زنان پولیس افغانستان در مبارزه با فرهنگ زن‌ستیز

منبع: نیویارک تایمز

نویسنده: ALISSA J. RUBIN

برگردان: حمید مهدوی

در جنگ آرمان‌های غربی و واقعیت‌های موجود در افغانستان، تلاش در راستای بهبود وضعیت زنان از طریق استخدام آنان در نیروهای پولیس، اغلب نتیجه‌ی معکوس داده است

پروینه تقریبا [از ساحه] دور شده بود. او به دیدار والدینش به گوشه‌ی دورافتاده‌ای از شرق افغانستان رفته بود و با کودکانش و گروهی کوچکی از زنان، به خانه بر می‌گشت. دو مرد که صورت‌شان را با چادر پوشانده بودند، سوار بر موتورسایکل از راه رسیدند.

یکی از آن‌ها، به زنانی که صورت‌های‌شان پشت برقع‌های آبی پنهان بود، نگریست و گفت: «پروینه، دختر سردار، کیست؟» کسی جواب نداد. یکی از مردان کلاشینکوفش را گرفت و با استفاده از نوک میله‌ی آن، برقع نزدیک‌ترین زن را بالا کرد– حرکتی که در جامعه‌ی محافظه‌کار افغانستان، با برهنه‌کردن او در محضر عام یک‌سان است. این زن پروینه بود که مانند بسیاری از افغان‌های دیگر، صرف به یک نام یاد می‌شود. نظر به گفته‌ی پدر و برادرش، پروینه به میله‌ی تفنگ چنگ زد و گفت: «کیستی که این سوال را می‌پرسی؟» اما مردان مسلح صورت او را دیده بودند و یازده گلوله را به او شلیک کردند.

داستان پروینه، یکی از شش پولیس زنی که در سال 2013 کشته شدند، موردی افراطی است؛ اما این داستان خطرها و چالش‌های زنان پولیس افغانستان و به طور گسترده‌تر، خطرها و چالش‌های تلاش غربی‌ها در راستای مهندسی برابری جنسیتی در افغانستان را بازتاب می‌دهد. مخمصه‌ی زنان در زمان حاکمیت طالبان، افکار غربی‌ها را تسخیر کرد و آزادی آن‌ها به شعار تبدیل شد. سیلی از پول و برنامه برای مکتب‌های دخترانه، خانه‌‌های امن زنان و نمایش‌های تلویزیونی به افغانستان ریخت و هدف همه‌ی آن‌ها، بهبود وضعیت زنان بود.

اما این نیات نیک اغلب در برابر قوت محافظه‌کاری جنسی در افغانستان موفق نبودند؛ چنان‌که حکایت زنان پولیس افغانستان نشان می‌دهد، دیدگاه‌های سرکوب‌کننده نسبت به زنان نه تنها بلایی طالبانی بود، بلکه بخشی از جامعه است که عمیقا جاافتاده است.

اکنون که نیروها و پول غربی افغانستان را ترک می‌کنند، پرسش این است که رویای غرب و ارزش‌های آن واقعا چه اندازه این کشور را تغییر داده است و آیا یکی از اندیشه‌های خارجی در مورد بهبود وضعیت زنان برایش جا باز کرده‌ است؟

در سال 2001، زمانی که رژیم طالبان سقوط کرد، زنان افغانستان در جمع زنانی بودند که بدترین [وضع] را در روی زمین داشتند: آن‌ها به آموزش و پرورش دسترسی نداشتند، مراقبت‌های بهداشتی زنان اندک بود و لت‌و‌کوب آن‌ها در محضر عام که توسط حکومت تجویز شده بود، به طور گسترده پذیرفته شده بود. زنان به‌ندرت جرأت بیرون‌شدن [از خانه] را داشتند و وقتی این کار را می‌کردند، باید با یک مرد همراهی می‌شد و سر تا انگشتان پای‌شان باید با برقع پوشانده می‌شد.

چهارده سال بعد، حس محسوسی از موجودیت فرصت برای زنان، به‌ویژه در مناطق شهری، وجود دارد. تعداد زیادی از دختران، حد‌اقل تا یازده سالگی، به مکتب می‌روند و زنان بیش‌تر، حتا در برخی از بخش‌های دورافتاده‌ی کشور، به مراقبت‌های بهداشتی دسترسی دارند. با این‌حال، در مناطق روستایی و در شرق و جنوب که اکثریت پشتون‌نشین اند، بسیاری از زنان هنوز در محدودیت زندگی می‌کنند. آن‌ها اغلب به ازدواج اجباری وادار می‌شوند، در کودکی به شوهر داده می‌شوند، لت‌و‌کوب می‌شوند یا گاهی در معرض خطر قتل ناموسی قرار می‌گیرند و روی هم رفته، در میان کشورهای رو‌ به ‌توسعه، شرایط برای زنان افغانستان هنوز در پایین‌ترین سطوح قرار دارد.

استخدام و آموزش زنان پولیس، اولویت‌های کلیدی کشورها و کمک‌کننده‌های غربی بوده است. آن‌ها استدلال کردند که اگر زنان و دختران افغانستان که گاهی به صورت روزانه با سطح بلندی از خشونت مواجه‌اند، بتوانند برای کمک به زنان دیگر [به جای مردان] مراجعه کنند، احتمال این‌که آن‌ها سوء استفاده‌ها را گزارش بدهند، یا به دنبال کمک برآیند، بیش‌تر است و چیزی که آن را تضمین می‌کند، حضور زنان در نیروی پولیس است.

اما این امیدواری‌ها به شکل غیرمنتظره‌ای با مشکل تابوهای جنسی مواجه شدند، تابوهایی که هرگونه تعامل [ارتباط] میان مردان و زنان در افغانستان را با چالش مواجه کرده و شبح‌زده می‌سازند. به زنان پولیس در افغانستان مارک چیزی بیش‌تر از فاحشه‌ زده شده است؛ زنانی که به خانواده‌های‌شان بی‌احترامی می‌کنند و مایه‌ی ننگ اند. این ننگ به این معناست که اکثرا زنان بیچاره، که اغلب بی‌سواد و فقیر اند، به نیروی پولیس پیوسته‌اند. در جامعه‌ای که سکس اجباری ابزاری است که بارها استفاده شده است، بسیاری‌ها آزار و اذیت جنسی را به خاطر ترس از دست دادن شغل‌شان تحمل می‌کنند.

زنان پولیس در افغانستان که برای حفظ شهرت خوب مبارزه می‌کنند، با سپاهی از مشکلات لوجیستیکی مواجه‌اند که کمک‌کننده‌های غربی نتوانستند به‌درستی درک کنند. به طور مثال، ضرورت رخت‌کن‌های جداگانه در ایستگاه‌های بازرسی پولیس، چون زنان از پوشیدن یونیفورم در مسیر رفتن به کارشان، می‌ترسند. پس از سپری شدن یک‌دهه و مصرف میلیون‌ها دالر، حتا دستیابی به هدف متوسط استخدام 5000 زنان پولیس، یک سراب است. در واقع، صرف 2700 تن از زنان در نیروی پولیس شامل اند، که نظر به گفته‌ی دفتر سازمان ملل متحد در کابل بر اساس ارقام وزارت داخله افغانستان، کمتر از دو درصد 169 هزار نیروی پولیس را تشکیل می‌دهند.

علی‌ عزیز‌ احمد میراکی، رییس جلب و جذب ولایت ننگرهار، جایی که پروینه کار می‌کرد، گفت: «وضعیت در افغانستان مهیا نیست تا زنان با مردان کار کنند و جامعه‌ی ما برای کار زنان پولیس در اینجا آماده نیست». میراکی، که از داشتن تعداد بیشتر زنان پولیس حمایت می‌کند، آهی کشید و با اشاره به واقعیتی که بسیاری از زنان باید زودتر کار را ترک کنند تا از خانواده‌های مراقبت بتوانند، گفت: «فرماندهان پولیسی که من با آن‌ها کار می‌کنم، می‌گویند: «ما به آن‌ها ضرورت نداریم که تا چاشت با ما کار کنند و خانه بروند؛ به جای پولیس زن، برای ما پولیس مرد بفرستید»».

نیویارک تایمز برای این‌که توانسته باشد تجربه‌های زنان پولیس را به تصویر بکشد، با بیش از 60 تن از زنان پولیس، فرماندهان مرد پولیس، مقام‌های وزارت داخله، مقام‌های نظامی غربی و اعضای نهادهای غیرحکومتی مصاحبه کرده است.

یک گزارش سازمان ملل متحد که در سال 2013 به وزارت داخله داده شده است؛ اما تا حدودی به خاطر اقدامات تلافی جویانه‌ی احتمالی علیه زنان پولیس، هرگز نشر نشده است، دریافته است که هفتاد درصد از زنان پولیسی که با آن‌ها مصاحبه شده است آزار و اذیت جنسی را تجربه کرده‌اند و تعداد کمتری تجاوز جنسی یا فشار صریح برای داشتن رابطه جنسی را گزارش داده‌اند.

