منبع: فارن پالیسی
نویسنده: LEELA JACINTO
برگردان: حمید مهدوی
بخش دوم و پایانی
«داعش»، کلمهای است که پیوسته در مهمانیها، قهوهخانهها، چایخانهها و دیدارها در سرتاسر افغانستان مطرح میشود. در محافل کابل، تهدید دولت اسلامی بهدقت بررسی شده تا تعیین شود که آیا تهدید قابل توجهی است یا اینکه توسط مقامهای افغانیای که خواهان حفظ جریان کمکهای ایالات متحده است، بسیار جدی گرفته شده است. رونالد نیومان، سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان، در ماه اکتوبر 2014، زمانی که مقامهای افغانستان هشداردادنها را شروع کردند، به وال استریت ژورنال گفت: «افغانها تمام دلایل را دارند تا برای درگیر نگهداشتن ما این مسئله را بهشدت ترویج و انتشار بدهند». اما نیومان همچنین پذیرفت که «توانایی مشاهدهی ما در ولایتها بسیار محدود است… اینکه چیزی را دیده نمیتوانیم، ضمانتی نیست که داعش در آنجا وجود ندارد. ما باید آگاه باشیم که قابلیت دیدمان را از دست میدهیم».
اما صرف چهارماه بعد، استخبارات ایالات متحده در ولایتها به اندازهی کافی سریع و هوشیار بود تا در نتیجهی یک حملهی هوایپمای بدون سرنشین در ولایت جنوبی هلمند، ملا عبدالرووف خادم، فرمانده پیشین طالبان که به سربازگیر دولت اسلامی تبدیل شده بود را تشخیص داده و بکشد. خادم، صرف چند هفته پس از اعلان انشعابش از طالبان و اعلان وفاداری به گروه جهادی مستقر در سوریه، به عنوان معاون فرمانده خراسان که یک گروه وابسته به دولت اسلامی در منطقه است، تعیین شد. در ماه جاری، بزرگان و روشنفکران افغان حین صرف شام در محلههای مرفه کابل، مانند وزیر اکبرخان، ناراحت بودند به من بگویند، بسیاری از هموطنان آنها نمیدانند که ایدیولوژی دولت اسلامی با فرهنگ و سنت پشتون که چندین قرن قدامت دارد، در تضاد است. همزمان با اینکه محافظان مسلح از پشت موانع کانکریتی و کیسههای ریگ جادههای بیرون را نظارت میکردند، گفتوگوهای شام وارد جزئیات پشتونوالی و تفاوتها میان مکتب غالب و شکیبای حنفی در جنوب آسیا و مکتب سلفی عربی شد که به طور سنتی تندرو است.
اما در تاریخ کوتاه دولت اسلامی، جلب حمایت اکثریت هرگز یک پیششرط کسب نفوذ و به دستآوردن قلمرو نبوده است. در مقایسه با آنچه که رییس جمهور غنی آن را «اثر شبکهای» انشعاب جنگجویان ناراضی و گروههای شورشی که به تازهترین گروه جهادی جهانی پیوستهاند، میخواند؛ تهدید دولت اسلامی در افغانستان کمتر به قدرت نظامی خام ارتباط دارد. اما همانطور که وضعیت در لیبیا، یمن و تونس (با حملهی 18 ماه مارچ بر موزیم) نشان دادهاند، این یک تهدید بسیار شوم است. و در افغانستان، تاریخ نشان داده است که چشمپوشی از تهدیدها در مهد جهادگرایی مدرن، هیچگاهی نتیجهی خوبی نداشته است.
چندین دهه جنگ در طرفِ افغانستان خطِ دیورند و توافق دولت با اسلامگرایی تندرو در طرف پاکستان، به گونهای از اسلام بردبار و وفقدهندهای که در جنوب آسیا به آن عمل شده، آسیب زده است. این پدیدهی جدیدی نیست. اگر دولت اسلامی میتواند افرادی را از اروپا که از جنایتکاران افراطیشده در زندانهای فرانسه و بلژیک گرفته تا دختران مکتبی تراز اول در لندن را شامل میشوند، جذب کند، پس استخدام جنگجویان فقیر و ناراضی در سرزمین پشتونها، که دولت اسلامی آن را خراسان مینامد، باید کار نسبتاً آسانی باشد.
