زنان پولیس در مبارزه با فرهنگ زن‌ستیز

منبع: نیویارک تایمز

نویسنده: ALISSA J. RUBIN

برگردان: حمید مهدوی

بخش سوم و پایانی

در جنگ آرمان‌های غربی و واقعیت‌های موجود در افغانستان، تلاش در راستای بهبود وضعیت زنان از طریق استخدام آنان در نیروهای پولیس، اغلب نتیجه‌ی معکوس داده است

زنی در مقام فرماندهی

زرافشان نایبی، از چهره‌های نادر و موفق در میان زنان پولیس در افغانستان است. او اولین رییس زن در زندان زنانه‌ی کابل است. او یک چهره‌ی برجسته در ساختار به‌شدت مردانه‌ی فرماندهی در وزارت داخله است. قلمرو او یک تکه زمین بی‌حاصل در شمال‌شرق کابل است و در مرکز آن زندانی با ساختمان سه طبقه قرار دارد. خانم نایبی در یک هفته شش روز به دفترش که در جوار ساختمان زندان قرار دارد، می‌رود و پس از شرکت در جلسات و امضای اسناد اداری، در داخل زندان قدم می‌زند.

ساختمان زندان که یک‌بار سفید رنگ شده بود، اکنون به‌شدت فرسوده شده است و ظاهرا زندانیان زن از آن [آب یا مایعات دیگر] بیرون می‌ریزند. این زندان سال‌ها شلوغ بوده است. نظر به گفته‌ی مقام‌های زندان، در اواخر سال 2014، این زندان 33 درصد بیش‌تر از 120 زندانی‌ای زنی را که قرار بود در آن باشند، در خود جای داده بود.

زنان از پنجره‌ها بیرون می‌شوند و در جلو‌ دروازه‌ی اصلی زندان کنار هم جمع می‌شوند؛ اما آن‌ها جایی برای رفتن ندارند، جز حیاط ساده و کوچک، جایی که ظاهرا حتا علف‌های هرزه هم هنگام نمو روزگار سختی داشته‌اند.

خانم نایبی حتا قبل از این‌که به نردبان برسد، توسط زنان محاصره می‌شود؛ زنانی که از او مراقبت بهداشتی، فراهم کردن زمینه برای ملاقات با وکیلان و کمک به حل منازعات می‌خواهند. او به توانایی نادرش در ایجاد خلوت برای گفت‌و‌شنود تکیه می‌کند. او به آهستگی بر بازوی یک زندانی دست می‌کشد و بعد همین کار را با زندانی دیگر انجام می‌دهد، حرکتی که هم‌زمان هم مادرانه است و هم موعظه‌گونه. او از زندانی‌ها می‌خواهد که هم‌دیگر را در آغوش بگیرند و آن‌ها را وادار می‌کند قول بدهند دیگر باهم نمی‌جنگند.

ظاهرا بخشی از موفقیت او ریشه در آموزشش در اواخر 1970 و دهه‌ی 1980 دارد؛ زمانی که حکومت افغانستان با ایدیولوژی کمونیستی آغشته بود. این دوران فرصت استثنایی‌ای برای زنان، به‌ویژه در مناطق شهری، بود. مادر و برادران خانم نایبی که از لحاظ قومی هزاره‌اند، گروهی که توسط طالبان آزار و اذیت شدند و اکنون به پیشواز آموزش و پرورش و دنیای مدرن شتافته‌اند، به او اجازه دادند به پولیس بپیوندد. وقتی ازدواج کرد، شوهرش به او اجازه داد به کارش ادامه بدهد. شوهرش اکنون در وزارت دفاع است.

خانم نایبی به خاطر می‌آورد که در دوران [آموزش] او، تمام استادان در مرکز آموزش پولیس، زن بودند. اکنون، تقریبا تمام آن‌ها مرد اند. وی گفت که در زمان کمونیست‌ها، به تحصیل زنان ارزش داده می‌شد و واجد شرایط بودن نامزدان شمولیت در نیروهای پولیس، به صورت دقیق بررسی می‌شد. «اگر زنی تحصیل‌کرده نمی‌بود، او را در صفوف پولیس نمی‌پذیرفتند و اگر فارغ‌التحصیل لیسه می‌بود، او را به اکادمی پولیس می‌فرستادند».

اما این آرمان‌های کمونیستی با مقاومت جامعه‌ی افغانستان مواجه شدند. سپس در زمان طالبان، اکثریت زنان پولیس طرد شده بودند و اعضای خانواده‌ی نایبی که هزاره بودند، مجبور به فرار شدند. پس از سقوط رژیم طالبان در سال 2001، وقتی پولیس دوباره احیا شد، رهبری افغانستان مشتاق خدمت زنان بود و از زنان پولیس پیشین خواست تا به کارشان برگردند و زنان دیگر را نیز استخدام کرد.

برای خانم نایبی، این تولدی دوباره بود. وقتی وزارت اعلان کرد، او فورا به وزارت رفت و هنوز چادری‌اش را که در زمان حکومت طالبان نیاز بود، بر تن داشت؛ چون او هنوز نمی‌توانست کاملا باور کند که نپوشیدن چادری خطری ندارد. بسیاری از زنان دیگر نیز آمده بودند. «در این اتاق ایستاد بودیم و سپس صدای یک‌دیگر را که از زیر چادری بیرون می‌آمد، شناختیم و می‌گفتیم: «این واقعا تو هستی؟ هنوز زنده‌ای؟»»

بیش از نصف کسانی که امروزه او مسئولیت‌های آن‌ها را در زندان دارد، به خاطر جرایم اخلاقی آنجا اند، دسته‌ی کلانی که فرار از خانه و قصد انجام زنا را شامل می‌شود. هردو جرم می‌توانند برای بقیه‌ی زندگی یک زن لکه‌ی ننگ باشند. در میان زندانیان، زنان پولیس نیز وجود دارند. اکثریت آن‌ها به خاطر سرپیچی از قوانین اخلاقی در زندان اند. در جریان دیداری که زمستان سال گذشته داشتم، از جمله‌ی شش تنی که آن‌جا بودند، صرف یک تن متهم به خشونت بود (او تلاش کرده بود شوهرش را بکشد).

دو تن دیگر ظاهرا قربانیان یک تلاش ناموفق باج‌خواهی و پرداخت رشوه برای جلوگیری از زندانی‌شدن‌شان بودند؛ اما از آن‌جایی که آن‌ها پولی نداشتند، سر از زندان درآوردند. آن‌ها که بی‌کس و سرافگنده بودند، از پذیرفتن دعوت شام پسر یک فرمانده پولیس شرمنده بودند؛ دعوتی که به خاطر دستگیری آن‌ها به جرم تنها بودن با مردی که شوهرشان نبود، طرح‌ریزی شده بود.

خانم نایبی نمونه‌ی امکانات برای زنان افغانستان است. یک روز صبح، با مردان محافظ در مورد برنامه‌های‌شان بحث می‌کرد. وی گفت: «فقط یکی را نگهدارید که همه‌چیز را بداند». محافظان خاموش نشستند و واضح نشد آیا آن‌ها دستورات را فهمیدند یا خیر. سپس یکی شکایت کرد که وزارت در مسایل کارمندان سریع اقدام نمی‌کند. وی با صدای رسا آهی کشید: «بلی، خوب، ما همه‌چیز را درست می‌کنیم، من ترتیبش را می‌دهم». مردان محافظ هنگام رفتن همان‌گونه که به یک فرمانده مرد سلامی می‌دهند، به او سلامی دادند. خانم نایبی گفت: «بلی، تبعیض منفی علیه زنان وجود دارد؛ اما این به تو برمی‌گردد که از صلاحیتت استفاده کنی». «فرقی نمی‌کند مرد باشی یا زن، این وظیفه‌ات است که تو را تعریف می‌کند».

کار در خفا

پروینه، زن بیست‌و‌هشت ساله، با داشتن پنج کودک و شوهر معیوب، هم مشتاق کار بود و هم وظیفه‌ی مراقبت از خانواده‌اش او را از توان انداخته بود. وی صرف یک‌ماه قبل از کشته‌شدنش در ماه جولای 2013 گفت که او انتخاب‌های اندکی داشت و هیچ کدام به اندازه‌ی پولیس‌بودن معاش نداشتند.

پروینه در سمیناری که برای زنان پایین‌رتبه‌ی پولیس در شهر جلال‌آباد برگزار شده بود، شرکت کرد. جلال‌آباد، بزرگ‌ترین شهر در شرق افغانستان است که مردم محافظه‌کار دارد؛ جایی که قانون قومی معمولا قانون دولت را مغلوب می‌سازد. برخلاف تعداد زنانی که در اتاق حجاب کامل پوشیده بودند، پروینه یک چادر سفید روی سرش انداخته بود و لبخند گرمی بر لبانش داشت.

از جمله‌ی 3850 پولیسی که در سال 2013 در ولایت ننگرهار خدمت می‌کردند، صرف 32 تن آن‌ها زن بودند و این بدان معناست که اکثریت زنان با تعداد زیادی از مردان کار می‌کردند و برای حفظ نیک‌نامی‌شان مبارزه می‌کردند. پروینه در آن زمان گفت: «در جایی که کار می‌کنم، من تنها زن هستم». وی با اشاره به پس‌مانده غذای چاشت مردان پولیس گفت: «با هیچ‌کسی صحبت نمی‌کنم، به هیچ‌کسی شماره‌ی تیلفونم را نمی‌دهم یا شماره‌ی تیلفون هیچ‌کسی را نمی‌گیرم. من سر ساعت هشت می‌آیم و ساعت دوازده کار را ترک می‌کنم و سپس پس‌مانده غذای مردم را که نمی‌خورند، برای کودکانم می‌برم».

