چرا جوانان وطن خود را ترک می‌کنند؟

یادداشت روز

ندامحمد ندیم، وزیر تحصیلات عالی طالبان، اظهار تاسف کرده است که جوانان افغانستان وطن خود را ترک می‌کنند. گفته است که این جوانان باید در افغانستان بمانند و در «فکر خدمت به افغانستان باشند».

آقای ندیم می‌توانست از زاویه‌ی بهتری به قضیه‌ی مهاجرت جوانان افغانستان نگاه کند و این سوال را مطرح کند:

چرا جوانان این ملک وطن خود را ترک می‌کنند و به کشورهای دیگر می‌روند؟

پاسخ دادن به این سوال، در ایام حاکمیت طالبان، بسیار آسان است. به این شرح:

جوانان نگران آینده‌ی خود هستند

    تصور کنید که یک جوان امسال ۱۸ ساله شده است. این جوان (اگر دختر باشد) هیچ آینده‌ی امیدبخشی را در برابر خود نمی‌بیند. او نمی‌تواند تحصیل کند؛ نمی‌تواند کار کند و نمی‌تواند از کمترین آزادی‌های فردی و مدنی بهره‌مند باشند. حکومت موجود چهره و صدا و شخصیت او را «عورت» اعلام کرده و به او هشدار داده است که اگر از فرمان‌های امیرالمومنین اندکی سرپیچی کند، با آزار، تحقیر، بازداشت، زندان، شکنجه، تجاوز و قتل روبه‌رو خواهد شد.

    اگر جوان مذکور پسر باشد، وضعیت برای او نیز چندان بهتر نیست. این پسر جوان حتا اگر بتواند امتحان کانکور بدهد و وارد دانشگاه شود، در دانشگاه او دیگر از «علم» خبری نیست و جای علوم را ثقافت اسلامی گرفته است. این پسر جوان هر لحظه ممکن است مشکوک واقع شود و کارش به بازداشت و زندان و محرومیت بکشد. این جوان باید برای کمترین لذت‌های مشروع جوانی هر روز خطرهای بزرگی را به جان بخرد و چون جیبش هم خالی است، حتا اگر جوانی‌اش «ممنوع» هم نباشد، مجال زیادی برای کشف و تجربه‌ی زندگی جوانانه نخواهد داشت.

    حال، این جوانان با کدام امید در وطن بمانند؟

    جوانان آزادی می‌خواهند

    جوانی در تمام کشورها و فرهنگ‌ها فصلی از زندگی است که در آن فرد با نیروی فراوان و اشتیاق سوزان به سوی امکان‌های گسترده‌ی زندگی پیش رو حرکت می‌کند. جوانان در این فصل از زندگی می‌خواهند از مرزهای محدودکننده و چارچوب‌های متصلب فراتر بجهند و ظرفیت‌های تازه و متنوع زندگی را کشف و تجربه و حتا تولید کنند. به همین دلیل، جوانان اشتیاق مهارناپذیری برای آزادی دارند؛ چون فقط در آزادی است که می‌توانند استعدادها و آرزوهای خود برای یک آینده‌ی بهتر را بیازمایند و به فعلیت درآورند. در کل جهان، جوانان پیشگامان دگرگونی‌های روبه‌جلو اجتماعی هستند.

    در حاکمیت طالبان، اولین چیزی که از جوانان گرفته شده است، همین آزادی است که برای جوانان این‌چنین خواستنی و ارجمند است. سرکوب آزادی‌های جوانان در حدی است که آنان حتا اختیار لباس و شکل موی و ریش خود را هم ندارند. جوانان در هر گامی که بر می‌دارند و برای هر عقیده و نظری که ابراز می‌کنند و هر آرزویی که دارند، باید مواظب باشند که پندارها و گفتارها و رفتارها و رویاهای‌شان با اوامر سختگیرانه‌ی یک امارت روبه‌گذشته تصادم نکنند.

     در چنین وضعیتی، طبیعی است که هر جوانی در اولین فرصت از این محبس بزرگ آزادی‌کُش فرار کند.

    جوانان نیاز به شغل دارند

    جوانان دوست دارند که در بهترین مقطع عمر خود شغلی داشته باشند و کار کنند. هیچ جوانی دوست ندارد که در موقعی که خانواده‌اش به کمک مالی او نیاز دارد، بیکار باشد و نتواند امکانات معیشتی حتا اندکی هم برای خانواده‌ی خود فراهم کند. یکی از بدترین وضعیت‌ها برای یک جوان این است که از این جهت نزد خانواده‌ی خود «شرمنده» باشد. از آنجا که در حاکمیت طالبان وضعیت اقتصادی کشور یکی از بدترین بحران‌ها را از سر می‌گذراند، اشتغال برای جوانان مثل یک آرزوی دور از دسترس است. جوانانی که مجال گریز از این وضعیت رنجبار و روحیه‌شکن را پیدا کنند، حتما در آرزوی فرصت‌های شغلی بهتر وطن را ترک کرده و رو به کشورهای دیگر خواهند آورد.

    جوانان می‌خواهند شاد باشند

    جوانان در پی شادی و خوشدلی‌اند. همه‌ی انسان‌ها شادی را دوست دارند؛ اما پرشورترین تجلی این «خواسته» را در میان جوانان می‌توان یافت. طالبان نیز بیشترین تدابیر شادی‌کوبانه‌ی خود را بر همین جوانان متمرکز کرده‌اند. طالبان سازمانی دارند به نام ریاست امر به معروف و نهی از منکر. معروف در تعریف طالبان غالبا همان کُدهای رفتاری است که وقتی اجرا و تطبیق می‌شوند، شادی را از جوانان می‌گیرند. همین طور، منکر آن مجموعه از کُدهای رفتاری است که وقتی از آن‌ها اجتناب می‌شود، نخستین چیزی که از دست می‌رود زمینه‌های شادی جوانان است.

    در چنین وضعی، جوانانی که نمی‌خواهند شب و روز غصه بخورند و تلخکام باشند، دنبال فرصتی خواهند بود تا از این غمکده‌ی عبوس و تاریک بیرون بروند- و می‌روند.

    جوانان در جست‌وجوی امنیت روانی هستند

    در حاکمیت طالبان، جوانان امنیت روانی و عاطفی ندارند. آنان پیوسته در سایه‌ی سنگین ترس، اضطراب، عدم اطمینان، خستگی روحی، احساس به‌بُن‌بست‌رسیدگی و تشویش نسبت به فردا زندگی می‌کنند. فشار این ناآرامی‌های درونی وقتی برای مدت زیادی ادامه می‌یابد هر روز و بل هر ساعت زندگی را به یک تجربه‌ی دردناک و خُردکننده تبدیل می‌کند. جوانان هر روز می‌بینند و می‌شنوند که زندگی همگنان‌شان، گاه بی‌جرم و بی‌جنایت، زیر چرخ‌های ماشین زورگویی و بی‌قانونی به هیچ تقلیل می‌یابد. اضطراب فرساینده‌ی ناشی از این وضعیت برای بسیاری از جوانان چنان غیرقابل تحمل می‌شود که هیچ چاره‌ای جز فرار از وطن نمی‌یابند (حتا اگر ندانند که چه خطرهایی در راه پیش روی‌شان است).

    جوانان در برابر تحکم و زورگویی حساس‌اند

    جوانان معمولا در برابر تحکّم و زورگویی و اجبار حساسیت منفی بالایی دارند. به همین خاطر، ستون فقرات اکثر تحولات انقلابی در تاریخ جهان و در برابر زورآوران نیروی جوانان بوده است. این جوانان وقتی احساس کنند که نه قدرت تغییر وضعیت موجود را دارند و نه طاقت فرمانبری مطیعانه را، در جست‌وجوی راه سوم بر می‌آیند و آن راه سوم مهاجرت از وطن است. طالبان جوانان را به دو گروه تقسیم کرده‌اند: سربازان و پیروان امارت و یاغیان و باغیانی که باید پیوسته تحت نظارت و آماج تخویف و تحقیر باشند. این جوانان گروه دوم در مکتب و دانشگاه و محل کار و بازار و حتا در خلوت‌ خانه‌های خود در سایه‌ی کلاشینکف و در ضرب‌رس شلاق و در دامنه‌ی اجبار زندگی می‌کنند. این گونه زندگی بر هر جوانی گران می‌آید. این است که ناگزیر می‌شوند به امید رهایی از حقارت به سوی کشورهای دیگر رانده شوند.

    جوانان می‌خواهند بهتر از گذشتگان زندگی کنند

    طالبان هرگز نیت خود برای بازگرداندن جامعه‌ی افغانستان به چهارده قرن قبل را پنهان نکرده‌اند. قدرتمندترین چهره‌ی مرکزی این گروه، ملا هبت‌الله، صدای زنان را در همین قرن عورت می‌داند و خواهان اجرای بدون قید و شرط شریعت چهارده قرن پیش در افغانستان امروز است. این در حالی است که جوانان امروز افغانستان رو به آینده دارند و می‌خواهند از هر جهت نسبت به گذشتگان خود شرایط زندگی بهتری داشته باشند. به بیانی دیگر، اگر طالبان می‌خواهند کشور را به سوی جنوب ببرند (از باب تمثیل)، جوانان رو به شمال دارند. این تقابل مسیر در این حد روشن است. جوانان در بیست سال گذشته دیدند که حتا وقتی نسخه‌ی ناقصی از آزادی و احترام به توسعه‌ی مدنی در جامعه مجال تطبیق می‌یابد، چشم‌انداز زندگی عصری چه‌قدر در قیاس با زندگی گذشتگان بهتر و روشن‌تر می‌شود. حال، طالبان آمده‌اند و به این جوانان می‌گویند که آزادی و حیات مدنی را فراموش کنند و به تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ گذشته برگردند. طبیعی است که وقتی جوانان نتوانند در برابر این جریان گذشته‌گرا مقاومت موثری بکنند، تلاش خواهند کرد خود را از همراهی با این جماعت وارهانند و در پی امکان‌های بهتر زندگی در جاهای دیگر برآیند.

    مولوی ندیم از خود و همراهان خود باید بپرسد که چه‌کار کرده‌اند که جوانان را این‌چنین از ماندن در وطن بیزار ساخته‌اند.