افغانستان؛ مأموریت ناتمام، آینده‌ی مبهم

منبع: Eurasia Review

نویسنده: پیرمحمد ملازهی

برگردان: حمید مهدوی

مأموریت جنگی ناتو در افغانستان رسما پایان یافته است؛ اما ایالات متحده و دیگر اعضای سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) به حضور نظامی‌شان در افغانستان پایان نداده‌اند و صرف ظاهر آن را تغییر داده‌اند. تداوم حضور 13000 نیروی ایالات متحده در پنج پایگاه نظامی، در نتیجه‌ی تعریف جدید ارائه شده از این مأموریت در موافقت‌نامه‌ی دوجانبه‌ی امنیتی ممکن شده است؛ موافقت‌نامه‌ای که بین افغانستان و ایالات متحده‌ی امریکا امضا شد. از این به بعد، قرار است نیروهای امریکایی بدون درگیری مستقیم در عملیات‌های جنگی، به ارتش افغانستان مشاوره و آموزش بدهند، البته صرف تحت شرایط ویژه و زمانی که مقام‌های افغانستان از آن‌ها بخواهند، در عملیات جنگی نیز شرکت خواهند کرد. با این حال، در مورد ختم مأموریت جنگی ناتو در افغانستان، سیزده سال پس از تهاجم ارتش کشورهای غربی به این کشور‌ نیز ملاحظاتی وجود دارند:

الف: چالش‌های ایدیولوژیکی و قومی قدرت در افغانستان شدت یافته‌اند و در حال حاضر در دو سطح وجود دارند:

1. چالش قدرت بین حکومت مرکزی و مخالفان مسلح، به‌ویژه گروه طالبان؛

2. چالش قدرت در درون حکومت افغانستان بین دو گروه؛ گروهی که از حکومت متمرکز حمایت می‌کند و گروهی که طرف‌دار توزیع قدرت بر اساس قومیت است.

ب: رقابت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برای به‌دست آوردن نفوذ بیش‌تر در کشور، در سه سطح تشدید شده‌اند:

1. رقابت‌های سیاسی و رقابت بر سر قلمرو بین هند و پاکستان.

2. رقابت‌های ایدیولوژیکی بین ایران، عربستان سعودی و ترکیه.

3. رقابت میان ایالات متحده، چین و روسیه برای کسب نفوذ بیش‌تر در این کشور جنگ‌زده.

در فضای رقابت‌های شدید داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی، سوال اصلی این است که پیامدهای احتمالی ختم مأموریت نظامی ناتو در افغانستان چه خواهند بود؟ مهم‌تر از همه این‌که چه چشم‌اندازی برای صلح و ثبات و هم‌چنین ساختار قدرت در کشور در آینده قابل تصور است؟ در این مورد حرف‌های زیادی گفته خواهند شد؛ اما به‌صورت عموم، چشم‌انداز آینده‌ی تحولات در افغانستان می‌تواند در سطوح کوتاه‌مدت، میان‌مدت و درازمدت بررسی شوند. در کوتاه‌مدت، تشدید بیش‌تر رقابت‌های داخلی، در سطح نظامی، بین شورشیان طالب از یک طرف و ارتش افغانستان، حکومت و نیروهای امنیتی از سوی دیگر محتمل‌ترین امکان است. در عین زمان، باید به‌خاطر سپرده شود که هدف اصلی تشدید ستیزه بین طالبان و حکومت مرکزی، به‌دست آوردن امتیاز بیش‌تر توسط هرطرف است، نه پیروزی قطعی‌ یکی از این دوطرف بر طرف دیگر. بنابراین، شرایط برای تشدید جنگ چریکی بین دوطرف، حد‌اقل در جریان بهار آینده و اوایل تابستان، مساعد خواهد بود. در نتیجه، محتمل‌ترین فرضیه در حال حاضر این است که ستیزه‌های داخلی در اشکال حملات انتحاری بیش‌تر و حملات طالبان بر مواضع ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان افزایش خواهند یافت.