او حتا در آن زمان خطرات را می‌دانست. وی گفت: «اعضای خانواده‌ی پدرشوهرم مرا حمایت نمی‌کنند»؛ اما بعدا اظهار کرد که هرگز به آن‌ها در مورد وظیفه‌اش چیزی نگفته است. «آن‌ها نمی‌دانند، صرف برادرانم می‌دانند».

پروینه هنوز مشتاق کارش بود. پدرش مرد لاغر‌اندام و هفتاد ساله است که پروینه او را خیلی دوست داشت. او برادر کوچک‌ترش را نیز متقاعد کرد به پولیس بپیوندد. فرماندهان او گفتند که به سخت‌کوشی او احترام داشتند، تا اندازه‌ای که وقتی او برای دیدار از خانواده‌اش در ولسوالی لعل‌پور در نزدیک مرز پاکستان رفته بود، مأموریت خطرناک استخدام زنان بیش‌تر برای نیروهای پولیس را به او واگذار کردند.

وظیفه‌ی استخدام زنان برای نهادهای امنیتی می‌تواند حتا در یک شهر کلان خطرناک باشد، در منطقه‌ای که در آن حکومت هیچ حضوری ندارد، این وظیفه مرگ‌بار است. ولی خان، برادر جوان‌تر او که بیست‌و‌یک سال دارد، گفت که حدود یک سال پیش از کشته‌شدن او، طالبان از وظیفه‌ی او آگاه شدند.

او گفت: «او کارش را در خفا انجام می‌داد» و در مورد کارش صرف با اعضای خانواده‌اش گفته بود و یونیفورم نمی‌پوشید. «سپس حدود یک سال قبل یکی از اقارب ما که طالب بود، از مسئله باخبر شد و به مردم گفت».

این کار، زندگی او را به خطر انداخت. انگیزه شینواری، عضو شورای ولایتی ننگرهار گفت: «در افغانستان، اگر شوهر اجازه بدهد که کار کنی یا پدرت اجازه بدهد، فرقی نمی‌کند». وی گفت که اگر عضو دیگر خانواده نپذیرد، زنان هنوز امنیت ندارند. وی گفت که شنیده است پسران کاکای پروینه در قتل او دست داشته‌اند. پولیسِ این ولایت طالبان را متهم کردند؛ اما فرماندهان طالب دست داشتن در این قضیه را تکذیب کردند. پس از کشته‌شدن او، خانواده‌اش به‌سرعت به بستگان‌شان که با طالبان بودند، زنگ زدند و شنیدند که پای جاسوسی در میان بوده است؛ کسی که در مورد دیدار وی از ولسوالی‌اش به طور محرمانه به طالبان اطلاع داده بود.

اشاره‌ی گاه‌گاه برادر او به اقاربی که با طالبان هستند، یادآوری‌‌ ترس‌ناکی است که نشان می‌دهد چقدر سخت است تشخیص سمت‌وسوی مردمی که دو‌سویه اند. پدرش در حالی که روی یک تخت‌خواب ناهموار در یک اتاق ساده در جلال‌آباد نشسته بود؛ جایی که او از پسرش بازدید می‌کرد، جریان را با تلخی خلاصه کرد. وی گفت: «چه کسی او را کشت؟ خدا می‌داند، خدا بهتر از من می‌داند. هرکسی روی صورتش دستمالی می‌کشد و خودش را طالب می‌خواند».

همین که خبر کشته‌شدن پروینه پخش شد، برخی‌ها زمزمه کردند که او با کسی رابطه داشته است، یا با مردان، گستاخ بوده است. مدینه، پولیس بیست‌ویک ساله‌ای که در سمینار با پروینه شرکت کرده بود، گفت که گفته‌ها در مورد کارهای غیر‌اخلاقی او دروغ اند. وی گفت: «او یک زن خوب، پاک و صادق بود».

با این‌حال، ننگ پولیس‌بودن یک زن آن‌چنان کلان است که حتا پس از این‌که پدر پروینه و برادرانش جسد او را برداشتند، ملایی را در قریه نیافتند که او را دفن کند یا نماز جنازه‌ی او را بخواند. ولی، برادر او گفت: «شش ملا در قریه‌ی ما وجود داشت و پس از این‌که او کشته شد، آن‌ها قصدا ناپدید شدند.» «طالبان به ملاها گفته بودند، «مراسم دفن آن‌ها را بجا نیاورید» و نه کسی نماز جنازه‌ی خواهرم را خواند».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *