Photo: Social Media

امکانات فرد در برابر ماشین دیکتاتوری

یادداشت روز

همه‌ی آدم‌های یک جامعه از سلطه‌ی سنگین دیکتاتوری به یک‌سان متأثر نمی‌شوند. افرادی هستند که وقتی سایه‌ی دیکتاتور بر سرشان می‌افتد، احساس آرامش می‌کنند. افرادی هستند که وقتی معیار معیشت‌شان پایین می‌آید، بر دیکتاتور خشم می‌گیرند؛ اما در حالت‌های دیگر حضور یا مزاحمت دیکتاتور را در زندگی خود چندان حس نمی‌کنند. بعضی افراد از زیستن در سایه‌ی نظام دیکتاتوری دچار نفس‌تنگی می‌شوند و احساس می‌کنند که کسی پا بر گلوی‌شان نهاده است. واکنش افراد به سلطه‌ی دیکتاتوری در طیف وسیعی پخش است: از احساس سعادت تا احساس اسارت.

آنانی که با دستگاه دیکتاتوری یا فرد دیکتاتور مشکلی ندارند، حداقل از این جهت که میان انتظارات‌شان با واقعیت اجتماعی شکاف بزرگی نیست، تا حدی آسوده‌اند. چرا که تجربه‌ی رنج یکسره بسته به عوامل بیرونی نیست. پاره‌ی مهمی از تجربه‌ی رنج کشیدن در ذهن و روان آدم رخ می‌دهد؛ به این معنا که وقتی میان انتظارات آدم از زندگی و آنچه واقعا در زندگی جریان دارد شکاف بسیار عمیقی می‌افتد، آدم در این شکاف رنج فراوان می‌برد. با این حساب، کسی که تصورش از زندگی سلسله‌ی بلندی از دستور شنیدن و فرمان بردن و حرکت کردن در تنگنای چارچوب‌های تعیین‌شده به دست دیکتاتور است، کمتر رنج می‌برد. برای این که او حداقل انتظار دارد که زندگی‌اش در همین طرز و در همین خط باز شود و به پایان برسد. وضعیت برای کسی که تصورش از زندگی تجربه‌ی یگانه‌ای از آزادی انسانی بر اساس تشخیص فردی است، فرق می‌کند. این فرد دومی چنانچه در تنگنای نظام دیکتاتوری گرفتار بیاید، میان انتظاراتش از زندگی انسانی و آن چیزی که عملا تجربه می‌کند شکاف سهمناکی می‌افتد. همین مایه‌ی رنج عظیم او می‌شود. او حس می‌کند که فرصت زندگی‌اش ضایع می‌شود و امکان‌های رشد و شکوفایی‌اش هدر می‌رود. برای او، هر لحظه‌ی زندگی در زیر نظام دیکتاتوری در حکم شکنجه‌ای بی‌پایان است.

 امکانات این فرد در این وضعیت چیست؟

بدون تردید، آنچه امروز در افغانستان حاکم است، یکی از خشن‌ترین گونه‌های دیکتاتوری مذهبی-قومی است. پرسشی که برای هر فرد ناراضی و تلخکام از این وضعیت مطرح است این است که در برابر این ماشین خشونت‌گر و خُردکننده، اگر تمام‌قد نمی‌توان ایستاد، در مقیاس «حداقل» چه کار می‌توان کرد. این پرسش هم وجه فردی دارد و هم وجه اجتماعی. به این معنا که از یک سو به سلامت روحی و ذهنی فرد مرتبط است و از سویی دیگر به سرنوشت جمع.

دیکتاتور می‌خواهد (و گاهی می‌تواند) وجوه آشکار و گوشه‌های پنهان زندگی شهروندان را مورد نظارت قرار دهد و در هرجا که دستش می‌رسد تخم ترس و ناامیدی بکارد. اما هیچ دیکتاتوری قادر متعال نیست. به همین خاطر، افراد در هر آن و در هر مکان می‌توانند آزادی فردی خود را تمرین کنند و جوهره‌ی انسانی بهزیستی و آینده‌ی روشن را در خود فعال و پررنگ نگه دارند. دیکتاتورها کتاب‌ها را جمع می‌کنند اما هرگز به طور کامل در این کار توفیق نمی‌یابند؛ می‌کوشند جاسوس‌ها بگمارند تا از دهن کسی سخنی ناموافق بیرون نیاید، اما جاسوس‌ها ناکام می‌مانند؛ سعی می‌کنند طول ریش، اندازه‌ی تبسم، فراخی پاچه، نوع نگاه، سقف صدا، عمق باور و شعاع ارتباطات شهروندان را تعیین و کنترل کنند؛ اما رفته-رفته درمانده می‌شوند و در می‌یابند که آدم‌ها را در قفس انداختن چه سودای خامی است. به همین دلیل، هر شهروند می‌تواند تا فراز آمدن فرصتی برای یک گشایش بزرگ:

  • نزد خود، بر اصول انسانی روشنی که دیکتاتور می‌خواهد فراموش شوند پا بفشارد؛
  • در هرجا و در هر مقدار که امکان شادی پیدا می‌شود، شاد باشد و از فرمان ترش‌رویی دیکتاتور سر بپیچد؛
  • در هر اندازه که ممکن است به یاد خود و اطرافیان خود بدهد که پایان شب سیه سپید است و نباید تن به ناامیدی داد؛
  • تا هر قدر که مجال هست به گسترش دانش خود و پخش آگاهی عمومی همت کند؛
  • تا هر جا که ممکن است از هر قدمی که برای پیشرفت برداشته، عقب ننشیند و از هر راه ممکن از توسعه‌ی فرهنگی و اجتماعی حمایت و حفاظت کند؛
  • کوچک‌ترین نمادهای روشن زندگی مدنی را تا هر جا که فرصت و امکانش هست زنده نگه دارد؛
  • به تصویر یک جامعه‌ی آزاد (برای دوره‌ی پس از دیکتاتوری) بیندیشد و اجزای آن را در تخیل خود زنده نگه دارد؛
  • اگر حتا امکان پخش یک جمله‌ی سودمند در برابر سلطه‌ی مطلق دیکتاتوری هست، آن جمله را پخش کند؛
  • اگر می‌تواند اجرای یک برنامه‌ی واپس‌گرایانه و ظالمانه را ده دقیقه به تأخیر بیندازد، همان ده دقیقه را هم به تأخیر بیندازد؛
  • اگر هیچ جایی برای تمرین آزادی جز در پشت دیوارهای خانه نمانده، در همان محیط محصور پشت دیوار آزادی‌های فردی را تمرین کند.

در برابر ماشین سنگین دیکتاتوری، شاید این‌گونه حرف‌ها در نظر بسیاری مسخره بیاید. اما حقیقت آن است که اگر هر فرد از کوچک‌ترین مجال‌ها برای نپذیرفتن دیکتاتوری کار بگیرد (بدون آن که حتا در تقابلی روشن و خونین با دستگاه دیکتاتوری قرار بگیرد)، دیکتاتور رفته‌رفته با هزار زخم کوچک از پا می‌افتد. تجربه‌ی بشر مدرن همین بوده است. هیچ دیکتاتوری نتوانسته در برابر قطره‌های کوچک «نه» (که در کنار هم دریایی می‌شوند)، بایستد. هیچ دیکتاتوری نمی‌تواند در برابر قدرت خاموش شهروندان تشنه‌ی آزادی جان سالم به در ببرد. ماشین دیکتاتوری در ریگزار این قدرت‌های کوچک از کار می‌افتد.