولانا سمیع‌الحق)، رهبران جمعیت علمای پاکستان هستند. این‌ها میراث‌دار تفکر مولانا بشیراحمد عثمانی اند که شاخه‌ی جمعیت علمای هند را زیر نام جمعیت علمای اسلام در پاکستان انتقال داد. جمعیت علمای اسلام به‌گونه‌ی بی‌واسطه تحت تأثیر اندیشه‌های شاه ولی‌الله دهلوی و خصوصا جریان دیوبندی با پرچمداری شاه عبدالعزیز، فرزند شاه ولی‌الله قرار داشت. پیدا است که آرای جنبش شبه‌قاره و دیوبندی تا حدی زیادی به افکار محمد ابن تیمیه نزدیک است و گاهی در مورد شیعیان حتا نظرات مشابه دارند. ابن تیمیه در کتاب «منهاج‌السنت‌النبویه فی رد شیعه و القدریه»، مذهب امامیه را در کنار ۱۸ فرقه‌ی دیگر در رده‌ی کفار قرار داده است و هیچ نوع تساهلی در امر مسلمان‌دانستن شیعه را نمی‌پذیرد. این نوع اندیشه‌ی رد و انکار که از جانب ابن تیمیه مبتنی بر رافضی و کفردانستن شیعه ارائه شده است، در تاریخ سیاسی اسلام پی‌آمدهای بسیار وحشتناکی را برای مسلمانان، خصوصا اهل تشیع به‌دنبال داشته است. اثرات افکار ابن تیمیه را به روشنی در کردار و تعامل طالبان چه در شاخه‌ی افغانستان و چه در بخش پاکستان آن می‌توان دید.

حمله‌های خونینی که گروه‌های اسلام‌گرای پاکستان علیه شیعیان این کشور به راه انداخته‌اند شاید در هیچ آیینی قابل دفاع نباشد و کارنامه‌ی طالبان افغانستان در رابطه با شیعیان این کشور به مراتب سیاه‌تر و وحشتناک‌تر از کارنامه‌ی اسلام‌گرایان پاکستانی است. حداقل طی بیست سال گذشته هزاران حمله‌ای هدفمند و وحشیانه، چه بر مراسم مذهبی، چه در مسیر راه‌های مواصلاتی و چه بر مراکز آموزشی شیعیان از جانب طالبان انجام شده است. پیدا است که گروه طالبان ضمن تأثیرپذیری مطلق از حنفیان افراطی‌اندیش شبه‌قاره‌ی هند، از آموزه‌های جزم‌گرایانه‌ی اهل حدیث و اشاعره در دشمنی با مکتب امامیه به خوبی پیروی می‌نماید.

گروه طالبان بیشتر با توسل به آموزه‌های دو کتاب ابن تیمیه و «تحفه اثناعشریه»ی شاه عبدالعزیز، رابطه‌اش را با شیعیان در دو سوی مرز دیورند سازماندهی می‌کند. گذشته از کتاب «تحفه اثناعشریه»، دو بنیان‌گذار مکتب دیوبندی، یعنی ملا قاسم نانوتوی و رشیداحمد گنگوی نیز کتاب مشترکی به‌نام «هدایت الشیعته الرشیدیه» نگاشته‌اند که در این کتاب نیز افکار و باورهای شیعیان را به‌گونه‌ی عریان مورد نقد و رد قرار داده‌اند. البته در دنیای اسلام فقط طالبان نیستند که به‌دلیل گرایشات سلفی‌گرایانه‌ی‌شان دچار تأخیر عقلانیت شده‌اند، بلکه تمامی گروه‌های سلفی یا مدعی بازگشت در دنیای اسلام این راه را می‌پیمایند. اما طالبان علاوه بر داشتن بنیان‌های فکری مبتنی بر آموزه‌های دیوبندی، بر گرایشات افراطی پشتونی نیز استوار هستند و نفی و طرد مذاهب دیگر همانند محمد ابن تیمیه از اصول فکری طالبان به شمار می‌رود.

تبارشناسی جریان‌های اسلام‌گرای پاکستان

حکومت پاکستان برای مدیریت داخلی کشور شگردهای بسیار پیچیده‌ای را به‌کار می‌برد که از جمله‌ی این شگردها می‌توان به تجهیز و تحریک گروه‌های قومی، مذهبی و نژادی یاد کرد. این استراتژی تا حدی زیادی موفق بوده است. اختلافات شیعه و سنی و درگیری‌های نژادی در این کشور ریشه در مدیریت سیاسی حکومت دارد. حکومت پاکستان از خلق و تجهیز گروه‌های اسلام‌گرای رادیکال منافع زیادی را چه در عرصه‌ی داخلی کشور و چه در سیاست خارجی‌اش نصیب می‌شود. برای همین، جدایی از جریان‌های بزرگ اسلام‌گرا در این کشور مانند جمعیت علمای اسلام، جریان فکری مودودی و جریان اسلام‌گرای سر سید احمدخان، بیشتر از ۱۵۰ گروه خرد و بزرگ اسلام‌گرای دیگر که مدام در پی جهاد و کشتار فی سبیل‌الله آماده‌اند در این کشور حضور دارند.