جورجت گاگنون، رییس بخش حقوق بشر سازمان ملل متحد در افغانستان، گفت: «دید منفی عمومی نسبت به زنان پولیس در وزارت داخله و در جامعه‌ی افغانستان، نبود میکانیزم شکایت‌های محرمانه و سری، فساد، نبود تسهیلات، تبعیض و آزار جنسی هنوز به عنوان موانع اولیه پابرجا اند».

جنگ بین آرمان‌های غربی و واقعیت‌های افغانستان که به هدف بهبود وضعیت زنان راه اندازی شده است، اغلب اوقات نتیجه‌ی معکوس داده است و تازه استخدام شدگان را در معرض سوء استفاده و عذاب قرار داده است.

واحدهای رسیدگی به مشکلات خانواده [Family-response units] دست‌آوردهای کوچک اما واقعی داشته است که به قربانیان زن فرصتی می‌دهد تا با زنان پولیس صحبت کنند و به وکیلان زن دسترسی داشته باشند. یک مقام غربی که سال‌های زیادی را در افغانستان گذرانده است و به دلیل حساسیت موضوع برای کشورهایی که در آموزش زنان افغانستان برای نیروهای امنیتی سرمایه گذاری هنگفت کرده‌اند، نخواست نام برده شود، گفت: «این پوچی تحمیل باورهای غربی لیبرال ما است». «برای ما آسان است که این زنان را برانگیزیم و دست‌آوردهای‌شان را جار بزنیم؛ اما سپس ما [افغانستان] را ترک می‌کنیم و رهای‌شان می‌کنیم. برای آن‌ها چه اتفاقی خواهد افتاد؟»

عزیزه، مانند تمام زنانی که با او در حوزه‌ی دهم پولیس شهر کابل کار می‌کنند، از پوشیدن یونیفورم، بیرون از دفتر، بسیار وحشت دارد. او نمی‌خواهد همسایگانش بدانند که او یک پولیس است.

عزیزه برخلاف اکثریت همکارانش که در داخل یک تریلر لق و کهنه می‌مانند و زنانی را که می‌خواهند در محوطه‌ی پولیس داخل شوند، تلاشی می‌کنند، در واحد رسیدگی به شکایت‌های خانواده‌ها کار می‌کند و گاهی اوقات در رسیدگی به پرونده‌های جرمی کمک می‌کند. او خودش را خوش‌شانس می‌شمارد که کمتر در معرض آزار و اذیت افسران جوان مرد قرار دارد؛ افسرانی که تقریبا به طور مداوم برای زنان تلاشی‌کننده مزاحمت می‌کنند.

در یک روز بهاری، پنجره‌های تریلر کوچک زنان تلاشی کننده باز بود و یک مرد پولیس سرش را در داخل فرو کرد و به یک همکار عزیزه که یک زن جوان بود، گفت: «مرا ببوس». زن جوان گفت «من به او گفتم «نه»». او با لحنی که گویا شوخی کرده باشد؛ اما در واقع حرفش برندگی داشت، گفت: «تا زمانی که رویت را دندان نگرفته ام، نمی‌روم».

زن [از روی شرمندگی و ناچاری] به زمین نگاه کرد. هیچ سیستم محرمانه برای شکایت زنان پولیسی که مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، وجود ندارد. مقام‌های ارشد پولیس هیچ شکایتی از زنان را به خاطر نه آوردند که رسما دنبال شده باشد و مشکلات دست کم گرفتند.

برخی از زنان تحت فشار قرار گرفته‌اند تا تسلیم شوند. مدینه، پولیسی در شرق افغانستان که بیست و یک سال دارد و به خاطر حفظ امنیتش اجازه می‌دهد صرف نامش گرفته شود [تخلصش ذکر نشود]، گفت: «زنان خوب به انجام کارهای بد وادار می‌شوند».

نوریه صدیقی، رییس عزیزه، که حدود پنجاه سال دارد، اطلاعات قابل ملاحظه‌ای را در مورد ترتیبات فحشا در داخل پولیس به اشتراک گذاشت. او در مورد معاش پولیس گفت: «معاش خیلی پایین است». وی گفت که یک زن می‌تواند در بدل یک بار سکس 100 دالر تا 200 دالر به دست آورد. این مبلغ، نیم معاش یک ماهه یک افسر پایین رتبه پولیس زن است. نظر به گفته‌ی دو تن از زنان پولیسی که برای نوشتن این مقاله با آن‌ها مصاحبه شده است و مقام‌های غربی که با پولیس همکارند، گاهی زنان پولیس سال‌خورده، نقش رییس فاحشه خانه را بازی کرده‌اند و جوان ترها را برای مردان در داخل نیروهای پولیس یا خارج از این نیروها تدارک دیده‌اند.

