در نشستی که با موضوع «آموزش دختران در جوامع مسلمان» در اسلامآباد پاکستان برگزار شده بود، ملاله یوسفزی فعال مشهور حقوق زنان از رهبران کشورهای مسلمان خواست که طالبان را به رسمیت نشناسند. او به یاد این رهبران آورد که طالبان سزاوار شناسایی نیستند، چون زنان را انسان نمیدانند. دلیل ملاله یوسفزی برای این ادعا محدودیتهای شدیدی است که طالبان بر زنان افغانستان وضع کردهاند و آنان را از حق کار و تحصیل و آزادیهای مدنی محروم ساختهاند. در میان رهبران طالبان، عباس استانکزی (معین سیاسی وزارت خارجهی طالبان) بر حق تحصیل زنان تاکید میکند و در سخنرانیهای خود از ضرورت باز شدن مکاتب دخترانه سخن میگوید. استانکزی همواره تاکید میکند که یک کشور تنها با علوم دینی اداره نمیشود و افغانستان به علوم دیگر -به قول او ساینس- نیز نیاز دارد.
حال، اگر کسی بخواهد یک تیپ عمومی از«رهبران مسلمان» در کشورهای اسلامی را معرفی کند، آن تیپ خیلی نزدیک به همین شیرعباس استانکزی در حکومت طالبان خواهد بود. رهبران مسلمانی که قرار بود پیام ملاله یوسفزی را دریافت کنند، غالبا مردانی هستند که -مثل آقای استانکزی- حق تحصیل را برای زنان حقی مشروع میدانند و بر نیاز جوامع اسلامی به علوم و تکنولوژیهای امروزین تاکید میکنند. اما این رهبران مسلمان یک وجه مشترک دیگر نیز با عباس استانکزی دارند که حالا شرحش میدهم:
عباس استانکزی معتقد است که اگرچه بر حکومت طالبان و کارنامهها و کارکردهای این گروه انتقادهای زیادی وارد است، در یک چیز نباید تردید داشت: در ضرورت حفاظت از نظام اسلامی و اطاعت از رهبر آن. به نظر استانکزی، هیچ چیز به اندازهی حفظ نظام امارت مهم نیست و هیچ اصلی به اندازهی اطاعت از رهبر طالبان (که ممثل تمامیت و وحدت حکومت طالبان است) از اولویت برخوردار نیست. این همان چیزی است که اکثریت مطلق رهبران کشورهای مسلمان دیگر نیز به آن عمیقا باور دارند. بر اساس این باور، اگر حکومت اسلامی برقرار نباشد، هیچ چیز دیگر در یک کشور مسلمان نیز در جای مناسب خود نخواهد نشست. استانکزی میگوید که اگر کسی نمیتواند در انگلستان و فرانسه اصول و ارزشهای اسلامی را تطبیق کند، به این خاطر است که در آن کشورها حکومت اسلامی نیست (نقل به معنا از تازهترین سخنرانی او). معنای این سخن این است که بدون حکومت اسلامی هیچ آرزو و هدف دیگر یک مسلمان تحقق نمییابد، چون پشتوانهی قدرت و تحمیل با زور پشتیبان آن نیست. همین حرف را اکثر رهبران دیگر کشورهای مسلمان -که اعتقادی به مردمسالاری و مشارکت عمومی در تصمیمگیریهای ملی ندارند- نیز میگویند. از دید این رهبران، تمام عظمت کشورهای اسلامی در «نظام» حکومتیشان است و به همین خاطر هیچ مصلحتی نمیتواند بر مصلحت حفظ نظام پیشی بگیرد. مصلحت حفظ نظام را نیز این رهبران غالبا به معنای اطاعت از رهبر کشور (که معمولا یک تئوکرات خودکامه است) تعبیر میکنند.
ملاله یوسفزی وقتی از رهبران مسلمان میخواهد که طالبان را به رسمیت نشناسند، در حقیقت (در بهترین حالت) از عباس استانکزی و همگنان او میخواهد که این حکومت اسلامی، یعنی امارت طالبان، را به رسمیت نشناسند و بکوشند همان نسخهی «استانکزیوار» را که در کشورهای دیگر اسلامی مستقر است، به رسمیت برسانند. نگرانی ملاله یوسفزی یک نگرانی شریف از موضع یک فعال حقوق زن است. اما این نگرانی یوسفزی، با امید باطلی که به رهبران کشورهای اسلامی دارد، در جایی به همان تشویش استانکزی میپیوندد. در آن تشویش، حق زن برای تحصیل مشروع است، اما مشروعتر و فوریتر از آن حفظ نظام اسلامی و اطاعت از رهبر است. رهبران کشورهای اسلامی اگر مخیر یا ناگزیر شوند که میان ماندن نظام اسلامی و حقوق زنان یکی را انتخاب کنند، خاموشانه (شاید با احترام و دست به سینه) از کنار ملاله یوسفزی خواهند گذشت و خود را به عباس استانکزی خواهند رساند و به باورهای او اعلام وفاداری خواهند کرد. از این درخت خار امید ِ میوهی آبدار داشتن توهم محض است.