در سطح حکومت، سرانجام حکومت وحدت ملی با پادرمیانی ایالات متحده تأسیس شد و رییس جمهور غنی و دکتر عبدالله عبدالله، رییس اجرایی، با هم به توافق رسیدند. با این حال، این امر نتوانسته است به رقابت‌های قومی و ایدیولوژیکی پایان بخشد و در کوتاه‌مدت نیز برای این رقابت‌ها نقطه‌ی پایانی قابل تصور نیست. رقابت‌ها در حکومت افغانستان، در واقع، رقابت میان دو شیوه‌ی مختلف تفکر و دو رویکرد مختلف به قدرت اند. این‌جا یک رویکرد سنتی قومی وجود دارد که معتقد است، حکومت و قدرت سیاسی یک حق اساسی گروه قومی پشتون است که اشرف غنی از آن نمایندگی می‌کند و مشروعیتش را از لویه جرگه می‌گیرد. هم‌چنین یک رویکرد نسبتا معتدل وجود دارد که مربوط به دکتر عبدالله است و به‌دنبال توزیع قومی قدرت در چهارچوب نوعی از فدرالیزم و ساختار قدرت غیرمتمرکز است. او قصد دارد پست نخست‌وزیری را احیا کند و نوع حکومت کشور را از ریاستی به پارلمانی تبدیل کند که در آن حکومت مشروعیتش را از صندوق‌های رای‌دهی به‌دست خواهد آورد و مجلس شورای ملی، منبع دیگر مشروعیت حکومت خواهد بود. این دو رویکرد مختلف در حال حاضر حکومت جدید وحدت ملی را با مشکلات خاص مواجه کرده است و اتحاد، صرف با مداخله‌ی مؤثر ایالات متحده، با پشتیبانی مداوم و حضور نظامی در کشور، حفظ شده می‌تواند.

در سطح منطقه، جمهوری اسلامی ایران، عربستان سعودی و ترکیه، مدعیان اصلی اند که ادعا می‌کنند، الگوهای خوبی برای یک مدل اسلامی قدرت در افغانستان هستند. بنابراین، این سه کشور در ادامه‌ی رقابت‌های‌شان بر این کشور، قاطع و استوار اند. پایان مأموریت نظامی ناتو، حتا به چنین رقابت‌های ایدیولوژیکی دامن خواهد زد. افغانستان و عربستان سعودی روی همکاری در اعمار یک مرکز اسلامی به توافق رسیده‌اند؛ مرکزی که هزینه‌ی اعمار آن 100 میلیون ریال سعودی برآورد شده است و قرار است ظرفیت 10 هزار دانشجو را داشته باشد. این توافق یک نشانه‌ی واضح تشدید رقابت‌ها بین دو مکتب فکری و بحث‌های ایدیولوژیکی است که نماینده‌ی آن‌ها انقلاب اسلامی در ایران و مکتب سلفی–عربی در عربستان سعودی اند. وضعیت تقریبا مشابهی برای تشدید رقابت‌های سیاسی و رقابت بر سر قلمرو میان هند و پاکستان در افغانستان قابل تصور است. پیمان حمایت هند از نیروهای جدایی‌طلب بلوچ و همکاری دهلی جدید با تحریک طالبان پاکستان، در واقع، پاسخ‌هایی به سیاست‌های جهادی‌ای اند که توسط ارتش پاکستان دنبال می‌شوند و هدف این همکاری تضعیف موقف پاکستان در افغانستان است. در نتیجه، این وضع مسلما به تشدید رقابت‌ها بین هند و پاکستان در افغانستان خواهد انجامید.

در سطح بین‌الملل، نتیجه‌ی پایان مأموریت جنگی ناتو در افغانستان، تشدید رقابت میان ایالات متحده، چین و روسیه برای به‌دست آوردن نفوذ سیاسی و اقتصادی در افغانستان و دسترسی به منابع معدنی این کشور خواهد بود. این کشورها هم‌چنین تلاش خواهند کرد تا از موقعیت ژیواستراتژیکی و ژیواکونومی افغانستان بهره‌برداری کنند که در نتیجه‌ی آن، رقابت‌های این کشورها به‌راحتی به آسیای مرکزی کشانیده خواهند شد. از این جهت، کسی ادعا خواهد کرد که «بازی بزرگ» گذشته، که از اواسط قرن نزدهم تا‌کنون بین قدرت‌های بزرگ جهانی در افغانسان و آسیای مرکزی ادامه داشته است، به اشکال جدید و متناسب با شرایط جدید در جهان، ادامه خواهد یافت. در یک رویکرد عمومی‌تر، به‌خوبی تصور شده می‌تواند که چین تلاش خواهد کرد تا از نفوذش در افغانستان و پاکستان برای دسترسی بیش‌تر به شرق میانه و منابع انرژیکی خلیج فارس استفاده کند. این کشور هم‌چنین از عین مسیر برای گسترش نفوذش در آسیای مرکزی و دسترسی به منابع انرژیکی دریای کاسپین استفاده خواهد کرد.