مصاحبه‌ها نشان می‌دهند که بسیاری از زنان پولیسی که میدانند مهارت‌های مفید کمتری دارند و در مورد این که چگونه حرفه‌ای رفتار کنند آموزش ندیده‌اند، در برابر فشارهای سکس آسیب پذیر اند. آن‌ها برای مردان ارشد اهداف آسانی اند؛ مردانی که می‌توانند معاش آن‌ها را نپردازند یا آن‌ها را در وظایف دور از خانه‌های‌شان بگمارند و بنا براین، زنان پولیس از شکایت می‌ترسند.

ده سال قبل، عزیزه دو برادرش را که به نیروهای امنیتی پیوستند، دنبال کرد و به امید این که برای کمک به خانواده‌اش پول کافی به دست آورد، در پولیس ثبت نام کرد. در نخستین سال‌های حکومت رییس جمهور کرزی، افغانستان سرشار از امید بود. زنان در شهرها دیگر برقع نمی‌پوشیدند و حس گسترده‌ای از یک آغاز جدید وجود داشت. عزیزه گفت: «در آن زمان، [پولیس بودن] برایم یک وظیفه‌ی بسیار خوب و پاک می‌نمود».

سپس، شوهرش در اثر سرطان درگذشت و او باید زن و کودکان برادرش را که معتاد مواد مخدر است، درک می‌کرد. هرچند او دو برابر تمیزکاران وزارت معارف کمایی می‌کند؛ اما معاش ماهانه 240 دالری او اصلا کافی نیست. پس از پرداخت 100 دالر به عنوان اجاره و 80 دالر مصرف برق، به ندرت بیش از 60 دالر برای غذا، دوا و لباس باقی می‌ماند.

عزیزه با اشاره به کلبه‌ی تاریک دو اتاقه، جایی که او در یک محل ساخت‌و‌ساز نیمه‌کاره زندگی می‌کند، گفت: «این خانه یک زن بیوه است». خارج از خانه، فنر یک تخت خواب شکسته وجود دارد که میان بوری‌های پاره شده‌ی سمنت انداخته شده است، نویدی برای ساخت‌و‌سازی که هرگز تحقق نیافته بود. بوی زننده‌ی شاش و شیر ترش در خانه پخش شده است.

روز جمعه بود، روزی که او مرخص بود و او دروازه‌ی تنها کمدش را باز کرد تا دارایی‌های با ارزشش را نشان دهد. یونیفورم پولیسش را در یک پلاستیک پیجانده بود تا از گرد و خاک بی امان محفوظ بماند. گواهی نامه‌های حضورش در سیمینارهای پولیس را نشان داد و توصیف کرد که کدام مقام ریاست کدام مراسم را برعهده داشت. به جستجویش ادامه داد تا این که عکسی از یک دختر هشت‌ساله‌ی زیبا را یافت که لبخند می‌زد. عزیزه گفت: «دخترم است».

وی گفت: «این‌جا، وقتی یک زن بیوه می‌شود باید با برادرش شوهرش ازدواج کند و من نپذیرفتم». این یک لحظه‌ی استقلال بود؛ اما به‌زودی به لحظه‌ی غم‌انگیز تبدیل شد.

مادر شوهرش که به این نتیجه رسیده بود عزیزه اخلاق ندارد، وقتی او فرصت محترم بودن را نپذیرفت، کودک را از او گرفت. در حالی که قانون افغانستان به بیوه اجازه می‌دهد قیمومیت کودکان خود را داشته باشد، در عمل پولی اغلب باعث می‌شود کودکان با اقارب‌شان بمانند. اکنون، عزیزه دخترش را صرف یک بار در سال، در روز تولدش، می‌بیند.

عزیزه، در حالی که به عکس دخترش خیره شده است، به گونه‌ای که گویا از عکس بیرون شده و در آغوشش خواهد آمد، گفت: «دخترم را به زور از من گرفت». اشک در چشمانش جاری شد.

خجالت زده شد، نگاهش را گرداند. به زودی زمان آماده کردن ناهار فرا رسید و چیزی بیش از کمی نان خشک مانده از صبح و مقداری بامیه وجود نداشت.

ناگزیری خانواده‌ی عزیزه در میان زنان پولیس معمول است و اغلب توانایی آن‌ها در پیش برد کار‌شان را محدود می‌کند. علی اکبر محمودی، آمر پیشین حوزه پولیسی که عزیزه در آن ایفای وظیفه می‌کند، که یک حامی زنان پولیس است، گفت: «آن‌ها باید مراقب کودکان‌شان باشند، بپزند، نان چاشت درست کنند، پاک‌کاری کنند، باید زودتر وظیفه را ترک کنند تا مراقب امور خانواده باشند». «هیچ یک از زنان پولیس شبانه نمی‌آیند- مگر در موارد استثنایی که برای‌شان موتر پولیس می‌فرستیم تا آن‌ها برای انجام مأموریت بیاورند». وی گفت که برعکس، مردان «انعطاف پذیر اند، آن‌ها هرکاری را می‌کنند، بیست و چهار ساعت، آن‌ها شبانه نگهبانی می‌کنند».