سپاه صحابه، اهل حدیث، لشکر طیبه، لشکر جنگوی و ده‌ها گروه خشن دیگر همه زیرمجموعه‌ی جریان دیوبندی‌های پاکستان اند که توسط نسل قدیم مولوی‌های پشتونی مانند بشیراحمد عثمانی پدید آمدند و توسط نسل میانه و جدید این تبار مدیریت می‌شوند. دامنه‌ی عملیات این گروه‌های تندرو فقط در پاکستان خلاصه نمی‌شود، بلکه سراسر منطقه در شرارت افکار این گروه‌های تندرو می‌سوزد.

جالب است که تقریبا اکثریت این گروه‌ها از رهبریت گرفته تا مبارزان و انتحارگران، به قوم پشتون تعلق دارند. دلیل این گرایش سیل‌آسا و وحشتناک به جریانات بنیادگرا در میان قوم پشتون ممکن است فقر و تبعیض باشد که دستگاه سیاسی این کشور مدام علیه این مردم روا داشته است. بذل و بخشش حکومت برای این مردم فقط در بخش ایجاد مراکز آموزشی دینی و دارالحفاظ‌ها است که این کار نه تنها سبب پیشرفت و فقرزدایی نمی‌شود که خود به‌عنوان بزرگ‌ترین معضل اجتماعی برای این مردم، کشور و منطقه تبدیل شده است.

در پاکستان سه تا جریان بزرگ اسلام‌گرا وجود دارند. از دیدگاه فکری، منشأ هرسه گروه به جریان اسلام‌گرای هند برمی‌گردد. نخستین جریان اسلام‌گرای پاکستان همان جمعیت علمای اسلام است که در دو شاخه‌ی اکثریت به رهبری مولانا فضل‌الرحمان و شاخه‌ی اقلیت به رهبری مولانا سمیع‌الحق تقسیم شده است. این دو جریان بنیادگرایی به‌گونه‌ی مستقیم ریشه در افکار و اندیشه‌های شاه ولی‌الله دهلوی (۱۷۰۳ الی ۱۷۶۲) دارد. نهضت شاه ولی‌الله دهلوی با هدف اصلاح‌طلبی افکار دینی-مذهبی و مبارزه با خرافه‌گرایی در جامعه‌ی مسلمانان هند پدیدآمد اما بعدا با گسترش افکار فرزندش، شاه عبدالعزیز دهلوی و سپس نواسه‌اش، شاه اسماعیل دهلوی این نهضت به یک جریان سیاسی-اجتماعی در هند تبدیل شد که در چند جبهه مبارزه می‌کرد. در جبهه‌ی نخست، این جنبش بار مبارزه با استعمار بریتانیا در هند را بر دوش می‌کشید؛ هرچند این مبارزات مسلحانه نبوده است. در جبهه‌ی دوم، با خرافاتی که در میان مسلمانان هند رسوخ پیدا نموده بود مبارزه می‌کرد و سرانجام با جریان آشتی‌گرای «علیگر» و فرقه‌ی تصوف گلاویزی‌های نفس‌گیری را تجربه می‌کرد. در سال ۱۸۶۷، ملا محمدقاسم نانوتوی مدرسه‌ی معروف شبه‌قاره‌ی هند که بعدها به بزرگ‌ترین مرکز تعلیمات اسلامی تبدیل گردید را در ایالت اتارپرادیش و در روستایی به‌نام دیوبند بنا نهاد. مدرسه‌ی دیوبندی تأثیرات بسیار جدی را روی منطقه برجای گذاشت. سراسر آسیای میانه، افغانستان، پاکستان و تمام سرزمین‌های مسلمان‌نشین هندوستان از جریان مدرسه‌ی دیوبند متأثر شدند. به گرایشات این مکتب معمولا دیوبندی گفته می‌شود.

بنیان‌گذاران دیوبندی هرچند از جریان کلامی حنفی پیروی می‌کردند، اما در بسیاری از موارد از آموزه‌های اشعریان و اهل حدیث برای پیشبرد اهداف اصلاحی و سیاسی‌شان سود می‌جستند. گروه طالبان به تأسی از جمعیت علمای اسلام در پاکستان و نیز به‌دلیل هم‌تباری با بنیان‌گذاران جریان دیوبندی در پاکستان، شدیدا به آموزه‌های این مکتب پابند است.

