صلح افغانستان؛ تصمیم سخت در وضعیت دشوار

منبع: فارن پالیسی

نویسندگان: سعید مددی و تابش فروغ

برگردان: حمید مهدوی

غنی باید بر موانع داخلی و اختلاف‌های منطقه‌ای فایق آید تا بتواند در افغانستان صلح بیاورد

صلح، مسئله‌ای است که در شش‌ماه گذشته بیش از هرچیز دیگری حکومت وحدت ملی را مصروف کرده است. اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان، دوبار به عربستان سعودی، یک‌بار به پاکستان، یک‌بار به چین و یک‌بار هم اخیرا به ایالات متحده سفر کرد تا بتواند بازیگران جهانی و منطقه‌ای را متقاعد سازد، از طرح صلح او حمایت کنند. تغییر سیاست خارجی بحث‌برانگیز غنی از محور دوستی با هند به محور دوستی با پاکستان-عربستان سعودی، برای تأمین صلح، بی‌پیشینه بوده است. غنی در سفرش در ماه نوامبر 2014 به پاکستان، برخلاف تمام هنجارهای دیپلماتیک، به ستاد ارتش پاکستان در راولپندی رفت تا با جنرال راحیل شریف، رییس ستاد ارتش پاکستان، ملاقات کند؛ ملاقاتی که کرزی، رییس جمهور پیشین در جریان بیست سفر دوران ریاست جمهوری‌اش به پاکستان، به آن دست نیافت.

در حالی که غنی در روند صلح فرضی، با موانع منطقه‌ای مواجه است، موانع داخلی حتا بزرگ‌تر از موانع منطقه‌ای اند. جاه‌طلبی‌های غنی برای صلح، به‌ویژه در کشوری که اختلاف‌های قومی در آن وجود دارد، تا چه حد واقع‌بینانه است؟ کرزی و عبدالله عبدالله، رییس اجرایی، به این روند چه عکس‌العملی نشان خواهند داد؟ حکومت افغانستان تا چه حد آماده‌ی سازش است و آیا برای یک واکنش شدید نیز آماده است؟ آیا حتا پاکستان آماده‌ی همکاری هست؟

غنی پیچیدگی و شکنندگی وضعیتی را که در آن قرار دارد، درک می‌کند. شریکان او در حکومتی که قدرت در آن تقسیم شده، دشمنان قسم‌خورده و دیرینه‌ی طالبان افغانستان هستند؛ شریکانی که هنوز توانایی آن را دارند تا مردم‌شان را برای جنگ علیه طالبان بسیج کنند. با این حال، غنی باید شریکانی چون عبدالله، عطا محمدنور، والی خودمختار و ثروتمند بلخ، محمد محقق، معاون رییس اجرایی و رهبر هزاره‌ها و جنرال عبدالرشید دوستم، معاون خودش را متقاعد سازد که «توافق صلح» هرگز آن‌ها را به حاشیه نخواهد برد و موقف سیاسی آن‌ها را تضعیف نخواهد کرد. برای عبدالله، جنگ با طالبان در گذشته و تعدش برای ادامه‌ی این کار، در صورتی که انتخاب می‌شد، چیزی بود که او در جریان مبارزات انتخاباتی‌اش بیش از هر چیز دیگر آن را برجسته کرد. توافق صلحی که طالبان را در حکومت شامل کند؛ حکومتی که نیم آن «مالکیت» عبدالله است، به طور اساسی شعار سیاسی عبدالله و متحدانش را زیر سوال خواهد برد؛ شعاری که آن‌ها از دیروقت بدین‌سو به خاطر آن در قدرت باقی مانده‌اند. علاوه برآن، برای محقق، که هزاره‌هایش توسط طالبان قتل عام شده و مورد تبعیض قرار گرفتند، مسئله تنها مسئله‌ی تقسیم قدرت نیست، بلکه تهدید بالقوه‌ای به حقوق و فرصت‌های مردمش است که در جریان یک دهه‌ی گذشته به آن نایل آمده‌اند.

غنی، علاوه بر ایجاد توازن در حکومت فعلی‌اش، باید راه گذشته را ادامه دهد. کرزی که حکومتی را تأسیس کرد و سیزده سال آن را رهبری کرد، اساس مشروعیتش را جنگ با طالبان قرار داد. او، با وجود انتقادات، تمام جناح‌های قومی و رهبران نظامی آن‌ها، به استثنای طالبان، را تحت یک چتر سیاسی گردهم آورد. در حالی که هیچ دری نبود که کرزی نزده باشد، از پاکستان گرفته تا عربستان سعودی تا ترکیه و چین، او به صورت مشابه از سوی طالبان و مردم مورد انتقاد قرار گرفت. طالبان همیشه حکومت او را دست نشانده‌ی غرب می‌خواندند، در حالی که دیگران می‌گفتند او با طالبان بیش از حد ملایم است و منافع ملی افغانستان و روابطش با شریکان کلیدی استراتیژیک را به مخاطره می‌اندازد.

اعضای طالبان بیش‌تر از قبیله‌ی غلزایی پشتون اند و غنی نیز از همین قبیله است. از سوی دیگر، کرزی درانی است. باتوجه به تاریخ طولانی رقابت و دشمنی خونی میان این دو قبیله، اگر غنی موفق شود به شورش طالبان نقطه‌ی پایان بگذارد، روابط آن‌ها را با دیگر گروه‌های تروریستی قطع کند و منافع پاکستان را تامین کند، آنچه که به عنوان میراثی از کرزی باقی می‌ماند که به گفته‌ی خودش بزرگ‌ترین نگرانی‌اش پس از ترک قدرت است، بسیار متفاوت خواهد بود. در سطح ملی، این بدان معناست که غنی تمام اعتبار آن را از کرزی در انحصار خود خواهد آورد. در سطح قومی، غنی به عنوان نخستین حاکم غلزایی افغانستان در تقریبا 300 سال، می‌تواند به‌شدت سرمایه‌ی سیاسی را به نفع غلزایی‌ها قرار دهد.

روند صلح تنها در مورد امنیت نیست، بلکه در مورد تغییرات گسترده‌ی اجتماعی-اقتصادی‌ای چون آموزش و پرورش، استخدام و سرمایه گذاری قانونی است. پس جای تعجب ندارد که نه تنها کرزی؛ بلکه شبکه‌ای نزدیکش که در جریان ریاست جمهوری‌اش ساخت (رنگین دادفر اسپنتا، مشاور امنیت ملی‌اش، عمر داوودزی، وزیر داخله‌اش و کریم خرم، رییس دفترش) اعتراض می‌کنند که تلاش‌های غنی بی‌ثمر خواهند بود یا پاکستان هنوز قابل اعتماد نیست.

با این حال، نگرانی‌های آن‌ها در مورد پاکستان کاملاً بی‌اساس نیست. آیا پاکستان واقعا تغییر کرده است؟ پاکستان در تاریخ معاصر جنگ افغانستان که با تهاجم شوروی آغاز می‌شود، یا به عنوان متحد یا هم دشمن، همیشه دخیل بوده است. حتا اسلام آباد و راولپندی سیاست منطقه را از لینز آشفتگی‌های افغانستان تعریف می‌کند. مصاحبه اخیر جنرال اسد درانی، رییس پیشین استخبارات پاکستان، نشان‌دهنده‌ی آن است. غنی هم‌چنان درک می‌کند که صلح با پاکستان مهم‌تر از صلح با طالبان است. غنی در سفر ماه مارچش به ایالات متحده گفت که در یک دهه‌ی گذشته دو کشور در حالت دشمنی اعلام نشده قرار داشته‌اند و اگر آن‌ها به جنگ مشترک علیه تروریزم و شورش متعهد اند، صلح با طالبان دست یافتنی خواهد بود. این که آیا پاکستان واقعا متعهد به انجام این کار خواهد بود، پرسشی است که صرف گذر زمان به آن پاسخ خواهد داد. پاکستان، در پاسخ به حسن نیت بی‌پیشینه‌ی غنی، تا کنون تغییر محسوسی در رفتارش نشان نداده است. از دید راولپندی، جنگ در افغانستان به پاکستان کمک می‌کند شریک اولیه‌ی ایالات متحده و دریافت کننده‌ی کمک در منطقه باقی بماند. اما فراتر از آن، پاکستان «زیربنای جهاد» را ابزار سیاست خارجی‌اش قرار داده است که تغییردادن آن در کوتاه‌مدت آسان نخواهد بود. از بین بردن این سیاست صرف با اجماع عمومی ممکن است؛ چیزی که صرف زمانی ممکن است که نایبان «پروکسی‌ها» افسار‌شان را بشکنند و به روی محافظان‌شان را برخیزند. وظیفه‌ی اصلی که غنی در پیش رو دارد چگونگی مذاکره با طالبان نیست؛ بلکه متقاعد ساختن تمام طرف‌های درگیر است تا از او حمایت کنند. او باید دیدگاه‌ها در داخل حکومت را متحد سازد تا بر موانع داخلی فایق آید، پاکستان را متقاعد سازد که صلح در منطقه به نفع هردو کشور است و هند را متقاعد سازد که همکاری آن‌ها با پاکستان تهدیدی برای هند نیست و حتا می‌تواند به امنیتش کمک کند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *