Photo: @MoRRAfg

تروریسمِ فرزندخوار و پدرکُش

خلیل حقانی و آتشی که خودش افروخت | یادداشت روز

وقتی خبر کشته شدن خلیل حقانی، سرپرست وزارت مهاجرین و عودت‌کنندگان حکومت طالبان پخش شد و گفته شد که ترور او کار یک مهاجم انتحاری بوده است، مردم افغانستان فورا تقابل انتحاری با انتحاری را در این واقعه دیدند. این اولین بار است که  یکی از مهم‌ترین چهره‌های انتحارپرور در میان طالبان خود قربانی حمله‌ی انتحاری می‌شود. کثیری از شهروندان افغانستان خوشحالی‌شان از این ترور را ابراز کردند.

این رویداد دو وجه بسیار مهم دارد: یکی این که تروریسم فرزندخوار و پدرکش است و دیگری این که تروریسم هیچ جای خوشحالی ندارد (حتا اگر هدفش خلیل‌الرحمان حقانی باشد).

فرزندخواری و پدرکشی تروریسم

هرچند خلیل حقانی از پرورش‌دهندگان نیروهای انتحاری بود، خود نیز در روند گسترش تروریسم در منطقه -مخصوصا در افغانستان و پاکستان- پرورش یافته و صاحب قدرت و منزلت شده بود. او به تعبیری، قبل از آن که یکی از پدران انتحارگری در پاکستان و افغانستان شود، یکی از فرزندان جریان تروریسم منطقه‌ای بود.

تجربه‌های جهانی نشان داده که هر کسی که بر تروریسم و روش‌های تروریستی صحه می‌گذارد، خود نیز روزی هدف تروریسم قرار خواهد گرفت. یکی از نمونه‌های کلان جهانی‌اش تجربه‌ی امریکا از این واقعیت است. امریکا در یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی هدف حمله‌ی تروریستی کسانی قرار گرفت که قبلا توسط خود امریکا پرورش یافته بودند. علت این که تروریسم به‌صورت اجتناب‌ناپذیری فرزندخوار و پدرکش است این است که گروه‌های انسانی حتا اگر برای مدتی بسیار طولانی با همدیگر متحد و همنوا باشند، از پدید آمدن اختلافات درونی گریزی ندارند. این اختلافات که یا ریشه‌های فکری-عقیدتی دارند یا از تصادم منافع آب می‌خورند، خواهی نخواهی روزی به سطح می‌آیند و انسجام و همنوایی این گروه‌ها را از هم می‌پاشانند. همسویی ایدئولوژیک و هماهنگی منافع ابدی نیست. حال، اگر این گروه‌ها در زمان همسویی و وحدت خود تروریسم را به عنوان یک ابزار مقبول و موثر پذیرفته باشند، در زمان اختلاف قطعا از همین ابزار علیه همدیگر نیز استفاده خواهند کرد. در اینجاست که تروریستِ پدر فرزندخوار می‌شود و تروریست فرزند پدرکش. خلیل حقانی نمی‌توانست به افراد داعش بگوید:

«من با تروریسم و انتحار کاملا موافقم و آن را ابزاری مشروع برای سرکوب مخالفان خود می‌دانم؛ اما لطفا اگر با من دشمن شدید، از این ابزار علیه من استفاده نکنید.»

چرا نباید بر تروریسم صحه گذاشت؟

خوشحالی کسانی که از کشته شدن خلیل حقانی در یک حمله‌ی تروریستی-انتحاری شاد شده‌اند، قابل درک است. عواطف آدمی این گونه کار می‌کنند. قربانیان انتحار دوست دارند ببیند که خود انتحارگر نیز در همان آتشی سوخته است که برای دیگران افروخته است. اما خوشحال شدن از حاصل تروریسم (که این بار رقیب را از میان برداشته) به ماندگار شدن تروریسم به عنوان یک روش مشروع ِ رسیدن به هدف کمک می‌کند. مشروعیت یافتن تروریسم چرخه‌ی خشونت و حذف فیزیکی را همچنان چرخان نگه خواهد داشت و به طرز اجتناب‌ناپذیری از میان تمام کسانی که بر آن صحه می‌گذارند قربانی خواهد گرفت. این رویکردی کاملا اشتباه است که بگوییم «فعلا» رقیب داغدار است و زهی خوشحال که ماییم. فردا جلوه‌ی دیگری از تروریسم ما را هدف خواهد گرفت. پس فردا باز به سراغ رقیب خواهد رفت… و این چرخه هرگز از ریختن خون باز نخواهد ایستاد.

مردم افغانستان، اگر می‌خواهند که این دور باطل چرخیدن در خشونت و بازتولید خشونت متوقف شود، باید تکلیف خود را یکباره با تمام اشکال تروریسم (با هر هدفی) روشن کنند. یعنی دیگر بر این روش صحه نگذارند- حتا زمانی که هدف ترور و انتحار خلیل حقانی باشد.