جریان دوم و تأثیرگذار در پاکستان جریان مولانا ابوالعلی مودودی است. این مکتب ضمن وفاداری به افکار دیوبندی‌ها، به نوعی از سلوک اخوان‌المسلمین مصر نیز متأثر است. هرچند مودودی از سلفیان مؤثر در حوزه‌ی بازگشت به‌شمار می‌رود، اما با آزاداندیشی‌های مانند انتخابات، آشتی با عناصر فرهنگی غرب و پذیرش حکومت‌داری مدرن بر پایه‌ی الگوهای غربی، مسیر خود را از جمعیت علمای اسلام جدا می‌سازد.

سومین جریان تأثیرگذار اسلامی در پاکستان جریان سر سید احمدخان است. سید احمدخان و جریان متعلق به او تحت تأثیر جریان‌های فکری فلسفی غرب قرار داشت و سنت و اجماع را به‌عنوان منابع شناخت در امور دینی مورد نقد قرار می‌داد و معتقد به مراجعه‌ی بی‌واسطه به قرآن برای فهم دین و امور آن بود. این جریان با فشارهای زیادی از سوی سایر بنیادگرایان داخل پاکستان درگیر بوده است.

همسانی طالبان و جریانات بنیادگرای تاریخ

خوارج یکی از نخستین گروه‌های تاریخ اسلام است که با فهم و برداشت اشتباه از اسلام، به تکفیر سایر گروه‌ها و جریانات فکری اسلامی روی‌ آورد. آنان به قول شهرستانی از ریختن خون زنان و فرزندان مخالفان خود نیز هیچ آبایی نداشتند و این کار وحشیانه را جایز می‌دانستند. اگر به کارنامه‌ی بیست‌ساله‌ی طالبان بپردازیم، این گروه با مخالفان خود بسی خشن‌تر و بی‌رحمانه‌تر از خوارج رفتار کرده است. قتل‌عام یکه‌ولنگ، حادثه‌ی تبسم در زابل، کشتار کندی‌پشت، قتل‌عام در پنجشیر و حمله بر زایشگاهی در برچی که تمامی قربانیان این جنایت کودکان و مادران زائو بودند و صدها مورد جنایت دیگر مانند حمله بر مکتب سیدالشهدا، حمله بر مراکز انتخاباتی، حمله بر آموزشگاه‌های کاج و موعود، سربریدن مسافران مسیر مناطق مرکزی و صدها حمله علیه مردم کشور، خصوصا شیعیان گواه بر این ادعا است.

اهل حدیث

یکی از شناخته‌شده‌ترین جریان اسلام‌گرایی و سلفی، جریان حنبلی است که با قرائت بسیار سفت‌وسخت از اسلام سبب شده است تا پیروانش نیز گرایش همانند این جریان داشته باشد. یکی ازعقاید حنبلی‌ها این است که اگر کسی با باور به واجب‌بودن نماز، آن را ترک کند، واجب‌القتل دانسته می‌شود. یکی از فتواهای ملاعمر هم همین بود که گفته بود هر مسلمانی که دین را ترک کند، محکوم به مرگ است. در قرن چهارم، زمانی که حنابله در بغداد تسلط یافتند، دقیقا همانند امروز طالبان در کوچه و بازار به‌دنبال یافتن ابزار موسیقی می‌گشتند و صاحبان این ابزار را شکنجه می‌نمودند و و ابزار را همانند طالبان از بین می‌بردند. چنانچه حنابله با آزادی عقیده در مسائل دینی با تمام قدرت مخالفت داشتند، طالبان نیز فقط آنچه را که خودشان  فکر می‌کنند درست است، باور دارند. بقیه باورها را از بنیاد باطل و محکوم به فنا می‌دانند.

طالبان برای جلب نظر اکثریت روستانشینان افغانستان که بیشتر متکی بر عرف و سنت‌های قبیلوی هستند و اعتقادات بسیار جزم‌گرایانه به اسلام دارند، مسأله‌ی امر به معروف و نهی از منکر را به‌عنوان یکی از وظایف اصلی حکومت شان می‌دانند. چنانچه وزارتی به همین نام نیز در اداره‌ی طالبان وجود دارد که از کلیدی‌ترین و پر هزینه‌ترین وزارت‌های موجود در اداره‌ی طالبان است. محمد ابن تیمیه به‌عنوان سردسته‌ی سلفی‌های متأخر، امر به معروف را از وظایف اصلی حکومت اسلامی می‌دانست. این دو اصل از اصول عقاید وهابیت نیز است.

