Photo: Social Media

بازخوانی آثار کلاسیک (۸)؛ «کاشکی هستی زبانی داشتی – تا ز هستان پرده‌ها برداشتی»

(تأویلی از یک شاه‌بیت‌ مولانا)

احمد برهان

در شماره‌ی قبلی به فلسفه‌ی گادامر و نظریه‌ی هرمنوتیک فلسفی وی اشاره‌ای رفت. در شماره‌ی حاضر به شاه‌بیتی از «مثنوی معنوی» مولانا به‌مناسبت نوروز، «روز جهانی شعر» مایلم بپردازم.

۱- شاه‌بیت را باهم می‌خوانیم: «کاشکی هستی زبانی داشتی/تا ز هستان پرده‌ها برداشتی». بیت مزبور پرده‌ای از دیدگاه هستی‌شناختی مولانا برمی‌دارد. مؤلفه‌ای است از زیست‌جهان عرفانی و نظام اندیشگی او. در جهان این شاه‌بیت، پنج کلیدواژه نفس می‌کشد: کاشکی، هستی، زبان، هستان، پرده‌ها. سه کلیدواژه‌ی هستی، زبان و هستان اصلی هستند و دو کلیدواژه‌ی دیگر، کاشکی و پرده‌ها در نسبت با آن سه دیگر وجهی بر فرع ممکن است به شمار برود. در پاراگراف‌های بعدی سعی می‌شود تأویلی از آن برگرفته شود تا دیده شود چه‌ ایده و اندیشه‌ای آبستن آن شاه‌بیت مثنوی است.

۲- هستی، بی‌هیچ‌تردیدی «حیرت‌آور» است. با جلوه‌گری‌‌ها بود که اندیشه‌های بیدار یونان باستان را به حیرت فروبرد. اگر حیر‌ت‌آور نبود و اگر حیرت‌آور نمی‌شد، بشر آن روزگار همچنان تا این روزگار، در طلسم عنکبوتی‌ای اسطوره‌های باستان در غل‌و‌زنجیر بود. اندیشه‌های پسااسطوره‌ای، اصل عالم، مبتنی بود بر ماتریالیسم یونانی، یا آب بود یا باد بود یا آتش. برخی‌ها مانند ذیمقراطیس از «اتم‌ها» -اجزای جدایی‌ناپذیر اشیاء- سخن گفتند. با ظهور سقراط، جهان درون در برابر جهان بیرون مطرح شد. افلاطون جهان واقع را در اندیشه، متأثر از «ذهن» و در اصل، آن را تابع «مُثُل» دانست. ارسطو از «کمال نخست» سخن گفت. اشیاء در اثر «قوه‌ی نهان» در حرکت هستند و تا به فعل نیایند «آرام» نگیرند. اپیکور، از آزادی و اختیار وجودات پرده برداشت و سرانجام همه‌چیز را مرگ دانست. دکارت، پس از پانزده شانزده قرن دوباره از ماده حرف زد. همه‌چیز به‌جز «ذهن آدمی» تابع قوانین فیزیکی است. با ایده‌ی مشهور «من می‌اندیشم، پس هستم» راه را بر ایدئالیسم -جبهه‌ی مخالف خود- گشود. دو جنبش فکری-تعقلی پسارنسانس، یا «ماتریالیسم» است یا «ایدیالیسم». جریان اول، با فیلسوفان چون دکارت و گالیله و هابز و نیوتن و لاک و هیوم و اسپنسر و راسل، اصرار بر مادی بودن و مکانیکی بودن و ریاضی‌محور بودن جهان خارج داشته‌اند. جریان دوم، با فلسفه‌های اندیشمندانی همچون دکارت و لایب‌نیتز و برکلی و کانت و هگل و شوپنهاور و نیچه، اساس نهاده شد. این‌که مبنای همه‌ی اشیاء «مدرکات و تصورات» ما هستند.

۳- فیلسوفان پسانیچه، پیچش‌های هستی‌شناسیک و مسأله‌های درازآهنگ را ریشه در «زبان فلسفه» انگاشتند. فرگه و راسل در پی طرح «اتمیسم منطقی» برآمدند تا ساختار زبان را تصحیح کنند. ویتگنشتاین در پی آنان، بوده‌های واقع را در واقعیت‌های زبانی جست‌وجو کرد. برای فهم هستی بایستی «باشنده‌ی جهان زبان» شد. زبان برای آنانی است که به زبان، فهم می‌کنند و به همان‌سان، فهم می‌شوند. برای آنانی نیست که به زبان فهم نمی‌کنند و فهم نمی‌شوند. بنابراین، زبان و «هستی‌ای بی‌زبان»، ممکن است یکی از تأویل‌های این بیت هستی‌شناختی مولانا باشد. درحالی‌که در فلسفه‌های معاصر، هستی نه یک زبان، که صد زبان دارد؛ هزار زبان دارد. هستی همچون مادری است که فرزندان گوناگون زاییده است؛ نه مشروع و نامشروع می‌شناسد و نه حلال‌زاده و حرام‌زاده. همه ریشه در خاک و آب دارند. در فقدان متافیزیک هم به حیات‌شان تدوام بخشیده‌اند.

اما، مولانا از «کاشکی» سخن می‌راند. آنچه که نیست، و امید است می‌بود: کاشکی هستی زبانی داشتی.

۴- در مورد «هستان» و بوده‌ها به ما می‌گفت. این‌که آیا بوده‌ها صرفا با حواس ظاهری به گفت‌وگو تمایل دارند یا جانی یا «جوهری»، به‌بیان ارسطو، در دل آنان هست که زنده هستند. یا همه صورت‌های ذهنی می‌نمایند که ناشی از چشم‌اندازهای گوناگون هستند. شوپنهاور از «اراده‌ی پنهان» در وجودات عینی حرف زد. نیچه آن را پرورش داد و نظریه‌ی معروف «اراده‌ی معطوف به قدرت» را بنیان نهاد. ماده را توهمی بیش ندانست که ساخته‌ی ذهن و توضیح محسوسات ما است. اما کانت از «بی‌معنایی» آنان گفت: این محسوسات در حالت اولیه‌ی خود توده‌های آشفته‌ هستند و تنها با تفکر «سوژه-ابژه» قابل درک و دریافت هستند و در نتیجه، دارای نظم و نظام می‌شوند. آنچه در ما حاصل می‌شود «محصول ذهن» است که بر ابژه، آفریده‌ی ذهن می‌شود.

۵- پرده‌ها اما نه‌ تنها براداشته نشده که بر لایه‌ها و رشته‌های عنکبوتی آن افزوده شده است. امروز، دانشمندان در ساحت‌های گوناگون فیزیک و کیهان‌شناسی، و اندیشمندان در ساحت‌های زبان و هرمنوتیک و متن، مصداق امروزی آن شاه‌بیت مولانا است. جست‌وجو و کاوش در یافتن زبانی که «زبانی» در وجود خود ندارد.

در شماره‌ی بعدی، به «دیالکتیک داستان هم‌دلی» به‌مناسبت ۲۰ مارچ، روز جهانی داستان‌نویسی خواهم پرداخت.