زبان یک نظام نشانهای قراردادی و پویا است که ما از آن برای بیان درونیات خویش و ایجاد ارتباط با دیگران استفاده میکنیم. نکتهی مهم این تعریف که به بحث ما مربوط میشود، ماهیت اجتماعی یا جمعی زبان است. قرارداد و ارتباط امور جمعی اند، یعنی همواره پای بیش از یک نفر در آنها دخیل بوده. پس نهایت سادگی است که فکر کنیم زبان بیرون گفتمانهای موجود جامعه میایستد و تبارزدهندهی ماهیت و چگونگی ساختارهای جامعه نیست. زبان به مثابهی یک ساختار جمعی اساسا درون همین گفتمانها شکل میگیرد، پرورش مییابد و بالغ میشود. همانند همهی ساختارهای اجتماعی دیگر، زبان نیز تحت تأثیر سلطهی حاکم بر جامعه شکل میگیرد و در کلیت خود ویژگیهای سلطه را به ارث میبرد.
جنسیتزدگی یا تبعیض جنسیتی که روی تبیین امور بر مبنای جنسیت افراد تأکید میکند، میتواند بهعنوان نوعی گفتمان قدرت مدنظر قرار بگیرد؛ که در آن همواره جنسی که به قدرت بیشتری دسترسی دارد بر جنس دیگر تفوق و تقدم مییابد و سعی میورزد که جنس دیگر را تحت انقیاد خود درآورد. تمایزی که بر مبنای جنسیت افراد میان آنان گذاشته میشود، خود نوعی تبعیض است که یک جنس صرفا بهدلیل مادینگی یا نرینگی خود و دسترسی یا عدم دسترسی به گفتمان قدرت، برتر یا پستتر خوانده میشود. پیشفرض ما این است که تاریخ عرصهی سلطهی مذکر بوده و به مرور باعث خلق مناسباتی شده که نتیجهی آن (به شکل صریح یا ضمنی) به انقیاد درآمدن جنس مؤنث بوده است.
در این نوشته تلاش میشود که مختصرا به ساحتها و شیوههای تبارز و بازتولید تبعیض جنسیتی یا جنسیتزدگی در زبان و بهخصوص زبان فارسی، پرداخته شود و آن را در دو حوزهی ساختار زبان (langue) و کابرد زبان یا گفتار (parole) مورد بررسی و ردهبندی قرار بدهد. دو اصطلاح لانگ و پرول که در فارسی به ترتیب «زبان» و «گفتار» ترجمه میشوند، اصطلاحاتی اند که فردیناند د سوسور برای ایجاد تمایز میان زبان به مثابهی یک ساختار یا کلیت جمعی و گفتار به مثابهی صورت اجرایی این ساختار نزد فرد، بهکار میبرد. نزد او و زبانشناسان ساختگرای پس از او، زبان یک پدیدهی جامع و جمعی بوده و نه نزد فرد بلکه نزد جمعیت یافت میشود. برعکس، گفتار یک پدیدهی فردی و خاص بوده که زبان به آن کلیت و انسجام میبخشد، یعنی زبان بیرون از گوینده وجود دارد و گفتار صورت اجرایی آن است.
ساختار زبان
حوزهی نخست ساختار زبان است. یعنی بررسی این مسأله که جنسیت چقدر در شکلگیری ساختهای زبانی نقش داشته و نیز شناخت چگونگی و انواع آن در تکوین و رشد ساختار زبان. در بحث ساختار زبان، صحبت بر روی کاربرد زبان نبوده و ما به بررسی نقش و تأثیری میپردازیم که جنسیتزدگی در شکلگیری و تکوین زبان به مثابهی یک ساختار اجتماعی داشته است. یعنی سعی میکنیم با نوعی رویکرد زبانشناسی-اجتماعی دریابیم که جنسیتزدگی جامعه چه نقشی در پیدایش و تحول ساختهای زبانی ایفا نموده است.
زبان با اثرپذیری از واقعیات جامعه تکوین مییابد و رشد میکند، و از جایی که تاریخ بشری بهوسیلهی سلطهی مذکر تعریف شده و جنس مؤنث همواره تحت سلطهی مذکر بوده، ساختار زبان نیز از رابطهی ارباب-بردهای زن و مرد متأثر شده است. یعنی واقعیتهای جامعه در طول تاریخ بهوسیلهی سلطهی مذکر ساخته شده و زبان نیز با تأثیرپذیری از آن واقعیتها به نفع سلطهی مذکر رأی داده است. مثلا زن که نقش خانگی داشته و پردهنشین بوده و مرد به امور اجتماعی نظیر سیاست و جنگآوری میپرداخته، واژهی «مرد»، مرادف با شجاعت و دلیری وارد زبان شده و صورت عام یافته است. یعنی چون زنان از نبردها و رزمآوریها غایب بودهاند، مردی بهعنوان مرد راستین شناخته میشده که از خود شجاعت و دلیری نشان میداده است. برعکس، به جنگجوی بزدل گفته میشده که میباید از مهلکه کناره گیرد و مانند زنان در خانه بنشیند. جنسیتزدگی در ساختهای مختلف زبانی نمود پیدا کرده که بزرگترین این ساختها، ساخت نحوی و ساخت واژگانی (ساختواژه) زبان است.
مثلا در زبان فارسی گفته میشود که «الف، جیم را از پدر او خواستگاری کرد»، «ب، جیم را به الف داد»، «جیم به عقد الف درآمد» یا «پدر الف، جیم را به او گرفت» و… حتا پیش از اینکه ما جنسیت جیم را تعریف کنیم، شما حین خواندن گزارههای بالا درمییابید که جنسیت جیم مؤنث است. حال آنکه معنای نشانههای زبانی به ازدواج الف و جیم دلالت میکنند و صرفا اطلاع میدهند که الف و جیم با هم ازدواج کردهاند. فعلهایی که به جیم دلالت میکنند همگی دارای ساخت مفعولی هستند، یعنی جیم در گزارههای فوق بهعنوان مفعول گزاره استفاده شده و گزارهی «الف، جیم را از پدر او خواستگاری کرد» مترادف است با گزارهی «پسری، دختری را از پدر او خواستگاری کرد».
ما با توجه به دانش پیشینی که از ساخت نحوی زبان داریم، میدانیم که در ساخت نحوی زبان جنس مؤنث (در امور بهخصوص، مثلا ازدواج) مفعول بوده و جنس مذکر بهحیث فاعل ساخت نحوی بهکار میرود. در زبان فارسی، این مسأله در افعال مربوط به امور و فعالیتهای جنسی بیشتر و واضحتر نمود پیدا میکند. در همهی گزارههای دال بر فعالیتهای جنسی، زنان بهعنوان مفعول ساخت نحوی مدنظر گرفته میشوند. وجود چنین ساختهای نحوی و دستوری در زبان فارسی نشانگر فرودستی و مفعولیت زنان در جامعهی زبان فارسی است. برخی از فمینیستها در بحث ساخت جنسیتی زبان حتا به ضمایر و اسمهای مؤنث و مذکر نیز بهعنوان مثالهایی از جنسیتزدگی زبان اشاره کرده و تلاش میکنند که آن را در ارتباط با ساختار جنسیتی جامعه نشان بدهند.
در بخش ساختواژه، نشانههایی در زبان وجود دارند که همانند ساخت نحوی هرچند دارای معنای صریح جنسیتی نیستند و مستقیما به تبیین جنسیتی امور نمیپردازند، با اینحال نحوهی ساختشان بهگونهی ضمنی و پوشیده به تبعیض جنسیتی انگشت میمانند. برای نمونه، در زبان انگلیسی کلمهی «midwife» که به معنای قابله است، از تکواژ «wife» و پیشوند «mid» ساخته شده و بهگونهی ضمنی نشان میدهد که قابلگی شغل مختص زنان است. یا کلمهی «businessman» که به شخص تجارتپیشه دلالت میکند، حاوی این معنای ضمنی است که تجارتپیشگی یک شغل اساسا مردانه است یا حداقل در گذشته، یعنی زمانی که این واژه در آن متولد شده، تجارتپیشگی بخشی از امور مردانه بوده است. چنانچه میبینیم واژههای بالا دارای ابعاد معنایی جنسیتی نیستند اما ساختواژهیشان مبنای جنسیتی دارند.
در زبان فارسی، واژههای «جوانمردی» و «نامردی» واضحترین مثالها برای بحث ما هستند. واژهی جوانمردی به معنای مروت، سخاوت و فتوت بهکار میرود و واژهی نامردی، در تضاد با جوانمردی، به معنای پستی، فرومایگی و بیمروتی مورد استفاده واقع میشود. در معنای واژههای بالا ما آشکارا تمایزگزاری جنسیتی را مشاهده نمیکنیم، با این وجود ساخت واژهها بهگونهی غیرمستقیم اشاره میکند که صفتهای سخاوت و مروت جزئی از خصایل مردانه بهشمار میروند یا حداقل جامعه در زمان خلق و کاربرد واژههای مذکور به مردانهبودن فضلیت مروت اعتقاد داشته است. البته اینکه ما زمان کاربرد چنین واژههایی را تبعیض جنسیتی بدانیم، بسیار محتمل است؛ چرا که هم شدت وابستگی واژههایی که ساخت جنسیتی دارند به اصل جنسیتزدگی متفاوت است و هم برخی از این واژهها واضحا و جدای ساختواژهیشان بار معنایی جنسیتی و توهینآمیز دارند، مثلا واژهی «زنسیرت» که معمولا به معنای مرد مفعول بهکار میرود.
