میرحسین مهدوی
هیچکس عزیز!
در وقت آببازی یا شنا کردن، گاهی آدم هوس میکند که در زیر آب، آببازی کند. دنیای زیر آب واقعیتهای مخصوص به خودش را دارد. مثلا چشم ما چندان کار نمیکند و ما مبجوریم که دهانمان را باز نکنیم، مجبوریم که نفس نکشیم، مجبوریم که نفس را در سینهیمان حبس کنیم. اینها واقعیتهای دنیای درون آب است. دنیای آب معیارهای مخصوص به خود را دارد و ما ناگزیریم که آنها را به رسمیت بشناسیم. در دنیای آب آزادی ما محدود میشود و زندگی ما شکل و شیوهی دیگری مییابد. به عنوان مثال، ما نمیتوانیم داخل آب قدم بزنیم و شعر بخوانیم. در دنیای آدمها قدم زدن در فضایی کاملا آزاد صورت میگیرد، پاهای ما میتوانند به آسانی حرکت کنند و هیچچیزیمانع عبورشان نمیشود؛ اما در دنیای آب، این آبها هستند کهمانع عبور پاها میشود. پاهای ما در دنیای آب حق آزادی بیان ندارند و باید خطوط سرخ آبها را به رسمیت بشناسند. اما اندام ما در دنیای آب از آزادی بیشتری برخوردار است. ما میتوانیم به هرشکلی که دلمان بخواهد ایستاده شویم، بخوابیم، تنمان را نیمهخوابیده و نیمهایستاده در میانهی نرم و لطیف آبها رها کنیم. در همهی این حالتها هیچوقت نگران افتادن نیستیم. اصلا افتادن در دنیای آبها اتفاق نمیافتد. وقتی که افتادن نباشد، خبری از شکستن و شکسته شدن نیز نیست.
هیچکس عزیز!
آیا تاکنون به دنیای رویا رفته و زندگی در آن را تجربه کردهای؟ به خواب رفتن میتواند مقدمهای برای ورود به دنیای رویاها باشد؛ اما رسیدن به دنیای رویا هیچوقت قطعی نیست. وقتی که میخواهیم به خواب برویم، چشمانمان را میبندیم. بستن چشم یعنی تلاش برای ندیدن، تلاش برای جداکردن تن از دنیای تنها. بستن چشمها درست شبیه آببازی کردن است. در آببازی نیز ما تن خود را از یک دنیا به دنیای دیگر عبور میدهیم، عبوری نرم و مخملین. خواب اما همهی آزادیهای تن را از بین میبرد. تنی که خواب است، در بستر افتاده است و نمیتواند ایستاده شود و یا نیمهایستاده–نیمهخوابیده از نقطهای به نقطهی دیگر برود. خواب تن ما را تسلیم بستر میکند، بستر زندان کوچکی است که همهی آزادیهای تن را از او میگیرد و او را در نیمهجانی کامل رها میکند. به همین دلیل بعضیها میگویند که خوابیدن نوعی تمرین مرگ است، تمرین ناقص و نسنجیدهی مرگ. بنابراین، تنی که خواب است، زندگیاش کاملا محدود است، محدود به حدود تشک و تنفس. ما میتوانیم دستانمان را تکان بدهیم و این البته تنها سهولتی است که تن ما تجربه میکند. خواب نه مرگِ مرگ است و نه زندگی زندگی، خواب چیزی است در میانهی این دو. خواب برزخی است در میانهی دو دنیا، دو جهان کاملا جدا از هم. یک طرف خواب جهان آدمهاست، باهمهی قاعده و قانونش و طرف دیگرش طرز دیگری از زندگی است. دنیای آن طرفتر از خواب رویا نام دارد. اگر کسی بتواند از سرزمین خواب به دنیای رویا برود، زندگی کاملا تازهای را تجربه میکند. در دنیای رویا واقعیتها ترکیبی از دنیای آبها و آدمها هستند. در رویا ما میتوانیم به هرشکلی که دلمان میخواهد ظاهر شویم. تن ما از آزادی کامل برخوردار میشود. همهی محدودیتهای دنیای خاکی و جهان آب رخت بر میبندد و شکل و شیوهی زندگی ما از همهی قیدها رها میشود. در دنیای رویا نه جاذبهی زمین است که ما را همواره به سوی خاک بکشاند و نه چسپناکی اصططاک آب است که راه را بر حرکت پاهایمان ببندد. پاهای ما میتوانند بی هیچقاعده و قانونی حرکت کنند، دستان ما میتوانند طبق میلشان حرکت کنند. ما میتوانیم هروقت که دلمان خواست نفس بکشیم و لازم نیست برای نفس کشیدن از آب اجازه بگیریم. ما حتا میتوانیم پرواز کنیم و برای پرواز کردن به هیچچیز دیگری غیر از رویا نیاز نداریم. میتوانیم با سرعتی بیشتر از سرعت نور از نقطهای به نقطهی دیگر برویم و برای این کارهیچ مرزبانی هم نمیتواند ما را متوقف کند.
هیچکس عزیز!
در دنیای رویا همهی محدودیتها از بین میروند و قدرت آدمها برای زیستن چندین برابر میشود. در دنیای رویا ما میتوانیم با سرعت زیادی زندگی کنیم، میتوانیم با قدرت وصفناپذیری جهان پیرامون خود را تغییر دهیم، میتوانیم حتا خودمان را تغییر بدهیم. میتوانیم به شکلها و شیوههای مختلف زندگی کنیم. حتا جسممان را میتوانیم برای مدتی از روحمان جدا کنیم، حتا میتوانیم دو نفر شویم. اگر از یک نفر بودن خسته شدهایم، میتوانیم در یک لحظه دو تن یا سه تن شویم. در دنیای رویا میتوانیم شاهد زیستن خود باشیم، میتوانیم از پنجرهای عبور خود از خیابان را تماشا کنیم. میتوانیم دو تن باشیم در دو نقطهی دور از هم، دو تنِ دور از هم.
در دنیای آدمها واقعیتها خشن و سختاند و قوانین قاطع و بیرحم. در دنیای آدمها کسی نمیتواند بیرون از دایرهی جاذبهها زندگی کند؛ خارج از سیطرهی قاعده و قانون. منطق قانونی است که نحوهی سخن گفتن ما را محدود میکند، قانون منطقی است که عمل کردن ما را محدود میکند و مذهب قاعدهای است که دنیای ما را در یک چارچوکات محدود تعریف میکند. در دنیای آدمها هیچکس حق ندارد که بیش از یک نفر باشد. ما حق داریم که فقط یک نفر باشیم و هیچوقت هم نمیتوانیم با سرعت غیرمجاز رانندگی کنیم. کسی حق ندارد در هرکجا که دلش خواست زندگی کند و مرزها دیوارهای بلندی هستند که همواره دشواری قوانین دنیای آدمها را یادآوری میکنند.
دنیای رویا دنیای قشنگی است که گاه در خواب و زمانی در شعر اتفاق میافتد. ما نمیتوانیم در این دنیای اتفاقی زندگی همیشگی داشته باشیم؛ اما برای رهایی از واقعیتهای دشوار زندگی، همین اتفاق کوچک و کوتاه نیز زیبا و عزیز است.