اخیرا در دو حادثهی ترافیکی در شاهراه کابل-قندهار (دو حادثهی جدا از هم) ۶۳ نفر کشته شدند و تعداد بیشتری زخمی. وقتی تحلیلگران علت این گونه حوادث ترافیکی پرتلفات را بررسی میکنند به این عوامل اشاره میکنند: سرعت بیش از حد رانندگان، نشئه یا مست بودن رانندگان، خستگی و کمخوابی رانندگان، خرابی و تنگی جادهها، نبود نظارت و کنترل ترافیکی بر شاهراهها، مشکلات فنی و تکنیکی موترهای مسافربری، بیاعتنایی شرکتهای مسافربری به قواعد ایمنی و امنیت مسافران.
اما هیچ کس از رابطهی امر به معروف و نهی از منکر با این حوادث فاجعهبار ترافیکی سخن نمیگوید. شاید شما هم تعجب کرده باشید و بپرسید که میان این دو چه رابطهای میتواند وجود داشته باشد. چنین رابطهای وجود دارد، اما دیدنش مقداری تمرکز و تامل میطلبد.
مدتها پیش رییسالوزرای حکومت طالبان صریحا گفت که وظیفهی حکومت تامین معیشت مردم نیست. اما همین حکومتی که چنین وظیفهای برای خود قایل نیست، خود را مکلف به امر به معروف و نهی از منکر میداند. اگر در سطحِ این امر و نهی بمانیم، به نظر میرسد که پیامدش همان اذیت شدن گاهگاه مردم از دست ماموران امر به معروف و نهی از منکر است و نه بیشتر. اما اگر به عمق این امر و نهی برویم، هر کدام از امرها و نهیهای حکومتی با هزینههای مشخصی میآیند و آن هزینهها را مردم به صورت مستقیم و غیرمستقیم میپردازند.
شرح سادهی این ماجرا اینگونه است:
فرض کنید شما از حکومت طالبان میپرسید که چرا این حوادث دلخراش ترافیکی اینگونه به تکرار رخ میدهند. طالبان همان توضیحی را خواهند داد که در آغاز این نوشته دیدید: رانندگان بیاحتیاطاند؛ جادهها خراباند؛ نیروی پولیس کافی وجود ندارد؛ موترها مشکلات فنی دارند و… آن وقت بپرسید: آیا چارهای نیست که همین زمینهها و علتها از بین بروند یا کاهش پیدا کنند تا دیگر این حوادث مصیبتآور اتفاق نیفتند؟ به شما پاسخ خواهند داد که حکومت در تلاش است که از وقوع این حوادث در آینده جلوگیری کند. بعد، بپرسید که چرا حکومت طالبان تا حالا این مشکل را حل نکرده یا از میزان وقوعش نکاسته است. مقامات طالبان در نهایت به شما خواهند گفت که حکومتشان برای این کار بودجهی لازم و نیروی کافی نداشته است. این همان گرهگاهی است که دنبالش هستیم؛ برای این که در اینجا به این مساله میرسیم که یک حکومت داراییهای کم یا زیاد خود را (شما بخوانید ذخایر بیتالمال را) چهگونه و برای چه کارهایی تخصیص میدهد. مثالی از زندگی فردی بدهم:
فردی را تصور کنید که ده سال است دنداندرد دارد. وقتی از او میپرسید که چرا چارهای نمیسنجد و درمانی نمییابد، به شما میگوید «پولش را ندارم». اما وقتی وارد زندگی این فرد میشوید و میبینید که چهگونه دستودلبازانه پول خود را صرف چیزهای دیگر میکند، متوجه میشوید که او پول دارد اما اولویتش این نیست که دندان خود را درمان کند.
حکومت طالبان میتواند شاهراهها را برای مسافران امنتر بسازد، اما در تخصیص بودجه این اولویتش نیست. این حکومت میتواند پولیس شاهراه داشته باشد (در حد لازم)، اما به جای پولیس شاهراه، برای کنترل سرعت و قوانین رانندگی، محتسب و مامور آمر به معروف و ناهی از منکر دارد تا ایمان و عقیدهی مردم را تفتیش کند. این حکومت نفر دارد و دستگاه و ریاست و موتر و مخابره دارد و مرکز تعلیمی و یونیفورم مذهبی دارد تا اندازهی ریش مردان و ضخامت چادر زنان افغانستان را کنترل کند. همهی اینها هزینهبردار است و بودجه میخواهد. از قوانین مرکزی علم اقتصاد یکی این است که هر زمان که شما پول و وقت و انرژی مشخصی را در جایی و برای هدفی صرف کردید و هدفی را به دست آوردید، قیمتی که برای آن هدف پرداختهاید تمام آن هدفهایی دیگری هستند که ممکن بود با همان پول و وقت و انرژی به دست بیایند و نیامدند. چرا؟ برای این که شما اگر با هزار افغانی برای خود بولانی بخرید، در واقع تصمیم گرفتهاید که با همان هزار افغانی کتاب نخرید، به کودکتان پول آیسکریم ندهید و بر همین قیاس. کل حرف این است که اولویتتان چیست و چه چیزی را ارزشمندتر یا ضروریتر میدانید.
حال، طالبان با بودجهی کلانی که صرف امر به معروف و نهی از منکر میکنند، میتوانند کارهای مفید دیگری بکنند که از رنجهای مردم بکاهد و به زندگی روزمرهی مردم بهبود ببخشد. یکی از آن کارها همین بهسازی ترافیک در شاهراههاست. اما حکومت طالبان این کار را نمیکند؛ چون اولویت طالبان امر و نهی به شهروندان، آن هم در اموری مطلقا مضحک و بیهوده، است و نه بهبود بخشیدن به شاخصهای عینی یک زندگی سالمتر، امنتر و شکوفاتر. آن پولی که صرف امر به معروف و نهی از منکر (یعنی نظارت بر ریش و چادر مردم) میشود، پولی است که صرف امنسازی شاهراههای کشور نمیشود. این گونه است که امر به معروف و نهی از منکر با حوادث ترافیکی و هزار مشقت دیگر در زندگی مردم افغانستان رابطه دارد.