در باب دشمنی طالبان با آزادی‌های مذهبی ممکن است تا حدی روشن شده باشد که این گروه با پیروی از آموزه‌های سلفیان گذشته، در صدد پیاده‌سازی اندیشه‌های سلفیت است. فقط با این فرق که طالبان بیشتر به کاربرد و تأثیرگذاری این آموزه‌ها برای رسیدن به اهداف قبیلوی‌شان بیشتر توجه دارند تا تطبیق اوامر دینی.

در بخش استفاده‌ی طالبان از عقلانیت سیاسی کافی است تا به دو مورد از رفتار رهبران طالبان اشاره نماییم. هنگامی که طالبان در سال ۲۰۰۱ تصمیم نابودی مجسمه‌های بودا را گرفتند، نماینده‌ی یونسکو از ملا عمر خواسته بود تا از سیاست‌های عاقلانه پیروی کند. ملا عمر اما در جواب گفته بود ما به عقل کاری نداریم، آنچه را انجام می‌دهیم خواست دین اسلام است.

در بخش درگیری‌های اخیر، گروه طالبان با سلفی‌های مناطق قندهار و کشتار هدفمند علمای سلفی در شرق افغانستان و کابل، باید گفت که سلفیان نیز در نحوه‌ی بازگشت به عصر سلف صالح دارای اختلافات شدید عقیدتی هستند و گاه‌گاهی چنان درگیری‌های خونینی در میان سلفیان در گرفته است که به‌عنوان فجایع تاریخ به‌ یاد مانده است. به‌گونه‌ی مثال، در سده‌ی چهارم هجری قمری، زمانی که اشاعره در حوزه‌ی نیشابور رسید، با دو جریان کلامی ماتریدیه و کرامیه رویارویی شدیدی ایجاد نمود که بعدها این رویارویی شکل جدی و خونینی به خود گرفت. منازعات محمد غزالی با استادش امام‌الحرمین جوینی که گرایش کرامی دارد، بخشی از این رویارویی است. جریان اشاعره درگیری‌های بسیار جدی با حرکت اعتزالی نیز داشته است. در برخی از موارد، سطح درگیری‌های اشاعره با معتزلیان بسی فراتر از اختلافات و درگیری آنان با جریان شیعی امامیه بوده است.

بنابراین، اختلاف طالبان با جریان سلفی افغانستان یک اختلاف کلامی و فقهی است. شاید هم این اختلافات همانند اختلاف ملا نیازی و ملا عمر در مورد شدت و ضعف کشتار هزاره‌ها در افغانستان بوده است. نیازی خواهان شدت عمل در نسل‌کشی تمام‌عیار هزاره‌ها بود، اما ملا عمر در این مورد نظرات رادیکال نیازی را زیاد تأیید نمی‌کرد.

در کل در مورد طالبان، ما به این نتیجه می‌رسیم که این گروه در بخش سیاسی محصول سیاست‌های استخباراتی اداره‌ی پاکستان است و ابزاری است برای مدیریت اوضاع داخلی تا بدین وسیله رضایت خاطر تندروان اسلامی را جلب نموده و برای آنان مصروفیت‌های خارج از کشور خلق کند.

دوم این‌که، دشمنی این گروه با تفاوت‌های نژادی و مذهبی ریشه در تفکر جریانات تاریخی سلفی‌گری، خصوصا جنبش‌های شبه‌قاره‌ی هند و جهان عرب دارد. البته بحث رقابت هند و پاکستان، همگامی یا تعارض با سیاست‌های جهانی امریکا، نفوذ به بازار آسیای میانه، مباحث ناتو و شانگهای، نگاه به شرق، دفاع از عمق استراتژی و امتیازگیری از قدرت‌های درگیر منازعات کلان جهانی بخش‌های دیگری از سیاست پاکستان در حمایت و خلق طالبان است که موضوع این گفتار نیست. سؤالی که با سیر در اندیشه و عمل سلفیان و بنیادگرایان اسلامی در ذهن هرکسی خطور می‌کند این است که راستی بازگشت به کجا و به چه‌کسی؟ ایا ظرفیت زمان و نیازمندی‌های موجود امروز اجازه‌ای بازگشت به عصر سلف صالح را به ما می‌دهد؟ بر فرض چنین اجازه‌ای، در صورت نبودن شخص پیامبر، چه‌کسی در مرکزیت این بازگشت پذیرفته می‌شود؟ آیا کسی را خواهیم یافت که توان شخصیتی الهی پیامبر برای رهبریت جهان اسلام را داشته باشد؟ می‌دانیم تمامی این سؤالات با پاسخ منفی روبه‌رو است، اما چرا سلفیان امروز برای رسیدن به بهشت موعود زندگی آشفته‌ای مردم را به جهنم تبدیل می‌سازند.