همینطور واژههایی مانند «بنیآدم» که به معنای انسان و نوع بشر میباشد، چنانچه سعدی نوشته: «بنی آدم اعضای یک پیکرند»، هرچند بسیار رایج و معمول شده اما هنوز آشکارگر این نکته است که هویت بر مبنای خون پدر به افراد داده میشود. یعنی دقیقا همان بحثی که امروزه بر سر غیبت نام مادر در شناسنامهها وجود دارد. حال آنکه کلماتی نظیر جوانزنی، نازنی و بنیحوا و مشتقاتشان اصلا در زبان فارسی بهکار نمیروند و ما برای نشاندادن بیمروتی هر دو جنس زن و مرد، از صفت نامرد استفاده میکنیم. یا مثلا در هر دو زبان فارسی و انگلیسی، واژهی مرد (man) بهمعنای عام انسان بهکار گرفته میشود، درحالیکه واژهی زن (woman) دارای چنین کاربرد عامی نیست: «ره نیکمردان آزاده گیر/چو ایستادهای دست افتاده گیر». همین طور زمان بحث روی کلمهی «بزرگمرد» در فارسی و کلمهی (salesman) در انگلیسی میتوان چنین برداشتی را نیز در نظر بگیریم و مدعی شویم که تکواژههای مرد و (man) دارای معنای عامِ «انسان» هستند؛ چنانچه امروزه بهکار میروند.
در نمونههای اینچنینی نشانههای زبانی بهطور آشکار به تفکیک و تبعیض جنسیتی نمیپردازند و معانی متفاوتی دارند یا ممکن داشته باشند؛ با اینحال ساختواژهیشان بهگونهای است که تلویحا نوعی تبعیض جنسیتی را برای ما آشکار میکند. معنای واضحتری چنین برداشتی این است: اهمیتی ندارد که آیا ما هنگام استفاده از گزارههایی مانند «احمد زن گرفت» یا «فاطمه به زنی داده شد» و واژههایی مانند «نامردی» یا «مردانگی» نوعی برتریطلبی جنسیتی را مراد میکنیم یا نه، بلکه بحث سر این است که گزارهها و نشانههای زبانی مذکور اساسا از یک گفتمان جنسیتزده وارد زبان شدهاند.
کلام جنسیتزده
در بخش نخست اجمالا به این مسأله پرداختیم که زبان بهعنوان یک ساختار اجتماعی از گفتمانهای درون جامعه متأثر میشود و اثر میپذیرد. لذا جنسیتزدگی زبان به معنای این است که بخشهایی از زبان ما درون گفتمانهای غالب جنسیتی جامعه بهوجود آمده و به رشد و بالندگی رسیده است. در بخش نخست، مختصرا به این مسأله پرداخته شد که ساختارهای نحوی و واژگانی زبان ما در مواردی بر مبنای جنسیت ساخته و پرداخته شدهاند. یعنی بهصورت بنیادی دارای نوعی سازوکار جنسیتی هستند. حوزهی دومی که ما آن را بازمیشناسیم و به آن میپردازیم مسألهی استفاده یا کاربرد جنسیتی زبان است. امری که ما آن را کلام جنسیتزده میخوانیم. توجه کنیم که مراد ما در مبحث از واژهی کلام (parole)، طبق تبیین سوسوری آن، به هر دو ساحت استفادهی گفتاری و نوشتاری زبان دلالت میکند. در این مرحله خود زبان اساسا از بحث کناره میگیرد و کاربرد زبان بهعنوان امر فیزیکی، فردی و روانی بهجای آن مینشیند.
در آغاز ذکر این مورد لازمی است که کاربرد جنسیتی زبان/کلام جنسیتزده، شامل استفادهی ساختهای جنسیتزدهی زبان و هم استفادهی زبان برای بیان کلیشههای جنسیتی میشود. تفاوت میان این دو مورد این است که زمان استفادهی ساخت جنسیتی زبان ما احتمالا در تلاش پیافکندن تبعیض جنسیتی نیستیم، اگرچه ممکن است باشیم. اما زمانی که به استفادهی زبان برای بیان کلیشههای جنسیتی استفاده میکنیم مشخصا و صریحا در پی دعوی جنسیتی در سطح کلام هستیم. یعنی دیگر اهمیتی ندارد که آیا ساخت زبان به لحاظ نحوی، دستوری یا واژگانی بر مبنای جنسیت قوام یافته یا نه، بلکه متکلم یا کاربر زبان برای بیان و اشاعهی صریح یا ضمنی افکاری که مبنای جنسیتی دارند به استفاده از زبان مبادرت میورزد. در بحث کلام جنسیتزده، یا گوینده از ساخت جنسیتزدهی زبان استفاده میکند یا نشانههای زبانی را آشکارا برای ابراز هرنوع برتریطلبی جنسیتی بهکار گرفته و به تبیین جنسیتی امور بر مبنای کلیشههای جنسیتی میپردازد و بهوسیلهی کلام خود جنسیتزدگی را در ساحت زبان اشاعه و بازتولید میکند.
«زن و اژدها هردو خاک به/جهان پاک از این هردو ناپاک به»
این بیت مشهور و شناختهشده که در برخی از نسخههای «شاهنامه»ی فردوسی آمده، صریحا ذات زنان را پلید و ناپاک معرفی میکند. اینکه آیا بیت فوق واقعا سرودهی شخص فردوسی است یا جعل شده مربوط بحث ما نمیشود، نکتهی بحث ما این است که چنین بیتی در جامعهی زبان فارسی وجود دارد و هربار که زنی مرتکب اشتباه میشود، کسانی آن را حکیمانه زیر لب زمزمه میکنند. لذا این بیت بارزترین نمونهی کلام جنسیتزده است: شاعر در آن یک رأی کلی بر مبنای جنسیت افراد بدست میدهد و جنس مذکر را بر جنس مؤنث تفوق و برتری میبخشد. اندیشهی جنسیتزده (البته جنسیتزدگی بیشتر نوعی باور خرافی و کلیشهای است تا اندیشه) خودش را به مدد زبان آشکار میکند و بهوسیلهی زبان خود را ترویج میدهد، هرچند که ساختهای زبانی در این امر دخیل نباشند. یعنی ما لاجرم از بحث زبان وارد بحث گفتار –به مثابهی کاربرد زبان نزد گوینده- میشویم.
منباب مثال، در مقولهی «زنان ناقصالعقل اند» ساخت نحوی و واژگانی زبان بر مبنای طبقهبندی جنسیتی امور نیستند و ساختها صرفا به کلام گوینده کلیت میبخشد؛ اما معنایی که این گزاره برای ما ارائه میدهد ما را بهسوی یک برداشت جنسیتی از خرد و درایت زنان سوق میدهد. به احتمال قوی زمانی که حافظ گفت: «سینهی تنگ من و بار غم او، هیهات/ مرد این بار گران نیست دل مسکینم»، قصد نداشت تا با استفاده از کلمهی «مرد» به بیان برتری جنس مرد بپردازد و بیشترینه به شجاعت و دلیری که از معانی رایج کلمهی مرد بهشمار میروند، نظر داشت. برعکس، زمانی که فخرالدین اسعد گرگانی، در منظومهی ویس و رامین، میگوید که «زن ارچه زیرک و هشیار باشد/زبون مرد خوشگفتار باشد»، صریحا به اذعان و ادعای برتری جنس مرد پرداخته و مدعی میشود که هوش و درایت زن در مقابل خوشسخنی و بلاغت مرد، خوار و زبون جلوه میکند.
داشتههای زبانی ما هم در بخش نوشتهها/امور مکتوب و هم در بخش گفتار/امور شفاهی مملو از اشعار، قصارات، کلیشهها، مقولهها، اصطلاحات، آموزهها، کنایهها، استعارهها، ضربالمثلها و پیشداوریهای جنسیتی است. اما ما نه فقط میراثدار یک ادبیات جنسیتزده هستیم، که خود در زندگی روزمره به اشاعه و بازتولید کلام جنسیتزده میپردازیم. نمونههای جنسیتزدگی به اندازهی در زبان و کلام ما فراوان است که بازشناسی و طبقهبندی آنها خود بحث مفصلی طلب میکند. نه فقط ادبیات مکتوب و شفاهی ما لبریز از ارشادات و آموزههای جنسیتی هستند، بلکه کاربرد روزانهی زبان در نزد ما بهگونهای است که به بازتولید آموزههای جنسیتی منجر میشود. جنسیتزدگی بهطور مکرر و دوامدار در کاربرد روزمرهی زبان مورد استفاده قرار گرفته و زنان و مردان، آگاهانه یا ناآگاهانه به تولید و بازتولید ادبیات جنسیتزده میپردازند.
«جای زن در خانه است»، «زنها حیلهگر اند»، «عقل زن در کف پایش است»، «زن چراغ خانه است»، «دخترچاپ»، «زنذلیل»، «زنت را فلان کنم» و… همهی ما روزانه کلمات و گزارههای اینچنینی زیادی را میشنویم، میخوانیم و حتا خود به استفاده از گزارهها و کلمات اینچنینی مبادرت میورزیم.
ادامه دارد…