گروه داعش خراسان (که در نزد طالبان به نام گروه خوارج یاد میشود) بارها رهبران و نیروهای طالبان را هدف حملهی انتحاری قرار داده است. طالبان این حملهها را محکوم میکنند؛ اما محکوم کردن داعش توسط طالبان به دو دلیل فاقد هرگونه قدرت اخلاقی است: اول، به این دلیل که خود طالبان در گذشته صدها حملهی انتحاری را انجام دادهاند و در این حملهها غیرنظامیان بسیاری جان خود را از دست دادهاند. حتا امروز نیز طالبان نیروی انتحاری دارند و به آن افتخار میکنند. دوم، به این دلیل که طالبان فقط خود حملههای خشونتبار انتحاری بر افراد خود را محکوم میکنند و نه تفکر و اعتقادی را که پَیسنگ این روش خشونتبار است. به همین خاطر، طالبان صلاحیت اخلاقی لازم برای محکوم کردن انتحار و انتحاریان را ندارند.
فقدان صلاحیت اخلاقی
طالبان نظام خود را یک نظام شریعتمبنا و اخلاقمدار میدانند. از همین رو، اکثر چیزهایی را که مصداق «فساد» مییابند، از همین منظر شریعت و اخلاق محکوم میکنند. از احکام شرعیای که غالبا در نزد مومنان به توجیه عقلی یا منطقی نیاز ندارند بگذریم. معروف و منکری که طالبان برایش نهادهای رسمی و ماموران مسلح و شلاقبهدست دارند، از نظر خود طالبان مفاهیم اخلاقی هستند. میگویند ما اخلاق صحیح اسلامی را از طریق معرفی کردن معروفها و منکرها احیا و تقویت میکنیم. به همین دلیل، برای حکومتی که خود را از نظر اخلاقی در موضع برتر میبیند و برای دیگران حدود اخلاق صحیح را تعیین میکند، این خیلی مهم است که خود از لحاظ اخلاقی زیر سوال نباشد. اما حکومت طالبان از این نظر زیر سوال هست. برای این که هیچ کس نمیتواند بگوید «من خوب میکنم که انتحاری پرورش میدهم، حملههای انتحاری انجام میدهم و افراد نظامی و ملکی را به خاک و خون میکشانم؛ اما دیگران چنین حقی ندارند». اگر پرورش نیروی انتحاری بد است برای همه بد است. اگر حملهی انتحاری غیراخلاقی و غیرشرعی و غیرقابلقبول است، از هیچ کسی نمیتوان آن را پذیرفت. طالبان با کدام صلاحیت اخلاقی همان روشی را محکوم میکنند که خود به آن معتقد و پایبند هستند؟ اگر سخن این است که هروقت طالبان از این روش استفاده کردند، این روش درست و شرعی و اخلاقی است و هر وقت که دیگران از آن استفاده کردند نادرست و غیرشرعی و غیراخلاقی است، این سخن به اندازهی یک پر کاه هم وزن اخلاقی ندارد. نمیتوان گفت «ما از شما میدزدیم، شما از ما ندزدید». این سخن در هر دادگاهی که معیارش اخلاقی بودن گفتار و رفتار باشد، فورا مردود شناخته میشود.
نوبتهای تاریخ
اما ماجرا فقط وجه اخلاقی هم ندارد. چیزی که طالبان به یاد ندارند -و در افغانستان تقریبا همه فراموشش میکنند- این است که تاریخ تاریخِ نوبتهاست. یعنی چرخ تاریخ میگردد و میگردد و از مقاطع مختلف میگذرد. در این چرخش و گردش، هیچ کس دایم بر سر قدرت نمیماند. معنای این وضعیت این است که شما هر روشی را که برای رسیدن به قدرت یا برای حفظ قدرت در کار بیاورید، روزی همان روش علیه شما نیز به کار خواهد رفت. اینقدرش چندان در تاریخ تکرار شده که دیگر از مسلمات شمرده میشود. آن که میگفتند «ای کشته کی را کشتی که چنین کشته شدی؟» سخن بیخودی نبود و نیست. خود همین طالبان دایما میگویند که پس از سقوط امارتشان در دو دهه پیش با کمترین امکانات جنگیدند و سرانجام دوباره به قدرت رسیدند. اگر این نمونه نشان میدهد که حال دوران دایما یکسان نمیماند، چرا همین طالبان نمیتوانند فکر کنند که دیگران نیز تا ابد محکوم قهر و ضرب و جبر طالبان نخواهند ماند؟ چرا نمیتوانند ببینند که هر بیرسمی و ستمی که امروز بر مردم افغانستان روا میدارند، ممکن است دیر یا زود دامن خودشان را هم بگیرد؟ میل هر حاکمی در قدرت این است که بگوید نخیر، ما به کسی اجازه نخواهیم داد که ما را از مسند فروبیندازد و با ما همان معاملهای را بکند که ما با دیگران میکنیم. اما تاریخ گواه است که تمام «به کسی اجازه نمیدهیم»گویان اجازه دادهاند یعنی مجبور شدهاند مایهی عبرت شوند.
حملهی انتحاری انتحاریان بر طالبان فقط یک پارهی کوچک از چشاندن دوای طالبان به خودشان است. طالبان که حالا مجال حکومت یافتهاند، اگر روزی حکومتشان فروپاشید، مطمئن باشند که این کار به دست خودشان شده است. چرا؟ برای این که گردش ایام همیشه این طور بوده است. خشونت میکنید و ستم روا میدارید و کبر میورزید و بد میکنید و زجر میدهید؛ دیری نمیگذرد که خشونت میبینید و ستم دریافت میکنید و آماج کبر قرار میگیرید و بدی میبینید و زجر میکشید.
طالبان اگر حملهی انتحاری را محکوم میکنند باید کل این روش و تمام مبانی فکری و اعتقادی آن را در هر جا و نزد هرکس محکوم کنند تا حداقل کسی بتواند بگوید: اینها عبرت گرفتند از تاریخ.