چرا نهادهای ما شکست می‌خورند؟

بررسی نقش «چرای بنیادین و مأموریت» در تأسیس و پایداری سازمان‌های اجتماعی و سیاسی

کیامهر حیدری

مقدمه

افغانستان از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ شاهد تأسیس صدها نهاد سیاسی، اجتماعی، مدنی و فرهنگی بوده است که با اهداف گوناگونی مانند ترویج مشارکت عمومی، ارائه‌ی خدمات اجتماعی، و تقویت جامعه‌ی مدنی شکل گرفتند. براساس گزارش وزارت عدلیه‌ی افغانستان، تا سال ۲۰۲۱ بیش از ۷۳ حزب سیاسی و سه هزار و ۵۰۰ نهاد مدنی در این کشور به ثبت رسیده‌اند (World Bank, 2020 & UNDP, 2021). ارقام احزاب سیاسی تا سال ۲۰۰۹ به ۱۰۵ حزب سیاسی رسیده است (بی‌بی‌سی، ۱۳ ژوئیه ۲۰۰۹). این نهادها با شعارهایی چون عدالت اجتماعی، برابری و توسعه پایدار وارد میدان شدند و بسیاری از آن‌ها حتا ساختارهای ارتباطی مدرن، نظیر وب‌سایت‌ها و صفحات اجتماعی را نیز ایجاد کردند.

با این وجود، بخش قابل‌توجهی از این سازمان‌ها به دلایل مختلف، از جمله ضعف مدیریتی، محدودیت منابع مالی، یا نداشتن برنامه‌های استراتژیک و اهداف روشن، فعالیت خود را به ‌تدریج کاهش دادند یا به ‌کلی از بین رفتند. براساس مطالعه‌ای که توسط مؤسسه تحقیقات توسعه افغانستان (AREU) در سال ۲۰۲۰ انجام شد، تنها ۱۰ درصد از نهادهای مدنی ثبت‌شده توانسته‌اند به‌صورت مستمر فعالیت کنند (AREU, 2020). علاوه بر این، بسیاری از احزاب سیاسی که ادعای رهبری جامعه را داشتند، به‌ مرور زمان به گروه‌هایی غیرمؤثر تبدیل شدند و نقش قابل‌توجهی در فضای سیاسی و اجتماعی کشور ایفا نکردند.

چرا این نهادهای سیاسی، اجتماعی و مدنی با وجود دریافت مجوزهای قانونی، حمایت‌های اولیه و اهداف اعلام‌شده به فروپاشی دچار می‌شوند؟ آیا این شکست‌ها ناشی از عوامل انسانی و مدیریتی، محدودیت‌های مادی و مالی، یا موانع قانونی و اداری است؟ یا این‌که مشکل اصلی در عدم وجود «چرای بنیادین[۱]» و مأموریت روشن، آن‌طور که سایمون سینک در نظریه‌اش مطرح می‌کند، نهفته است؟ به نظر می‌رسد بسیاری از این سازمان‌ها از همان ابتدا اهداف مبهم، ساختارهای ناکارآمد و عدم تطابق مأموریت‌های خود با نیازهای واقعی جامعه را به‌عنوان نقاط ضعف اساسی به همراه داشته‌اند.

با توجه به شرایط افغانستان، که نهادهای دولتی آن غالبا با ضعف مدیریتی، ناکارآمدی و تبعیض ساختاری مواجه‌اند و توانایی پاسخ‌گویی به انتظارات مردم را ندارند، نهادهای مدنی و مردمی می‌توانند نقش اساسی در تکمیل این خلاء ایفا کنند. این نهادها می‌توانند در راستای ارائه‌ی خدمات، حمایت از حقوق اقشار آسیب‌پذیر و تقویت مشارکت عمومی عمل کنند. اما شکست پی‌درپی این نهادها، نه ‌تنها اعتماد عمومی به آن‌ها را کاهش می‌دهد، بل‌که توانایی جامعه در ایجاد تغییرات مثبت را نیز محدود می‌کند.

موضوع تأسیس و تداوم سازمان‌های اجتماعی و سیاسی، به‌ویژه در جوامع درگیر بحران و در شرایط سیاسی جدید و فضای اختناق‌آمیز فعلی افغانستان، بیش از گذشته اهمیت فوق‌العاده‌ای یافته است. در شرایطی که این کشور با بحران‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعدد روبه‌رو است، و نظام سیاسی ناکارآمد و تمامیت‌خواه بدون پشتوانه‌های مردمی و اجتماعی کشور را در اختیار خود دارد، اهمیت آن بیشتر می‌شود. بررسی عوامل مؤثر در بقای سازمان‌ها می‌تواند به الگویی مؤثر برای تداوم و اثربخشی آن‌ها منجر شود. یکی از مباحث مهم در این زمینه، مفهوم «چرایی» یا هدف بنیادین تشکیل و ادامه‌ی فعالیت این نهادها است. سینک در کتاب مشهور خود «با چرا شروع کنید[۲]» تأکید می‌کند که تنها سازمان‌هایی که پاسخ‌های روشن و صادقانه‌ای به چرایی فعالیت‌های خود دارند، می‌توانند وفاداری و تغییرات پایدار را جلب کنند.

با تمرکز بر چرایی، مأموریت و هدف روشن، نه ‌تنها می‌توان به این نهادها معنای عمیق‌تری بخشید، بل‌که امکان جلب اعتماد و ایجاد تعامل مؤثرتر با جامعه نیز افزایش می‌یابد. بنابراین، بررسی اهمیت و نقش مأموریت، اهداف روشن و چرایی معنادار در تأسیس و تداوم سازمان‌های اجتماعی و سیاسی افغانستان ضروری به ‌نظر می‌رسد.

این نوشته بر مبنای نظریه‌های مدیریتی و رهبری، از جمله نظریه سایمون سینک[۳] درباره‌ی «چرای بنیادین[۴]»، به تحلیل دلایل شکست این نهادها می‌پردازد. این نوشتار به این پرسش پاسخ می‌دهد که چگونه آگاهی از مأموریت، اهداف روشن و «چرایی بنیادین» تأسیس می‌تواند به‌عنوان عاملی مؤثر در جلب حمایت عمومی، تداوم و موفقیت بلندمدت سازمان‌های اجتماعی و سیاسی عمل کند. هرچند شکست سازمان‌ها دلایل مختلف و چند بعدی دارند، اما هدف اصلی ما در این نوشتار بررسی این شکست‌ها از زوایه تحلیل چرای بنیادین و مأموریت‌های آن است. همچنین در پایان راهکارهایی برای بهبود پایداری و اثربخشی نهادهای سیاسی و اجتماعی که می‌خواهند در افغانستان و یا در رابطه و با موضوع افغانستان فعالیت کنند، پیشنهاد می‌کند.  

تبیین مأموریت و اهداف روشن سازمانی

سازمان‌های اجتماعی نیازمند مأموریت و اهداف شفاف و جذاب هستند تا هم بتوانند در درون خود همبستگی ایجاد کنند و هم مخاطبان و جامعه را به‌سوی خود جذب نمایند. سایمون سینک در اثر خود به بررسی اهمیت چرایی و هدف سازمانی می‌پردازد. او بر این باور است که برای الهام بخشیدن به دیگران و دستیابی به موفقیت پایدار، سازمان‌ها باید ابتدا به سؤال «چرا؟» پاسخ دهند. در ادامه، مفهوم هدف و چرایی سازمانی را براساس مفاهیم کلیدی این نظریه توضیح داده می‌شود:

چرایی: چرا ما این‌جا هستیم؟

چرایی هر سازمان به هدف، علت یا باور آن اشاره دارد. این مفهوم از درون سازمان به بیرون گسترش می‌یابد و باید برای اعضای سازمان و مشتریان روشن باشد. برای مثال، یک شرکت ممکن است به‌دلیل تولید محصولات باکیفیت بالا یا ایجاد تغییرات مثبت در جامعه وجود داشته باشد. این چرایی، نیروی محرکه‌ای است که افراد را به سمت هدف مشترک هدایت می‌کند و به آنان احساس تعلق می‌دهد.

سینک تأکید می‌کند افرادی که می‌توانند دیگران را الهام بخشند، معمولا به خوبی می‌توانند چرایی خود را بیان کنند. آنان براساس این چرایی، افراد را به عمل وادار می‌کنند. این الهام‌بخشی به معنای تحریک احساسات و باورهای عمیق‌تر افراد است که باعث می‌شود آنان نه تنها به سازمان بل‌که به مأموریت آن وابسته شوند.

برای برقراری ارتباط مؤثر، سازمان‌ها باید از درون به بیرون عمل کنند. این به این معنا است که آن‌ها باید ابتدا چرایی خود را مشخص کرده و سپس به توضیح این‌که چه کاری انجام می‌دهند و چگونه این کار را انجام می‌دهند، بپردازند. سینک می‌گوید: «مردم به کاری که شما انجام می‌دهید اهمیت نمی‌دهند، توجه آنان به این است که چرا شما آن کار را انجام می‌دهید[۵]

زمانی که یک سازمان نمی‌تواند چرایی خود را بیان کند، به ناچار مجبور به رقابت در زمینه‌ی قیمت و خدمات خواهد بود. اما اگر افراد بتوانند به چرایی سازمان اعتماد کنند، آنان به سادگی فراتر از قیمت‌ها و محصولات به آن سازمان وابسته می‌شوند. این وفاداری نه تنها از دیدگاه مالی، بل‌که از نظر احساسی و اجتماعی نیز مهم است.

مفهوم دایره طلایی: مفهوم رهبری از سایمون سینک

براساس مدل «دایره طلایی[۶]» سایمون سینک، سازمان‌ها باید از چرایی (WHY) به سمت چگونگی (HOW)  و در نهایت به چیستی (WHAT) پیش بروند. این مدل بیان می‌کند که سازمان‌ها باید از یک مأموریت روشن و هدف بنیادین شروع کنند که پاسخی به چرایی وجود آن‌ها باشد. تنها در این‌صورت است که اهداف کوتاه‌مدت، فرآیندها و فعالیت‌های سازمان می‌تواند انسجامی معنادار پیدا کرده و منجر به موفقیت و ثبات سازمان گردد.

دایره طلایی مدلی است که به رهبران و سازمان‌ها کمک می‌کند معنای عمیق‌تری برای فعالیت‌های خود تعریف کنند و پیام‌های الهام‌بخش‌تری به مخاطبان و طرفداران خود ارائه دهند. این مدل از سه دایره هم‌مرکز تشکیل شده است که هر یک به یکی از سه پرسش اصلی پاسخ می‌دهند: (شکل شماره ۱)

چرا (WHY): دلیل وجودی و محرک اصلی سازمان یا نهاد چیست؟ چرایی سازمان به محرک اصلی و باور عمیق آن اشاره دارد. این مفهوم، انگیزه‌ای دائمی است و نباید به نتایج کوتاه‌مدت مانند کسب سود محدود شود. سینک می‌گوید: «چرایی، چیزی است که افراد را به یک هدف بزرگ‌تر از خودشان پیوند می‌دهد.»

چگونه (HOW): استراتژی‌ها و ارزش‌هایی که این دلیل را محقق می‌کنند، کدام‌ اند؟ پاسخ به این پرسش به استراتژی‌ها و ارزش‌های سازمان مربوط است. این بخش، نحوه عملکرد سازمان و فرآیندهایی که آن را از دیگر سازمان‌ها متمایز می‌کند را توصیف می‌کند.

چه چیزی (WHAT): محصولات یا خدمات ارائه‌شده چیست؟ پرسشی ساده که به محصولات یا خدمات سازمان اشاره دارد. اگرچه پاسخ به این پرسش مهم است، اما به‌ تنهایی کافی نیست و باید به چرایی و چگونگی مرتبط باشد.

برخلاف بسیاری از سازمان‌ها که از چه چیزی (WHAT) شروع می‌کنند، سینک معتقد است که شرکت‌های موفق و الهام‌بخش از چرا (WHY) آغاز کرده و فعالیت‌های خود را حول این محور گسترش می‌دهند. این شیوه، وفاداری بیشتری ایجاد کرده و مشتریان و مخاطبان را به‌دلیل باورها و اهداف مشترک به سازمان متصل می‌کند.

مدل دایره طلایی می‌تواند در حیطه‌های مدیریت و رهبری، مخصوصا در هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی، کسب‌وکار، بازاریابی، برقراری ارتباط با حامیان و مخاطبان و همچنین تبیین شفاف چشم‌انداز و کشف مأموریت سازمان‌ها و نهادها به کار می‌رود. به‌جای تأکید بر ویژگی‌های محصول یا خدمات، سازمان‌ها باید از باورها و انگیزه‌های خود شروع کنند. این رویکرد باعث ایجاد ارتباط احساسی عمیق‌تر و وفاداری مشتریان می‌شود. مثال‌های زیر چرایی برخی شرکت‌ها و سازمان‌ها است:

  • شرکت الف: چرایی: «ما به نوآوری و تغییر جهان باور داریم.»
  • سازمان ب: چرایی: «الهام‌بخشی برای دستیابی به توانایی‌های فراتر از حد معمول.»
  • نهاد ج: چرایی: «تحقق رویای آزادی شخصی.»
  • سازمان د: «ما به برابری و رفع تبعیض باور داریم.»

رهبران باید بتوانند چرایی سازمان را برای تیم خود و دیگران تبیین کنند. آنان باید فضایی را فراهم کنند که اعضا بتوانند در راستای آن چرایی بزرگ‌تر به فعالیت بپردازند. این کار باعث می‌شود که افراد در کار خود احساس تعلق و هدف کنند و در نتیجه از قدرت خلاقیت و نوآوری خود بهره‌برداری کنند.

به‌طور خلاصه، هدف و چرایی سازمانی از طریق تعریف واضح و الهام‌بخش چرایی آغاز می‌شود. این چرایی نه تنها تعیین‌کننده‌ی مسیر حرکت سازمان است، بل‌که باعث ایجاد وفاداری و الهام‌بخشی در میان اعضای سازمان و طرفداران و مشتریان می‌شود. در نتیجه، سازمان‌ها باید با تمرکز بر چرایی خود، برای ایجاد ارتباطات مؤثر و پایدار تلاش کنند تا بتوانند به موفقیت‌های بلندمدت دست یابند.

چرایی در این معنا، نیرویی محرک است که افراد را فراتر از وظایف روزمره به سمت تعهد و وفاداری سوق می‌دهد. سازمان‌های اجتماعی که مأموریتی مبتنی بر چرایی الهام‌بخش داشته باشند، شانس بیشتری برای جلب حمایت و ایجاد تعهد در بین اعضا و مخاطبان خواهند داشت. زمانی که مأموریت و چرایی سازمان اجتماعی به وضوح تبیین شود، افراد به‌جای این‌که صرفا برای مزایای مالی یا انگیزه‌های کوتاه‌مدت در سازمان حضور یابند، احساس تعهدی عمیق‌تر پیدا می‌کنند و این احساس تعهد به پایداری و انسجام سازمان کمک می‌کند.

در کشورهایی مانند افغانستان، بحران‌های مزمن موجب شده تا بسیاری از نهادهای اجتماعی و سیاسی، به‌دلیل نداشتن اهداف روشن و استراتژی‌های بنیادین، در پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه ناتوان بمانند. عدم وضوح در اهداف و نبود نقشه‌ای شفاف برای آینده، منجر به چالش‌هایی مانند کاهش اعتماد عمومی، افت حمایت و پشتیبانی مردمی، و در نهایت ناکامی در تأثیرگذاری شده است. برعکس، سازمان‌هایی که براساس اهداف روشن و دلایل محکم بنیان نهاده شده‌اند، اغلب توانسته‌اند از حمایت مستمر مردم بهره‌مند شوند و در مواجهه با بحران‌ها تاب‌آورتر باشند.

در این شرایط سازمان‌هایی که دلیل وجودی شفاف و معنادار دارند، می‌توانند مخاطبان و اعضای خود را در مواجهه با بحران‌های سیاسی و اجتماعی وفادار نگه دارند. چنین سازمان‌هایی به‌دلیل اهداف و باورهای مشترک و درونی، به راحتی تسلیم مشکلات داخلی و چالش‌های خارجی نمی‌شوند و می‌توانند ماندگاری بیشتری در جامعه داشته باشند. همچنین این سازمان‌ها چنانچه مأموریت خود را بر محور دغدغه‌ها و ارزش‌های واقعی و بنیادی جامعه تعریف کنند، می‌توانند به راهنمایی برای ارائه‌ی راه‌حل‌های پایدار در جهت رفع نیازهای جامعه تبدیل شوند. این سازمان‌ها باید بتوانند هدف فراتر از کسب منافع مالی و اهداف کوتاه‌مدت ارائه کنند و به‌صورت الهام‌بخش فعالیت کنند.

تحلیل عملکرد سازمان‌ها بر مبنای این نظریه

سازمان‌های اجتماعی که در دودهه‌ی اخیر در افغانستان فعالیت داشتند، با چالش‌های پیچیده‌ای همچون عدم ثبات سیاسی، فساد و سوء‌مدیریت و رهبری، ضعف زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی روبه‌رو بوده و هستند. این شرایط نشان می‌دهد که در چنین محیط پرفشاری، تنها سازمان‌هایی قادر به بقا و اثرگذاری ‌اند که هدف و مأموریت قوی داشته باشند و بتوانند چرایی وجودی خود را به شکل مؤثر به اعضا و جامعه منتقل کنند. مأموریت روشن و هدفمند نه تنها سازمان‌های اجتماعی را از مسیر انحراف دور نگه می‌دارد، بل‌که نقش محافظی در برابر بی‌ثباتی‌ها و نوسانات محیطی ایفا می‌کند. این در صورتی است که بسیاری از سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی که در طول بیش از دودهه‌ی اخیر در کشور فعالیت می‌کردند تصور روشن و واضحی از چرایی تأسیس و مأموریت شان نداشتند و حتا مرام نامه‌ها و اساس‌نامه‌های این نهادها بالاتر از ۹۰ درصد به هم شباهت داشتند و بدون تفکر عمیق و اندیشه‌ی کافی از روی همدیگر نوشته می‌شدند بدون این‌که اعضا و حتا مسئولان نهادها در مورد محتوای آن تفکر عمیق و بحث کرده باشند.

برای مثال، سازمان‌هایی که برای رفع معضلات اجتماعی و بهبود شرایط زندگی مردم افغانستان تأسیس شده‌اند، نیاز دارند که اعضای خود را به‌باور و تحقق این اهداف متعهد سازند. این سازمان‌ها می‌توانند از الگوی رهبرانی الهام‌بخش پیروی کنند که چرایی وجودی خود را به وضوح تعریف کرده و توانسته‌اند به کمک این شفافیت، افراد را به‌سوی اهداف خود جذب کنند.

نقش مأموریت و «چرایی» در شکل‌گیری و پایداری سازمان‌های اجتماعی اساسی و انکارناپذیر است. برخلاف سازمان‌های تجاری که می‌توانند به مزایا و ویژگی‌های محصولات خود تکیه کنند، سازمان‌های اجتماعی برای جذب و حفظ اعضا و مخاطبان خود نیازمند مأموریت الهام‌بخش هستند؛ مأموریتی که حس همبستگی و انگیزه‌ای عمیق ایجاد کند و افراد را به‌واسطه‌ی باور به ارزش‌ها و اهداف بنیادین سازمان به همراهی بلندمدت ترغیب کند. افراد معمولا جذب محصول یا خدمت نمی‌شوند؛ بل‌که انگیزه و چرایی بنیادین پشت آن را می‌پذیرند. بنابراین، مأموریت سازمان‌های اجتماعی نه تنها هویتی منحصربه‌فرد به سازمان می‌بخشد، بل‌که جایگاهی ویژه در خلق ارزش مشترک ایجاد می‌کند که آن را از سایر سازمان‌ها متمایز می‌سازد.

علاوه بر همبستگی و جذب مخاطبان، مأموریت سازمان نقش پررنگی در انگیزش کارکنان و داوطلبان نیز دارد. افرادی که با باورهای مشترک به سازمان می‌پیوندند، حس کارآمدی و همبستگی بیشتری را تجربه کرده و این احساسات موجب افزایش انگیزه و همدلی آنان با اهداف سازمان می‌شود. از آن‌جا که سازمان‌های اجتماعی اغلب با محدودیت منابع مواجه‌اند، مأموریت قدرتمند همچون چراغی هدایتگر افراد را به‌سوی همکاری‌های مؤثر سوق می‌دهد. این هم‌افزایی در نهایت تحقق اهداف سازمان را تسریع کرده و پایداری بلندمدتی را برای آن به ارمغان می‌آورد.

نتیجه‌گیری و پیشنهادات

این مقاله با هدف بررسی چرایی بنیادین و مأموریت سازمان‌های اجتماعی و سیاسی و دلایل شکست آن‌ها نوشته شده است. در شرایط پیچیده‌ی افغانستان، پایداری و اثربخشی سازمان‌های اجتماعی و سیاسی نیازمند تعهد عمیق به مأموریت و چرایی بنیادین آن‌ها است. مأموریت هر سازمان باید به‌عنوان یک نیروی الهام‌بخش و هدایت‌گر عمل کند و از طریق رویکرد هدفمند و استراتژیک، این سازمان‌ها را به‌سوی ایجاد تغییرات مثبت و اثرات پایدار اجتماعی سوق دهد.

بنابراین، مأموریت و چرایی تنها نقطه‌ی آغاز فعالیت‌های سازمان نیست، بل‌که به‌عنوان نیروی محرکه‌ی اصلی در رشد و پایداری آن نیز عمل می‌کند. مأموریت شفاف و الهام‌بخش، مسیر سازمان را در برابر چالش‌ها هموار کرده و با جلب اعتماد و وفاداری مخاطبان، این سازمان‌ها را از سطح صرف ارائه‌ی خدمات به سطحی از هویت و تأثیر اجتماعی ماندگار و عمیق می‌رساند. مأموریتی که روشن، معتبر و از دغدغه‌های واقعی جامعه نشأت گرفته باشد، با پیوند افراد هم‌فکر و هم‌هدف به یک‌دیگر، شبکه‌ای از حامیان و همکاران ارزشمند برای سازمان ایجاد می‌کند. این شبکه‌ی حمایتی برای سازمان‌های اجتماعی که برای بقا به مشارکت و همکاری جامعه نیاز دارند، حیاتی است.

برای دستیابی به پایداری و موفقیت بلندمدت، سازمان‌های اجتماعی باید مأموریت معنادار، معتبر و الهام‌بخش داشته باشند. طبق نظریه‌های سایمون سینک، این سازمان‌ها تنها زمانی به ماندگاری و اثربخشی واقعی می‌رسند که چرایی و مأموریت خود را با وضوح بیان کنند. چنین مأموریتی موجب جلب اعتماد و وفاداری اعضا و مخاطبان می‌شود و سازمان را در مواجهه با چالش‌های پیچیده‌ی اجتماعی و سیاسی مقاوم‌تر می‌سازد.

بنابراین، توجه به مفهوم چرایی و هدف در سازمان‌های اجتماعی مانند یک قطب‌نما، مسیر صحیح را برای دستیابی به اهداف بلندمدت در جامعه ترسیم می‌کند و ابزار مؤثری برای مقابله با موانع و چالش‌های اجتماعی و سیاسی فراهم می‌آورد.

پیشنهادات کاربردی برای پایداری و ماندگاری سازمان‌های اجتماعی و سیاسی

پیشنهادات کاربردی برای افزایش پایداری و ماندگاری برای سازمان‌هایی که تأسیس می‌شوند و یا قبلا تأسیس شده‌اند، با تکیه بر مفاهیم «چرایی»، هدف و مأموریت روشن، و ایجاد همبستگی درونی و بیرونی، می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  1. تدوین و انتشار یک مأموریت شفاف و الهام‌بخش شامل:
  • تعیین چرایی بنیادی: سازمان‌های سیاسی و اجتماعی باید هدف و چرایی وجودی خود را به شکل شفاف و قابل‌فهم برای اعضا، داوطلبان و جامعه و مردم تبیین کنند. این چرایی باید از دغدغه‌ها و نیازهای واقعی جامعه‌ی افغانستان نشأت گرفته باشد و ارزش‌هایی که برای سازمان اهمیت دارند را منعکس کند.
  • ارتباطات گسترده و هدفمند: برای تقویت پیوند با مخاطبان و تقویت حمایت عمومی، باید پیام مأموریت به‌صورت مستمر و با ابزارهای ارتباطی مؤثر در میان مردم و اعضا منتشر شود.

    ۲. ایجاد ساختارهای همبستگی و تعلق سازمانی
  • جذب افراد هم‌فکر و هم‌هدف: جذب اعضا و هواداران و نیروهای انسانی که به ارزش‌های بنیادین سازمان باور دارند، به تقویت فرهنگ سازمانی و ایجاد تعهد بلندمدت کمک می‌کند.
  • برگزاری جلسات الهام‌بخش و ایجاد فضایی برای تبادل نظر: سازمان‌ها باید فرصت‌هایی برای تبادل نظر و یادگیری فراهم کنند تا اعضا احساس کنند که بخشی از یک خانواده‌ی بزرگ هستند. این تعاملات، همبستگی و تعهد را تقویت می‌کند.

    ۳. تقویت مهارت‌های رهبری و هدایت سازمان براساس مأموریت
  • آموزش رهبران در تبیین و انتقال چرایی سازمان: رهبران باید توانایی انتقال پیام مأموریت و هدف سازمان را به اعضا و مخاطبان خود داشته باشند و با رفتارهای خود این مأموریت را نشان دهند.
  • ایجاد سلسله‌مراتب تصمیم‌گیری مبتنی بر مأموریت: تصمیمات سازمانی باید همواره با مأموریت و چرایی هم‌سو باشد تا از بروز اختلافات درونی جلوگیری شود و همگی بر روی هدف اصلی متمرکز بمانند. هر تصمیمی که گرفته می‌شود باید همسویی و ارتباط معنایی نزدیک با چرایی بنیادین و مأموریت سازمان داشته باشد.

    ۴. تمرکز بر نیازها و مسائل واقعی جامعه
  • مطالعه و شناخت مسائل جامعه: سازمان‌ها باید قبل از طراحی و اجرای برنامه‌ها، به تحقیق و بررسی مشکلات و نیازهای جامعه بپردازند. فعالیت‌های سازمانی باید پاسخ‌گوی دغدغه‌های مردم باشد و به تأثیرات پایدار در جامعه منجر شود.
  • ارزیابی و بازبینی مستمر مأموریت و استراتژی‌ها: به‌دلیل شرایط متغیر افغانستان، ضروری است که سازمان‌ها به‌صورت مستمر مأموریت و برنامه‌های خود را ارزیابی کنند و در صورت نیاز آن‌ها را به‌روز نمایند تا همیشه با چالش‌ها و نیازهای جامعه همگام باشند.

    ۵. تشویق به همکاری‌های بین‌سازمانی
  • ایجاد شبکه‌ای از سازمان‌های هم‌سو: همکاری و اتحاد با دیگر سازمان‌های اجتماعی و سیاسی که مأموریت‌های مشابه دارند، می‌تواند منجر به هم‌افزایی[۷] و افزایش قدرت تأثیرگذاری شود. رهبران سازمان‌های سیاسی اجتماعی باید تلاش کنند تا فرهنگ ایجاد شبکه‌سازی و همکاری‌های بین گروهی تقویت شود تا نتیجه مثبت در پی داشته باشد.
  • تبادل تجربیات موفق: رهبران و اعضای کلیدی سازمان‌ها باید بستری را برای به اشتراک‌گذاری تجربیات و دست‌آوردها فراهم کنند و از تجربیات یک‌دیگر برای بهبود استراتژی‌ها و اهداف خود در زمنیه‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی روز افغانستان و همچنین مسائل بنیادی آن بهره ببرند.

    ۶. تمرکز بر آموزش و توسعه اعضا و نیروهای انسانی
  • برگزاری برنامه‌های آموزشی و توسعه فردی: سازمان‌ها باید به توسعه مهارت‌های اعضا و کارکنان خود توجه کنند. آموزش‌ها باید علاوه بر مهارت‌های فنی، شامل مواردی مانند مدیریت تغییر و حفظ تعهد به مأموریت باشد.
  • افزایش آگاهی از چرایی و هدف در هر سطح سازمانی: آموزش چرایی بنیادین و مأموریت سازمانی به تمامی اعضا در سطوح مختلف، به آنان کمک می‌کند که در مسیر هم‌سو و همگرا با اهداف و ارزش‌های سازمان عمل کنند. این کار حتا انگیزه و اراده‌ی اعضا را برای انجام بهتر کارهای سازمانی تقویت می‌نماید.

    ۷. ایجاد راه‌های مؤثر برای تعامل با جامعه و جلب اعتماد عمومی
  • ارائه‌ی گزارش‌های شفاف و مداوم: شفافیت در ارائه‌ی فعالیت‌ها و دست‌آوردهای سازمانی و گزارش‌دهی دوره‌ای می‌تواند باعث افزایش اعتماد عمومی و مشارکت مردمی شود.
  • توجه به بازخوردهای مردمی: سازمان‌ها باید به‌صورت مستمر بازخوردهای جامعه را جمع‌آوری و بررسی کنند و در صورت نیاز، تغییراتی را بر اساس این بازخوردها در برنامه‌های خود اعمال کنند.

    ۸. افزایش منابع مالی و حمایت‌های غیرمالی با تکیه بر مأموریت
  • جذب حمایت‌های مردمی و بین‌المللی: تمرکز بر مأموریت شفاف و ارائه‌ی تصویری از تأثیرات مثبت سازمان می‌تواند به جذب حمایت‌های مالی و غیرمالی کمک کند.
  • ایجاد منابع مالی پایدار: به‌منظور کاهش وابستگی به کمک‌های خارجی، سازمان‌ها باید به‌دنبال راه‌های درآمدزایی پایدار باشند که با مأموریت و چرایی سازمان هم‌خوانی داشته باشد، مثل پروژه‌های درآمدزا در حوزه‌هایی که با اهداف اجتماعی سازگار اند.

منابع:

بی‌بی‌سی، (۲۰۰۹، ۱۳ ژوئیه)، فهرست کامل احزاب سیاسی افغانستان، قابل دسترس در: https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2009/07/090718_a-af-election-political-parties

وزارت عدلیه، (بی‌تا)، لیست احزاب سیاسی که از وزارت عدلیه جواز فعالیت اخذ نموده‌اند، قابل دسترس در: https://moj.gov.af/dr/%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%AD%D8%B2%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D8%AF%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%AE%D8%B0-%D9%86%D9%85%D9%88%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AF

Afghanistan Research and Evaluation Unit (AREU). (2020). Annual Report.

AREU. (2020). Civil Society and Governance in Afghanistan. Afghanistan Research and Evaluation Unit. https://areu.org.af/publication/the-areu-a-z-guide-2020/

Sinek, S. (2009). Start With Why: How Great Leaders Inspire Everyone to Take Action. Penguin.

UNDP. (2021). Human Development Report: Social Cohesion in Afghanistan. New York: United Nations Development Programme.

United Nations Development Programme (UNDP). (2020). Human Development Report for Afghanistan.

World Bank. (2020). Higher Education in Afghanistan: A Path to Development. Washington, DC: World Bank Group.


[۱] . The Fundamental Why

[۲] . Start with Why

[۳] . Simon Sinek

[۴] . The Fundamental Why

[۵] . „People don’t buy what you do. They buy why you do it.“

[۶] . Golden Circle

۶. واژه‌ی هم‌افزایی در انگلیسی به‌صورت Synergy  نوشته می‌شود. این کلمه از ریشه‌ی یونانی “synergia” به معنای «همکاری» یا «کار مشترک» گرفته شده است. همچنین هم‌افزایی به معنای همکاری و ترکیب نیروها، منابع یا توانمندی‌های مختلف برای ایجاد نتیجه‌ای است که بزرگ‌تر و بهتر از مجموع نتایج حاصل از فعالیت‌های جداگانه باشد. این مفهوم بیان می‌کند که وقتی افراد یا بخش‌های مختلف یک سازمان با هم همکاری می‌کنند، خروجی کلی آن‌ها بیشتر از مجموع خروجی‌های فردی است. مثلا خروجی کار تیمی افراد یک سازمان، بیشتر از مجموع خروجی تک تک کار هر فرد است. به عبارت ساده‌تر به هم‌افزایی یعنی: ۱ + ۱ > 2