در واقع، بسیاری از زنان گفتند که پس از مأموریت‌ها، به حال خودشان واگذاشته می‌شوند تا به خانه برگردند و صرف اخیرا به آن‌ها دست‌شویی و رخت‌کن جداگانه داده شده است.

روز عزیزه در ساعت‌های تاریک قبل از طلوع آفتاب آغاز می‌شود، زمانی که او برمی‌خیزد تا قبل از رفتن به کار که ساعت هشت آغاز می‌شود، چای تهیه کند. او اغلب با بس به محل کار می‌رود و خودش را به زور در آن‌ها جای می‌دهد؛ بس‌هایی که مردم در آن چنان فشرده‌اند که خطر واژگونی آن‌ها وجود دارد.

آناستازیا هوزیانووا که به عنوان مشاور سازمان ملل متحد و اتحادیه‌ی اروپا کار کرده است، گفت که نیاز به حمل‌ونقل برای زنان در جامعه‌ای که در آن زنان محترم به تنهایی از خانه‌های‌شان بیرون نمی‌روند، یکی از موارد جزیی متعددی است که نهادهای غربی، که برای توانمندسازی زنان پول دادند، از آن فرار کردند. وی گفت: «به طور مثال، زنان پولیس برای حمل‌ونقل کمک دریافت نمی‌کنند، پس چگونه یک زن می‌تواند حتا به کار برود؟»

مقام‌های پولیس که از طرف تمویل کنندگان غربی تحت فشار بودند تا به اهداف تعیین شده برای رعایت جنسیت دست یابند، هر زنی را که ثبت نام کرده است، استخدام کرده‌اند. اما استخدام در روستاها اندک بوده است.

صبور خان، که تا سال 2014 برای یک مدت طولانی معیین جندر، حقوق اطفال و حقوق بشر در وزارت داخله بود، گفت که در فرهنگ سنتی افغانستان، «کار برای یک زن شرم بود و در خانواده‌ها نیز چنین است».

عزیزه در واحد رسیدگی به شکایت‌های خانواده در حوزه دهم کار می‌کند، بخشی که حد اقل به طور اسمی در هر اداره‌ی پولیس در افغانستان وجود دارد تا با خشونت‌های خانوادگی مبارزه کند. اما بسیاری از زنان اجازه ندارند بدون همراهی یک تن از خویشاوند مرد بیرون بروند، و اغلب این خویشاوند یا کسی است که او را لت و کوب می‌کرد یا در خانواده با او متحد است. حتا اگر زنی که لت و کوب شده است بتواند فرار کند، صحبت کردن در مورد این گونه مسایل با کسی خارج از خانواده، حتا زن دیگر، عمیقا شرم‌آور پنداشته می‌شود. نتیجه این است که پس از دوازده سال، هنوز پرونده‌های نسبتا کمی برای این واحدها وجود دارد.

از جمله‌ی 13 پولیس زن در حوزه‌ی دهم، وظیفه‌ی اکثریت آن‌ها تلاشی کردن است. یکی از آن‌ها فریبا است که در ورودی تریلر کوچک ایستاده است و به بوته‌های استخوانی موجود در حیاط نگاه می‌کند. او با معاشش شوهر معیوب و شش کودکش را حمایت می‌کند. وی پرسید: «شما فکر می‌کنید ما می‌خواهیم این کار را انجام بدهیم؟». و در پاسخ به پرسش خودش گفت: «حاضرم هرکار دیگری را انجام بدهم».

با این حال، عزیزه باور دارد که حوزه دهم بهتر از اکثریت حوزه‌های دیگر است. عمر داوودزی، وزیر پیشین داخله و نور‌الحق علومی، وزیر جدید، هردو، تلاش کرده‌اند بر فرماندهان فشار بیاورند وظایف جدید و مناسب تری برای زنان بیابند. عزیزه گفت: «آن‌ها این‌جا به حرف زنان بیش‌تر گوش می‌دهند». وی در اوایل سال 2014، زمانی که هنوز تعداد قابل ملاحظه‌ای از نیروهای ناتو و امریکایی در افغانستان حضور داشتند، گفت: «سال گذشته، حداقل آن‌ها به ما یک دست‌شویی جداگانه دادند. احتمالا جامعه‌ی جهانی آن‌ها را زیاد تحت فشار قرار داده است و این فشار باعث شده است که آن‌ها بیش‌تر مراقب زنان باشند». وی گفت: «اما من نگرانم. پس از سال 2014، چه کار کنیم؟»

