هویت، افتخار یا افراط؟

نگاهی جامعه‌شناختی به مفهوم هویت قومی در افغانستان (قسمت اول)

ذکیه شفایی

افغانستان، سرزمین کوهستان‌ها و داستان‌های پرغوغا است. از ادعای گورستان امپراطوری‌های شرق و غرب تا فقر و آوارگی مردمانش؛ جایی که رنگ‌ها، زبان‌ها و فرهنگ‌ها درهم تنیده‌اند. اما در دل این تنوع، مفهومی به‌نام قومیت، فراتر از یک تعلق ساده، به موضوعی پیچیده و چندوجهی بدل شده و امری است اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و گاه امنیتی.

از نیمه‌ی قرن نوزدهم که به‌ زعم بسیاری‌ها آغاز شکل‌گیری دولت مدرن در افغانستان بود، هویت قومی نه‌تنها از زندگی شخصی مردم جدا نشد، بلکه به یکی از محورهای اصلی قدرت، تبعیض و نابرابری تبدیل شد. امروز، چه در خیابان‌های مهاجرت و تبعید، چه در فضاهای مجازی شبکه‌ها و رسانه‌های اجتماعی، واژه‌هایی مانند «هویت»، «قوم»، «افتخار قومی» یا «قوم‌گرایی» گفتمان روزمره‌ی مردمان افغانستان است.

اما این واژه‌ها دقیقا چه معنایی دارند؟ چگونه می‌توانند هم‌بستگی بیافرینند و درعین‌حال بذر تفرقه بپاشند؟

در این نوشتار و چند نوشتار دیگر، تلاش خواهم کرد تا با نگاهی جامعه‌شناختی و با بهره‌گیری از نظریات پیر بوردیو، لایه‌های پنهان این مفاهیم را کاوش کنم و امکانات و فرصت‌هایی برای امید به افغانستان برابر و آزاد را جست‌جو کنم. 

سه چهره‌ی هویت: فردی، اجتماعی، قومی

هویت، تنها پاسخ به سؤال «من کیستم؟» نیست، بلکه سازه‌ای پویا است که در بستر زندگی اجتماعی شکل می‌گیرد. هویت در ابتدایی‌ترین تحلیل سه لایه دارد. اول هویت فردی که بازتاب احساس درونی ما نسبت به خود است: مثلا احساس استقلال، صداقت یا مهربانی. دوم هویت اجتماعی، آن چیزی است که جامعه به ما نسبت می‌دهد: زن یا مرد بودن، شغل داشتن، مهاجر بودن یا جایگاه طبقاتی. و در آخر هویت قومی که از دل تاریخ، زبان، فرهنگ و گاه مذهب مشترک سر برمی‌آورد و یکی از قدرتمندترین اشکال هویت اجتماعی در افغانستان به شمار می‌رود.

در خانواده‌های افغانستان، هویت قومی از کودکی درونی می‌شود؛ گویی که جدا از خون و استخوان ما نیست. اما برخلاف تصور رایج، این هویت ذاتی و تغییرناپذیر نیست. بلکه در تعامل با تجربه‌های زیسته، ساختارهای قدرت و رسانه‌ها دائما بازتعریف می‌شود.

تقاطع‌مندی: وقتی تبعیض‌ها با هم تلاقی می‌کنند

یکی از مفاهیم کلیدی و نسبتا جدید در جامعه‌شناسی امروز، تقاطع‌مندی (Intersectionality) است؛ یعنی این‌که انسان‌ها تنها با یک بُعد از هویت‌شان تعریف نمی‌شوند. هر فرد ترکیبی از ویژگی‌هایی مانند جنسیت، قومیت، طبقه‌ی اجتماعی، وضعیت مهاجرت و محل زندگی است. این ویژگی‌های هم‌زمان و درهم‌تنیده، می‌توانند بر نحوه‌ی تجربه‌ی تبعیض تأثیر بگذارند.

فرض کنید زنی مهاجر از مردم هزاره باشد. او نه‌تنها ممکن است به‌دلیل زن بودن، بلکه به‌خاطر قومیت و مهاجر بودن نیز تبعیض‌های متفاوت و مضاعفی را تجربه کند. این تبعیض‌ها نه مجزا، بلکه انباشته‌شونده‌اند.

در سیاست‌گذاری یا ارائه‌ی خدمات اجتماعی، اگر فقط به یکی از این جنبه‌ها توجه کنیم، راه‌حل‌ها ممکن است ناکافی یا حتا گمراه‌کننده باشند. اما با شناخت تقاطع این عوامل، می‌توان تصمیم‌های عادلانه‌تری گرفت.

افتخار یا افراط؟ باریکی مرز تعلق قومی

در افغانستان بارها تجربه کرده‌ایم که گفتن از هویت قومی و تجربه زیسته‌ی خود در آن هویت را منع می‌کنند؛ افراد به خاموش‌ماندن اجباری فراخوانده می‌شوند که مبادا وحدت ملی (وحدتی که هرگز ندیده‌ایم) خدشه‌دار شود. من اتفاقا باور دارم گفت‌وگو و فهم تاریخ و هویت قومی حتا نیاز است. برای بسیاری از اقوامی که در افغانستان قرن‌ها طعم تبعیض و نابرابری را چشیده‌اند، هویت قومی منبعی برای عزت ‌نفس، معنا و مقاومت است. حس تعلق به یک قوم می‌تواند نقشی راهگشا داشته باشد؛ راهی برای احیای کرامت و پیوندهای اجتماعی از‌دست‌رفته.

اما باید هویت‌شناسی با درک روشن و محتاطانه باشد. چرا که مرز میان افتخار قومی و قوم‌گرایی افراطی، می‌تواند بسیار باریک باشد. افتخار سالم، می‌تواند به تقویت عزت ‌نفس و همبستگی بیانجامد. اما وقتی این افتخار به خودبرتربینی، تحقیر دیگران، انکار هویت آنان یا حتا تلاش برای حذف‌شان بینجامد، تبدیل به قوم‌گرایی افراطی می‌شود، خطری که تاریخ افغانستان بارها شاهد پی‌آمدهای تلخش بوده است.

گفت‌وگوی بین‌قومی، برخلاف تصوری که از بالا ارائه می‌شود، تهدید نیست. بلکه راهی برای کاهش سوء‌تفاهم‌ها، گشودن راه تفاهم و حتا ایجاد اعتماد است. وحدت ملی زمانی پایدار می‌ماند که بر بنیان عدالت اجتماعی استوار شده باشد، نه این‌که گروه‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده به سکوت اجباری فراخوانده شوند. عدالت هم زمانی می‌تواند بنیان نهاده شود که ریشه‌ی بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌ها شناخته و درمان شود.

چرا صدای برخی بلندتر شنیده می‌شود؟سرمایه‌ی فرهنگی از نگاه پیر بوردیو

جامعه‌شناس فرانسوی، پیر بوردیو، مفهومی به‌نام سرمایه‌ی فرهنگی را معرفی کرد؛ نوعی دارایی که در جامعه نامرئی ولی تعیین‌کننده است. سرمایه‌ی فرهنگی شامل زبان، لهجه، سبک لباس، آداب معاشرت، نوع آموزش و حتا قومیت ما است؛ عناصری که بر میزان پذیرش یا طرد ما در جامعه اثر می‌گذارند.

در افغانستان، گروه‌های قومی که به ساختار قدرت، رسانه یا نهادهای آموزشی نزدیک‌تر بوده‌اند، سرمایه‌ی فرهنگی بیشتری کسب کرده‌اند. زبان‌شان رسمی‌تر تلقی شده، رسم و رسومات‌شان به‌عنوان ملی شناخته شده و روایت تاریخی‌شان مسلط‌تر گشته است.

بوردیو می‌گوید این سرمایه‌ها در سطح ناخودآگاه جامعه عمل می‌کنند و خود را «طبیعی» جلوه می‌دهند، در حالی‌ که حاصل ساختارهای سلطه و بازتولید نابرابری‌ اند. این نابرابری‌ها تنها با شناسایی و نقد ساختارهای قدرت قابل ‌اصلاح ‌اند.

درک هویت قومی در افغانستان، فراتر از یک شناخت فرهنگی، می‌تواند به ابزاری برای افشای نظام سلطه تبدیل شود؛ چرا که نابرابری‌های قومی نه صرفا طبیعی، بلکه محصول بازتولید قدرت در نهادهای رسمی و غیررسمی ‌اند. وقتی افراد و گروه‌ها به‌جای پذیرش روایت مسلط، به روایت‌های حاشیه‌نشین و اقوام تحت ستم گوش می‌سپارند و جایگاه خود را در شبکه سرمایه‌های فرهنگی بازمی‌شناسند، آگاهی انتقادی نسبت به مکانیسم‌های طرد، نابرابری و امتیازدهی به گروه‌هایی خاص شکل می‌گیرد. این آگاهی، زمینه‌ساز مطالبه‌گری، گفت‌وگوی بین‌فرهنگی و حرکت به‌سوی بازتعریف هویت ملی بر مبنای برابری و تنوع می‌شود؛ تغییری که بدون شناخت ژرف از پیوند میان هویت، سرمایه‌ی فرهنگی و قدرت، ممکن نیست.

خلاصه‌ی کلام: بازاندیشی در معنای هویت

هویت، فقط قومیت، زبان یا محل تولد نیست. ما انسان‌ها مجموعه‌ای از تجربه‌ها، نقش‌ها و باورها هستیم. فهم این پیچیدگی، شرط لازم برای همزیستی مسالمت‌آمیز در جامعه‌ی متکثر مانند افغانستان است.

توزیع نابرابر قدرت و منابع، موجب شده برخی گروه‌های قومی بیشتر به حاشیه رانده شوند. شناخت این واقعیت، اولین گام به‌سوی جامعه‌ای عادلانه‌تر است.

در نهایت، اگر تنوع قومی را نه به‌عنوان تهدید، بلکه فرصتی برای یادگیری و غنای فرهنگی ببینیم، می‌توانیم بنیان جامعه‌ای باثبات، برابر و چندصدایی را پی‌ریزی کنیم.

تنوع، سرمایه است، به‌ شرط آن‌که عدالت و برابری قانون بازی باشد.

ادامه دارد…