رهبر طالبان بعضی نگرانیهای جدی دارد که در سه سال گذشته کوشیده رفعشان کند. بعضی امور دیگر هم هستند که در این عصر باید قاعدتا در صدر دلمشغولیهای یک رهبر باشند؛ ولی اساسا برای رهبر طالبان مطرح نیستند و در حکومت او «نامربوط» تلقی میشوند.
دستهی اول، نگرانیهای جدی
از دست دادن مسند رهبری: رهبر طالبان در سه سال گذشته به صورت سیستماتیک مقدار اقتدار و گسترهی نفوذ خود را افزایش داده است. او نه فقط کوشیده است که افراد مورداعتماد خود را در مقامات حساس حکومتی بگمارد و از این طریق نفوذ رقبای داخلی خود (مخصوصا حقانیها) را کاهش بدهد، بلکه سعی کرده روایت خاص خود از طالبانیسم را نیز به عنوان محور اصلی سیاست و حکومتداری تحکیم کند. به این معنا که اگر در ابتدا حدی از تنوع فکر سیاسی یا حکومتداری در میان رهبران طالبان به چشم میخورد، اکنون دیگر سخن فقط سخن ملاهبتالله است و حکم فقط حکم او. رهبر طالبان در تازهترین اقدام خود برای رفع هرگونه امکان رقابت داخلی صلاحیت توزیع سلاح را از وزارت دفاع، وزارت داخله و ریاست استخبارات طالبان سلب کرد و آن را زیر کنترل خود درآورد. او حالا نگرانی کمتری در مورد از دست دادن مسند رهبری خود (در اثر نزاعها و رقابتهای داخلی) دارد.
از دست دادن مشروعیت مذهبی-قبیلهای: ملا هبتالله پایگاه اجتماعی قدرت خود را میشناسد. در این پایگاه اجتماعی -که همزمان مذهبی و قبیلهای است- یک تعبیر ساده و سنتی از اسلام حاکم است که در آن جایی برای تفسیرهای نو و معطوف به تغییرات مدنی وجود ندارد. در این پایگاه سنتی قبیلهای، زنان به تحصیل نیاز ندارند (نه به کمش و نه به زیادش)؛ مردان باید از الگوهای ذهنی و رفتاری جاافتاده در سنت پیروی کنند و هیچ فردی نباید به خود حق بدهد که در برابر احکام ازلی و ابدی میراثمانده از نیاکان مسلمان خود در هیچ سطحی سخنی به نقد بگوید یا هوس تغییر در سر بپروراند. ملا هبتالله با احیای کامل شیوههای امر به معروف و نهی از منکر دورهی اول طالبان (تحت رهبری ملا عمر) این تردید را در میان پیروان خود رفع کرده است که او ممکن است شخصیت نرمتر و مدرنتری باشد. فرمانهای او، که یکی از پی دیگری دقیقا معطوف به بازتولید طالبانیسم دههی نود میلادی است، در حقیقت مخابره کردن این اطمینان به پایگاه اجتماعی امیرالمومنین است که او از کدهای مذهبی-قبیلهای آن پایگاه عدول نخواهد کرد.
از دست دادن اعتماد پاکستان: برای پاکستان هیچ کابوسی بدتر از این نیست که طالبان افغانستان «ملیاندیش» شوند و منافع ملی افغانستان را بر منافع پاکستان ترجیح بدهند. به همین خاطر پاکستان پیوسته کوشیده است که از لغزیدن طالبان به دامن اندیشههای غیردینی و غیرافراطی جلوگیری کند. بهترین ابزار پاکستان در این زمینه، ایدئولوژیک نگه داشتن طالبان و پرورش لشکری از طالبان «مومن» بوده است که بیشتر سنی رادیکال باشند تا پشتون وطنخواه. ملا هبتالله پیوسته به پاکستان علامت میدهد که برای او رادیکالیسم مذهبی مهمتر است و حاضر است برای نگه داشتن افغانستان در دایرهی این رادیکالیسم مذهبی با اسلامآباد و مجموعهی سیاسی-نظامی حاکم در پاکستان همراهی کند. همراهی صادقانهی هبتالله در این زمینه، پاکستان را مطمئن میسازد که علیه او اقدامی نکند. هبتالله میخواهد از این بابت خاطرش جمع باشد.
دستهی دوم، امور نامربوط
در میان نگرانیهایی که بسیاری از رهبران امروز جهان دارند، هیچ کدام برای ملا هبتالله جدی نیست.
عقب ماندن از کاروان پیشرفت جهانی: اکثر رهبران کشورهای دنیا، به شدت با این پرسش درگیراند که در تحولات شتابندهی جهانی کشورشان در کجای نظمهای جدید خواهد نشست و چه سهمی از توسعهی اقتصادی، قدرت نظامی و توانمندی تکنولوژیک خواهد برد. وقتی سخن از «چشمانداز»ها برای کشورها میرود، مقصود همین تعیین نسبت با این روندهای جهانی سرنوشتساز است. رهبر طالبان این نگرانی را ندارد. برای او همین که دختران افغانستان به مکتب نروند و مردان در نمازهای بسیار مهم جمعی حاضر شوند، کافی است. چشمانداز اقتصادی افغانستان در قرن بیستویکم برای او عبارتی نامربوط است. مردم مومن افغانستان قرار است از طریق رعایت درست و دقیق آداب دینی از ایمان خود محافظت کنند تا در آخرت به رستگاری برسند.
اشغال شدن کشور توسط اجنبی: اگر یکی از ممالک اجنبی قصد اشغال افغانستان را داشته باشد، امیرالمومنین خود را مکلف خواهد دانست که در برابر آن کشور اعلام جهاد کند. اما او مطمئن است که فعلا هیچ مملکتی قصد و ارادهی حمله بر افغانستان را ندارد. بنابراین، نگرانی در این مورد منتفی است. البته کشورهای دیگر میخواهند با افغانستان ارتباطات دیگری داشته باشند. آن ارتباطات دیگر برای ملا هبتالله اهمیتی ندارد. به همین خاطر، هرچه کشورهای دیگر تصریح میکنند که طالبان برای بهرسمیت شناخته شدن حقوق بشر را رعایت کنند، حکومت فراگیر تشکیل بدهند و ارتباط خود با گروههای تروریستی را قطع کنند، رهبر طالبان به این سخنان جامعهی جهانی اهمیت نمیدهد. اهمیت نمیدهد، چون در منظومهی فکر او حتا مفهوم ارتباط سازنده با جامعهی جهانی یک چیز پوچ است. اگر مردم افغانستان به سهولت یا سختی بتوانند زندگی کنند و فرایض دینی خود را بهجا بیاورند، این مردم چه نیازی به ارتباط با جامعهی جهانی دارند؟ اگر اتباع افغانستان نیم قرن پس از امروز هیچ چیز نداشته باشند اما دین آبایی خود را داشته باشند و از شریعت اسلامی پیروی کنند، چه مشکلی خواهند داشت؟
زوال شاخصهای آزادیهای مدنی: تصور کنید که در حکومت ملا هبتالله افراد شکایت کنند که از آزادیهای مدنی هیچ کدامشان را ندارند. آیا امیرالمومنین در اندیشه فرو خواهد رفت و چارهای خواهد سنجید؟ نخیر. مگر قرار است شهروندان یک کشور اسلامی آزادی داشته باشند؟ مگر در یک جامعهی اسلامی همین که مردم پولیس و محتسب و قاضی داشته باشند، به چیز دیگری هم نیاز است؟ زوال شاخصهای آزادی مدنی برای ملا هبتالله هرگز به امری نگرانکننده تبدیل نخواهد شد.
پایین آمدن استانداردهای زندگی: این یکی نیز برای امیرالمومنین افغانستان مایهی نگرانی نیست و نخواهد بود. دلیلش این است که رهبر طالبان حتا همین مقدار پیشرفت اندکی را که جوامع مسلمان در چهارده قرن گذشته داشتهاند نیز اضافی و انحرافی میداند. او میخواهد استانداردهای زندگی به آغاز این چهارده قرن گذشته برگردد. آن وقت، انتظار داریم که او از این پس نگران پایین آمدن استانداردهای زندگی شهروندان افغانستان باشد؟
افغانستان و آیندهی «امارت»
تجربهی تاریخی نشان داده که افرادی چون ملا هبتالله و دستگاه اقتدارشان هرگز نتوانستهاند جهان را بر طبق انگارههای ذهنی کهنهی خود به عقب ببرند. تنها کاری که این گونه افراد کردهاند این بوده که زندگی شهروندان همزمان خود را به جهنمی از عذاب و خفقان مبدل ساختهاند- بدون آن که توانسته باشند جلو دگرگونیهای اجتماعی را برای همیشه ببندند. شهریاران مستبد و سلاطین قدرتمند بسیاری کوشیدهاند با صدور فرمانهای ترسآور و محدودکننده مردمان یک کشور یا چند کشور را در یک خط قرار بدهند و ذهن و زبان و رفتارشان را مطابق میل خود شکل بدهند. اما جز تلخ کردن زندگی در کام مردان و زنان همعصر خود توفیق چندانی نداشتهاند. حکومت ملاهبتالله و طالبان نیز به کاروان همان امیران ناکام خواهد پیوست.