زنی در مقام فرماندهی

زرافشان نایبی، از چهره‌های نادر و موفق در میان زنان پولیس در افغانستان است. او اولین رییس زن در زندان زنانه‌ی کابل است. او یک چهره‌ی برجسته در ساختار به‌شدت مردانه‌ی فرماندهی در وزارت داخله است. قلمرو او یک تکه زمین بی‌حاصل در شمال‌شرق کابل است و در مرکز آن زندانی با ساختمان سه طبقه قرار دارد. خانم نایبی در یک هفته شش روز به دفترش که در جوار ساختمان زندان قرار دارد، می‌رود و پس از شرکت در جلسات و امضای اسناد اداری، در داخل زندان قدم می‌زند.

ساختمان زندان که یک‌بار سفید رنگ شده بود، اکنون به‌شدت فرسوده شده است و ظاهرا زندانیان زن از آن [آب یا مایعات دیگر] بیرون می‌ریزند. این زندان سال‌ها شلوغ بوده است. نظر به گفته‌ی مقام‌های زندان، در اواخر سال 2014، این زندان 33 درصد بیش‌تر از 120 زندانی‌ای زنی را که قرار بود در آن باشند، در خود جای داده بود.

زنان از پنجره‌ها بیرون می‌شوند و در جلو‌ دروازه‌ی اصلی زندان کنار هم جمع می‌شوند؛ اما آن‌ها جایی برای رفتن ندارند، جز حیاط ساده و کوچک، جایی که ظاهرا حتا علف‌های هرزه هم هنگام نمو روزگار سختی داشته‌اند.

خانم نایبی حتا قبل از این‌که به نردبان برسد، توسط زنان محاصره می‌شود؛ زنانی که از او مراقبت بهداشتی، فراهم کردن زمینه برای ملاقات با وکیلان و کمک به حل منازعات می‌خواهند. او به توانایی نادرش در ایجاد خلوت برای گفت‌و‌شنود تکیه می‌کند. او به آهستگی بر بازوی یک زندانی دست می‌کشد و بعد همین کار را با زندانی دیگر انجام می‌دهد، حرکتی که هم‌زمان هم مادرانه است و هم موعظه‌گونه. او از زندانی‌ها می‌خواهد که هم‌دیگر را در آغوش بگیرند و آن‌ها را وادار می‌کند قول بدهند دیگر باهم نمی‌جنگند.

ظاهرا بخشی از موفقیت او ریشه در آموزشش در اواخر 1970 و دهه‌ی 1980 دارد؛ زمانی که حکومت افغانستان با ایدیولوژی کمونیستی آغشته بود. این دوران فرصت استثنایی‌ای برای زنان، به‌ویژه در مناطق شهری، بود. مادر و برادران خانم نایبی که از لحاظ قومی هزاره‌اند، گروهی که توسط طالبان آزار و اذیت شدند و اکنون به پیشواز آموزش و پرورش و دنیای مدرن شتافته‌اند، به او اجازه دادند به پولیس بپیوندد. وقتی ازدواج کرد، شوهرش به او اجازه داد به کارش ادامه بدهد. شوهرش اکنون در وزارت دفاع است.

خانم نایبی به خاطر می‌آورد که در دوران [آموزش] او، تمام استادان در مرکز آموزش پولیس، زن بودند. اکنون، تقریبا تمام آن‌ها مرد اند. وی گفت که در زمان کمونیست‌ها، به تحصیل زنان ارزش داده می‌شد و واجد شرایط بودن نامزدان شمولیت در نیروهای پولیس، به صورت دقیق بررسی می‌شد. «اگر زنی تحصیل‌کرده نمی‌بود، او را در صفوف پولیس نمی‌پذیرفتند و اگر فارغ‌التحصیل لیسه می‌بود، او را به اکادمی پولیس می‌فرستادند».

اما این آرمان‌های کمونیستی با مقاومت جامعه‌ی افغانستان مواجه شدند. سپس در زمان طالبان، اکثریت زنان پولیس طرد شده بودند و اعضای خانواده‌ی نایبی که هزاره بودند، مجبور به فرار شدند. پس از سقوط رژیم طالبان در سال 2001، وقتی پولیس دوباره احیا شد، رهبری افغانستان مشتاق خدمت زنان بود و از زنان پولیس پیشین خواست تا به کارشان برگردند و زنان دیگر را نیز استخدام کرد.