روسیه نیز می‌تواند از افغانستان به عنوان مسیری برای تحقق هدف سنتی دسترسی‌اش به آب‌های گرم اقیانوس هند استفاده کند. در عین زمان، جلوگیری از گسترش بیش‌تر نفوذ چنین و روسیه در افغانستان و دور نگهداشتن آن‌ها از حوزه‌ی امنیتی ایالات متحده در آسیای مرکزی، طبیعی‌ترین هدف این کشور خواهد بود. بنا‌بر‌این، پایان مأموریت جنگی ناتو در افغانستان، پایان رقابت‌ها نخواهد بود؛ اما برعکس، تشدید بیش‌تر این رقابت‌ها را می‌توان انتظار داشت. اکنون، با در نظرداشت این واقعیت‌ها، پرسش اصلی این است که افغانستان آینده به کدام سو خواهد رفت و این کشور با چگونه تحولات مواجه خواهد شد؟ مسئله‌ی اصلی در این رویکرد، تداوم چالش قدرت و نفوذ است که در نتیجه‌ی آن، چند سناریوی احتمالی قابل تصور اند:

1. ادامه‌ی وضعیت موجود و حفظ حکومت شکننده‌ی وحدت ملی؛

2. ادامه‌ی گفت‌وگوهای ملی مصالحه با طالبان، پس از یک دوره‌ی کوتاه، تشدید ستیزه‌جویی به‌دنبال تلاش‌ها در راستای دادن سهمی به طالبان در سیستم قدرت در مناطقی از افغانستان که اکثریت باشندگان آن از گروه قومی پشتون اند. احتمال دادن سهمی به طالبان در قدرت مرکزی در کابل نیز وجود دارد.

3. فدرالی‌سازی سیستم سیاسی و توزیع قدرت بر اساس قومیت در میان گروه‌های بزرگ قومی، از قبیل پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ازبک‌ها؛

4. تجزیه‌ی افغانستان به دو کشور جدید. در این صورت، پشتونستان ویژه‌ی پشتون‌ها و کشور دیگری، احتمالا به‌نام خراسان، برای دیگر گروه‌های قومی غیر‌پشتون خواهد بود.

شکی وجود ندارد که تجزیه‌ی افغانستان به‌نفع هیچ جریان سیاسی داخلی و منطقه‌ای نخواهد بود و می‌تواند آغاز بحران جدایی‌طلبی در سرتاسر منطقه باشد. بنا‌براین، تجزیه‌ی افغانستان باید آخرین گزینه برای حالت بن‌بست مطلق باشد؛ حالتی که دیگر گزینه‌ها نتیجه‌ای در پی ندارند. با این حال، نباید آن را کاملا غیرمحتمل شمرد. گروه‌های قومی غیرپشتون و احتمالا روسیه، مسلما در مورد رشد بیش‌تر افراط‌گرایی به شکل سلفی و ایدیولوژی جهادگرایی نگران اند. از سوی دیگر، چین قبلا از نیروهای افراطی در ایالات سین‌کیانگ این کشور به ستوه آمده است و این کشور برای حفظ امنیت ملی‌اش، مسلما ترجیح خواهد داد که مانعی بین منطقه‌ی سین‌کیانگ این کشور و مناطقی با اکثریت مسلمان در آسیای مرکزی ببیند؛ مناطقی که این ایدیولوژی در آن پرورش می‌یابد. در نتیجه، مسلما پکن چنین مانعی را ترجیح خواهد داد؛ چون امکان آن وجود دارد که روسیه و ایالات متحده از جریان‌های سلفی و جهادی به عنوان ابزار علیه چین استفاده کنند.

در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد که مناسب‌ترین راه‌حل برای مشکلاتی که افغانستان با آن‌ها مواجه است، تغییر ساختار متمرکز قدرت و اصلاح این ذهنیت است که قدرت حق تاریخی پشتون‌هاست. در نتیجه، مدلی باید رعایت شود که قدرت را میان تمام گروه‌های قومی و مناطق جغرافیایی افغانستان توزیع کند و به هرگروه قومی اجازه دهد، به‌طور قناعت‌بخشی از آن‌ها در حکومت مرکزی نمایندگی صورت گیرد. در پایان روز، حفظ صلح و ثبات در افغانستان و هم‌چنین توسعه‌ی پایدار این کشور در تمام ساحات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به کاهش رقابت‌ها در سطوح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی ضرورت خواهد داشت. این به افغانستان اجازه خواهد داد تا به راهش در جاده‌ی ملت‌سازی و دولت‌سازی مدرن ادامه دهد و هم‌چنین بین سنت‌ها و تجدد در کشور، از طریق یک ترکیب مؤثرِ منابع مشروعیت قدرت که لویه جرگه و مجلس شورای ملی را شامل می‌شود، سازش ایجاد کند. در درازمدت، بهترین راه‌حل این است که به افغانستان در حفظ جایگاه جدید بین‌المللی‌اش به عنوان یک کشور بی‌طرف کمک شود، به مداخلات خارجی در افغانستان پایان داده شود و رقیبان منطقه‌ای و بین‌المللی شرایط جدید در افغانستان را بپذیرند. البته، این هدفی است که به‌سادگی تحقق نمی‌یابد. اگر چنین راه‌حل‌هایی دنبال نشوند، آخرین گزینه، تجزیه‌ی کشور در امتداد خطوط قومی خواهد بود که البته این گزینه نباید برای گروه‌های درگیر در افغانستان، گزینه‌ی مطلوب باشد.