در حالی که تفاوتها میان پشتونوالی و ایدیولوژی دولت اسلامی در مهمانیهای محلههای مرفه کابل مورد بحث قرار میگیرد، بیرون اما، در ولایتهایی که به طور وحشتناکی ناامن اند، بسیاری از افغانها میگویند که آنها قبلا با تهدید دولت اسلامی، در هر شکل و صورتی که باشد، در زندگی روزمرهیشان مواجهاند. در جریان جلسهای که در ماه جاری در شهر شمالی مزار شریف برگزار شده بود و من در آن شرکت داشتم، زنان افغانستان که خانههای امن برای قربانیان خشونتهای خانوادگی بیش از ده ولایت را اداره میکنند، گزارشهای دیدن پرچم سیاه داعش به جای پرچم سفید طالبان در ولسوالیها را بازگو کردند. آنها هم چنین گزارش دادند که اعضای خانوادهیشان به این گروه پیوستهاند یا تهدید به پیوستن به این گروه شدهاند.
در حالی که عملیاتهای نظامی پاکستان در وزیرستان، ستیزهجویان را به عقبنشینی به افغانستان وادار میکند، حکایتهای جنگجویان خارجی که اکثرا چچینیها و ازبکها اند و به زبان ناآشنایی صحبت میکنند، همهجا وجود دارد. مردمان محل ولایتها به من گفتند که در مقایسه با طالبان، داعش بیشتر پول میدهد. به علاوه، مقامهای روسی هشدار میدهند که افغانستان، با موجودیت وافر مواد مخدر در این کشور، به گاو شیری دولت اسلامی تبدیل میشود. در مسکو، جایی که مقامها درک تاریخی از افغانستان دارند، رییس ادارهی فدرال کنترول مواد مخدر روسیه اخیرا به خبرگزاری دولتی (TASS) گفت که دولت اسلامی «از هیروئین افغانستان که از قلمرو این گروه [در عراق و سوریه] میگذرد، سالانه نزدیک به یک میلیارد دالر درآمد دارد».
جای تعجبی ندارد که این وحشت در سراسر افغانستان گسترش مییابد و به ملیشهها و اوباشان الهام میبخشد تا اسلحه بردارند. در اواخر ماه فبروری، واشنگتن پست از [ظهور] یک گروه جدید ضدداعش به نام «مرگ» در مزار شریف گزارش داد. رهبر این گروه از داوطلبان گفت: «در سیزده سال گذشته، کشتارها، آدمرباییها و بی قانونیها زیاد بوده است. و طالبان نابود نشد». «مردم نمیتوانند بنشینند و کاری نکنند. آنها نمیخواهند منتظر بمانند تا گروه تروریستی دیگر [پیدا شود] و افغانستان را پایگاه خودش بسازد».
و به همین ترتیب بر تعداد گروههای مسلح و در صدر آن ملیشههای طرفدار حکومت که توسط ایالات متحده تامین مالی میشوند و براساس برنامههای مشابه در ویتنام و عراق، به عنوان بخشی از استراتیژی خروج ساخته شدهاند، افزوده میشود. پولیس محلی افغانستان که در سطح روستاها فعالیت دارند، به خوبی اردوی ملی افغانستان یا پولیس ملی افغانستان تامین مالی نشدهاند و پاسخگو نیستند و این امر باعث شد تا سازمان ملل متحد در مورد «یک افزایش چشمگیر در نقض حقوق بشر توسط گروههای مسلح طرفدار حکومت علیه مردم ملکی» هشدار بدهد.