برای خانم نایبی، این تولدی دوباره بود. وقتی وزارت اعلان کرد، او فورا به وزارت رفت و هنوز چادری‌اش را که در زمان حکومت طالبان نیاز بود، بر تن داشت؛ چون او هنوز نمی‌توانست کاملا باور کند که نپوشیدن چادری خطری ندارد. بسیاری از زنان دیگر نیز آمده بودند. «در این اتاق ایستاد بودیم و سپس صدای یک‌دیگر را که از زیر چادری بیرون می‌آمد، شناختیم و می‌گفتیم: «این واقعا تو هستی؟ هنوز زنده‌ای؟»»

بیش از نصف کسانی که امروزه او مسئولیت‌های آن‌ها را در زندان دارد، به خاطر جرایم اخلاقی آنجا اند، دسته‌ی کلانی که فرار از خانه و قصد انجام زنا را شامل می‌شود. هردو جرم می‌توانند برای بقیه‌ی زندگی یک زن لکه‌ی ننگ باشند. در میان زندانیان، زنان پولیس نیز وجود دارند. اکثریت آن‌ها به خاطر سرپیچی از قوانین اخلاقی در زندان اند. در جریان دیداری که زمستان سال گذشته داشتم، از جمله‌ی شش تنی که آن‌جا بودند، صرف یک تن متهم به خشونت بود (او تلاش کرده بود شوهرش را بکشد).

دو تن دیگر ظاهرا قربانیان یک تلاش ناموفق باج‌خواهی و پرداخت رشوه برای جلوگیری از زندانی‌شدن‌شان بودند؛ اما از آن‌جایی که آن‌ها پولی نداشتند، سر از زندان درآوردند. آن‌ها که بی‌کس و سرافگنده بودند، از پذیرفتن دعوت شام پسر یک فرمانده پولیس شرمنده بودند؛ دعوتی که به خاطر دستگیری آن‌ها به جرم تنها بودن با مردی که شوهرشان نبود، طرح‌ریزی شده بود.

خانم نایبی نمونه‌ی امکانات برای زنان افغانستان است. یک روز صبح، با مردان محافظ در مورد برنامه‌های‌شان بحث می‌کرد. وی گفت: «فقط یکی را نگهدارید که همه‌چیز را بداند». محافظان خاموش نشستند و واضح نشد آیا آن‌ها دستورات را فهمیدند یا خیر. سپس یکی شکایت کرد که وزارت در مسایل کارمندان سریع اقدام نمی‌کند. وی با صدای رسا آهی کشید: «بلی، خوب، ما همه‌چیز را درست می‌کنیم، من ترتیبش را می‌دهم». مردان محافظ هنگام رفتن همان‌گونه که به یک فرمانده مرد سلامی می‌دهند، به او سلامی دادند. خانم نایبی گفت: «بلی، تبعیض منفی علیه زنان وجود دارد؛ اما این به تو برمی‌گردد که از صلاحیتت استفاده کنی». «فرقی نمی‌کند مرد باشی یا زن، این وظیفه‌ات است که تو را تعریف می‌کند».

کار در خفا

پروینه، زن بیست‌و‌هشت ساله، با داشتن پنج کودک و شوهر معیوب، هم مشتاق کار بود و هم وظیفه‌ی مراقبت از خانواده‌اش او را از توان انداخته بود. وی صرف یک‌ماه قبل از کشته‌شدنش در ماه جولای 2013 گفت که او انتخاب‌های اندکی داشت و هیچ کدام به اندازه‌ی پولیس‌بودن معاش نداشتند.

پروینه در سمیناری که برای زنان پایین‌رتبه‌ی پولیس در شهر جلال‌آباد برگزار شده بود، شرکت کرد. جلال‌آباد، بزرگ‌ترین شهر در شرق افغانستان است که مردم محافظه‌کار دارد؛ جایی که قانون قومی معمولا قانون دولت را مغلوب می‌سازد. برخلاف تعداد زنانی که در اتاق حجاب کامل پوشیده بودند، پروینه یک چادر سفید روی سرش انداخته بود و لبخند گرمی بر لبانش داشت.

از جمله‌ی 3850 پولیسی که در سال 2013 در ولایت ننگرهار خدمت می‌کردند، صرف 32 تن آن‌ها زن بودند و این بدان معناست که اکثریت زنان با تعداد زیادی از مردان کار می‌کردند و برای حفظ نیک‌نامی‌شان مبارزه می‌کردند. پروینه در آن زمان گفت: «در جایی که کار می‌کنم، من تنها زن هستم». وی با اشاره به پس‌مانده غذای چاشت مردان پولیس گفت: «با هیچ‌کسی صحبت نمی‌کنم، به هیچ‌کسی شماره‌ی تیلفونم را نمی‌دهم یا شماره‌ی تیلفون هیچ‌کسی را نمی‌گیرم. من سر ساعت هشت می‌آیم و ساعت دوازده کار را ترک می‌کنم و سپس پس‌مانده غذای مردم را که نمی‌خورند، برای کودکانم می‌برم».