با این حال، در برخی از خطرناکترین ولسوالیهای افغانستان، پولیس محلی افغانستان به طور فزایندهای در خطوط مقدم جنگ قرار داده میشود. اسمیت، از گروه بین المللی بحران، گفت: «مقامهای ارشد غربی در اینجا نگرانند که حکومت افغانستان به طور فزایندهای به نیروهای حکومتی نیمه منظم تکیه خواهد کرد». «به طور مثال، در ولسوالی سنگین، نیروهای اردوی ملی افغانستان اغلب در پایگاههایشان میمانند و جنگهای کوچک را به پولیس ملی افغانستان واگذار میکنند، که [نیروهای پولیس ملی افغانستان] به نوبت خود این جنگها را به پولیس محلی افغانستان واگذار میکنند. نتیجهاش این است که افراد ضعیف پولیس محلی افغانستان که با عجله استخدام شدهاند، با افراد ضعیف طالبان میجنگند که آنها نیز با عجله به سربازی گرفته شدهاند».
در این مخلوط قابل احتراق، ورود دولت اسلامی، گروه جدید جهادی در شهر، خبر خوشی نیست. جای تعجب ندارد که این تهدید، با سابقهی وحشی گری فرقهای اش، به گونهی جدی هزارههای افغانستان را لرزانده است. وقتی گزارشها دوران یافتند که پشت ربودن 31 مسافر اتوبوس در زابل، دولت اسلامی قرار دارد، برخی از هزارهها در مورد چگونگی امنیت این قوم در افغانستان پرسشهایی را مطرح کردند. جوادی، استاد در دانشگاه کاتب و بنیان گذار روزنامه جامعه باز، گفت: «ممکن است هزارهها تا اندازهای قدرت سیاسی داشته باشند؛ اما قدرت نظامی ندارند». «اگر داعش در افغانستان قدرت بگیرد، هزارهها اولین اقلیتی خواهد بود که قربانی میشوند. شاید در حد و اندازهی قتل عامهای یزیدیها در عراق نباشد؛ اما جنایتهایی چون آدمرباییها وجود خواهند داشت».
تهدید یک بعد فرقهای که از دولت اسلامی الهام میگیرد در جنگ افغانستان، خاطرات تاریک جنگ داخلی دههی 1990 را تازه میکند؛ زمانی که جنگسالاران قومی یک جنگ مرگبار و یکدیگرکُش قدرت را راهاندازی کردند. برخی از آن جنگسالاران هنوز هستند و لباس «آدمهای مطیع پس از یازدهم سپتامبر» جنگسالاران پیشینی را به تن دارند که به سیاست روی آوردهاند. در سال جاری، زمانی که عبدالرشید دوستم، جنگسالاران پیشین ازبک و معاون اول رییس جمهور غنی، از پایگاه شمالیاش در آنچه که به طور گسترده تلاش به منظور تقویت نیروی نظامیای خوانده شد که به او اعلان وفاداری خواهد کرد، ابرو بالا انداخت. سخنگوی دوستم به وال استریت ژورنال گفت که این نیروی نظامی ضدطالبان یک ملیشه نخواهد بود، چون تحت چتر اردوی ملی افغانستان قرار میگیرد. اما این یک مسئلهی تخنیکی است که در چنین شرایطی، به هیچ حسابی نمیآید. برنامهی دوستم با مقاومت آشکار مقامهای افغانستان مواجه شد و فورا توسط جنرال مرادعلی مراد، فرمانده نیروهای زمینی اردوی ملی افغانستان، رد شد. با این حال، در محافل کابل، باورهای به طور گسترده برآنند که دوستم تلاش دارد ملیشه بسازد. در همین حال، زمانی که اسماعیل خان، جنگسالار پیشین تاجک در هرات، از حامیان تاجکش خواست تا علیه طالبان اسلحه بردارند، در ستون فقرات افغانها لرزه انداخت. او نیز مهار شد؛ اما هیچکسی نمیتواند برای چه مدتی.
رهبران هزاره، تا جایی که من قیاس کردهام، تا کنون روی بازی سیاسی تمرکز دارند، نه نظامی. محمد محقق، معاون رییس اجرایی که یک هزاره است، تلاش دارد هزارههای بیشتری را در کابینهی غنی جای دهد؛ کابینهای که تا هنوز اعلان نشده است و تشکیلش بیش از ششماه زمان برده است. کریم خلیلی، معاون رییس جمهور پیشین و یک هزارهی دیگر، در مصاحبهای از دفترش در کارته سه، بر یک استراتیژی جنبشیتر تاکید کرد. خلیلی گفت: «من به نمایندگی از هزارهها، به شدت مصمم هستم تا از حکومت و نیروهای ملی امنیتی افغانستان در مقابل تهدید داعش حمایت کنم». خلیلی گفت: «در وضع موجود، نیروهای امنیتی ما خوب عمل میکنند و ما [فکر میکنیم] حضور جامعهی جهانی به اندازهی نیاز هست. ما یک ضرب المثل داریم که نباید قبل از این که میزان آب را بینیم، موزههای مان را بکشیم. نیازی به اقدام قبل از وقت نیست». اما او هم چنین تذکر داد: «اگر، خدای ناخواسته، حکومت مانند یک حکومت عمل نکند یا نیروهای ملی امنیتی ما متحد بوده نتوانند و به طور موثر نجنگند، در آن صورت، به عنوان آخرین چاره، محافظت از خود یک حق مشروع مردم خواهد بود. اگر– و اگر- این اتفاق بیافتد، در آن صورت، تاریخ افغانستان نشان داده است که مردم از خودشان محافظت خواهند کرد؛ همانگونه که در گذشته این کار را کردهاند و اجازه نخواهند داد قتل عام شوند».
این، همان تاریخی است که اکثریت افغانها مصمم اند از [تکرارشدن] آن جلوگیری کنند. جوادی با شوخی گفت: «هزارهها یک جنگسالار خوب ندارد». «اما این خوب است. برای درازمدت، شکی وجود ندارد که بهتر است به نیروهای مسلح تکیه کنیم؛ چون ما آثرات آسیب شناسی گروههای مسلح در جامعه را دیدهایم».
لحن جوادی، چند هفته پس از نوشتهی هشدارآمیزش در مورد قتل عامهای هزارهها در آینده، آرام شده بود. وی پذیرفت: «وقتی آن را نوشتم، احساس خطر کرده بودم». جوادی گفت: «فکر نمیکنم قتل عامهایی، چون قتل عامهای عراق اتفاق بیافتد. فکر میکنم که نیروهای مسلح در تلاشی به منظور نجات مردان اسیر خوب عمل میکنند. آنها عملیاتی را در زابل راهاندازی کردهاند و پیام واضحی را میفرستند؛ اما هنوز هزارهها آسیب پذیر اند».
این وضعیتی است که کیهان بهتر از هرکس دیگری درک میکند. وقتی از او در مورد واکنشش در برابر خبرها پرسیده میشود، این مرد جوان و آرام، با بازگوکردن گفتوگوی تیلفونی با رانندهی اتوبوسی در آن شام شوم، برای چندین دقیقه خاموش میماند. او سرانجام موفق شد [بگوید]: «وقتی راننده گفت که ربوده شدهها هزاره بودند، فهمیدم. فهمیدم که پدرم هزاره است». وی ادامه داد: «خودم را گم کردم». «مدت زیادی را در ایستگاه اتوبوسها انتظار کشیدم و سپس آنجا را ترک کردم. نمیتوانستم فکر کنم، تصور کنم که بعدا چه کاری انجام دهم».
وقتی او در مورد اینکه باید چهکار کرد تا پدرش دوباره به خانه برگردد، برانگیخته شد، بیشتر روحیه یافت. «من کاری انجام داده نمیتوانم؛ چون این وظیفهی حکومت است و [حکومت] باید آنها را برگرداند. پدرم ربوده شد؛ چون یک هزاره است. آنها سی نفر اند که زندهاند و گروگان اند. آنها باید نجات داده شوند».