او حتا در آن زمان خطرات را می‌دانست. وی گفت: «اعضای خانواده‌ی پدرشوهرم مرا حمایت نمی‌کنند»؛ اما بعدا اظهار کرد که هرگز به آن‌ها در مورد وظیفه‌اش چیزی نگفته است. «آن‌ها نمی‌دانند، صرف برادرانم می‌دانند».

پروینه هنوز مشتاق کارش بود. پدرش مرد لاغر‌اندام و هفتاد ساله است که پروینه او را خیلی دوست داشت. او برادر کوچک‌ترش را نیز متقاعد کرد به پولیس بپیوندد. فرماندهان او گفتند که به سخت‌کوشی او احترام داشتند، تا اندازه‌ای که وقتی او برای دیدار از خانواده‌اش در ولسوالی لعل‌پور در نزدیک مرز پاکستان رفته بود، مأموریت خطرناک استخدام زنان بیش‌تر برای نیروهای پولیس را به او واگذار کردند.

وظیفه‌ی استخدام زنان برای نهادهای امنیتی می‌تواند حتا در یک شهر کلان خطرناک باشد، در منطقه‌ای که در آن حکومت هیچ حضوری ندارد، این وظیفه مرگ‌بار است. ولی خان، برادر جوان‌تر او که بیست‌و‌یک سال دارد، گفت که حدود یک سال پیش از کشته‌شدن او، طالبان از وظیفه‌ی او آگاه شدند.

او گفت: «او کارش را در خفا انجام می‌داد» و در مورد کارش صرف با اعضای خانواده‌اش گفته بود و یونیفورم نمی‌پوشید. «سپس حدود یک سال قبل یکی از اقارب ما که طالب بود، از مسئله باخبر شد و به مردم گفت».

این کار، زندگی او را به خطر انداخت. انگیزه شینواری، عضو شورای ولایتی ننگرهار گفت: «در افغانستان، اگر شوهر اجازه بدهد که کار کنی یا پدرت اجازه بدهد، فرقی نمی‌کند». وی گفت که اگر عضو دیگر خانواده نپذیرد، زنان هنوز امنیت ندارند. وی گفت که شنیده است پسران کاکای پروینه در قتل او دست داشته‌اند. پولیسِ این ولایت طالبان را متهم کردند؛ اما فرماندهان طالب دست داشتن در این قضیه را تکذیب کردند. پس از کشته‌شدن او، خانواده‌اش به‌سرعت به بستگان‌شان که با طالبان بودند، زنگ زدند و شنیدند که پای جاسوسی در میان بوده است؛ کسی که در مورد دیدار وی از ولسوالی‌اش به طور محرمانه به طالبان اطلاع داده بود.

اشاره‌ی گاه‌گاه برادر او به اقاربی که با طالبان هستند، یادآوری‌‌ ترس‌ناکی است که نشان می‌دهد چقدر سخت است تشخیص سمت‌وسوی مردمی که دو‌سویه اند. پدرش در حالی که روی یک تخت‌خواب ناهموار در یک اتاق ساده در جلال‌آباد نشسته بود؛ جایی که او از پسرش بازدید می‌کرد، جریان را با تلخی خلاصه کرد. وی گفت: «چه کسی او را کشت؟ خدا می‌داند، خدا بهتر از من می‌داند. هرکسی روی صورتش دستمالی می‌کشد و خودش را طالب می‌خواند».

همین که خبر کشته‌شدن پروینه پخش شد، برخی‌ها زمزمه کردند که او با کسی رابطه داشته است، یا با مردان، گستاخ بوده است. مدینه، پولیس بیست‌ویک ساله‌ای که در سمینار با پروینه شرکت کرده بود، گفت که گفته‌ها در مورد کارهای غیر‌اخلاقی او دروغ اند. وی گفت: «او یک زن خوب، پاک و صادق بود».

با این‌حال، ننگ پولیس‌بودن یک زن آن‌چنان کلان است که حتا پس از این‌که پدر پروینه و برادرانش جسد او را برداشتند، ملایی را در قریه نیافتند که او را دفن کند یا نماز جنازه‌ی او را بخواند. ولی، برادر او گفت: «شش ملا در قریه‌ی ما وجود داشت و پس از این‌که او کشته شد، آن‌ها قصدا ناپدید شدند.» «طالبان به ملاها گفته بودند، «مراسم دفن آن‌ها را بجا نیاورید» و نه کسی نماز جنازه‌ی خواهرم را خواند».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *