نویسنده: مارگارت والترز
انتشارات: آکسفورد
مترجم: معصومه عرفانی
بخش ششم
ریشههای مذهبی فمینیسم- 5
اما زنان، بهویژه در میان کویکرها، فرصت خوبی برای پرورش تواناییهای مدیریتی و سازمانی خود یافتند. در دههی 1650، زنان در کنار مردان نشستهای منظمی برگزار میکردند. از همان آغاز به نظر میآمد زنان بیشتر بر زمینههایی که به طور سنتی زنانه دانسته میشدند، مانند مشکلات اخلاقی و مسایل مربوط به سطح رفاه، متمرکز بودند. با اینحال، آنها شانس تأسیس و توسعهی سازمانی کاملاً متعلق به خود را یافتند که در حقیقت توانست مقدار قابل توجهی پول به دست بیاورد.
با این وجود، تاریخنویسان میگویند که به تدریج در وسعت و اهمیت نگرانیها و نقاط تمرکز آنها تغییراتی به وجود آمد. در دههی 1680 آنها خود را تنها به مسایل «زنانه» محدود کرده بودند. در این سالها، تلاش آنها بر کارهایی که «مناسب زنان» شمرده میشدند، متمرکز بود. این کار شامل کمک به مردان جوان برای یافتن دورههای کارآموزی یا شغل و آموزش «تمام مسایل سالم، بیخطر و مفید» به زنان جوان بود که مراقبت از همسر، کودکان و خانه و رفتار و منشی «متین، با حجب حیا و فروتنانه» را در بر میگرفت.
فصل دوم
آغاز فمینیسم سکولار -1
بدیهی است که ابراز وجود «فمینیسم سکولار» روند آهستهتری داشت. نشاندادن رفتارهای «غیرزنانه» که به انگیزههای الهی و مقدس انجام میشدند، به مراتب با دشواریهای کمتری از رفتارهای «خلاف عرف» ناشی از جاهطلبیهای شخصی و فردی مقابل بود. برگزاری سخنرانیهای عمومی، یا نویسندگی، همه در صورتی که در راه خداوند صورت میگرفتند، اعمال شایستهای بودند و میتوانستند به عنوان نتیجهی یک الهام قدسی شناخته شوند؛ چنانکه یکی از زنان نویسنده در قرن 17 میلادی گفت: «من زن ضعیف و بیارزشی بودم… مانند قلمی بودم که بدون دستی که او را هدایت کند، قادر به انجام هیچکاری نیست». با این وجود، عضویت در فرقههای مذهبی مختلفی چون کویکر، که حامی اعضای خود بود و زنان نیز به عنوان بخشی از گروه میتوانستند اعتقادها و ارزشهای خود را با آنها در میان بگذارند، به زنان اعتماد بهنفس و شجاعت میبخشید.
جاهطلبی در امور دنیایی و جسمانی اما چیز دیگری بود. البته هنوز کسانی بودند که ملکهی بزرگ انگلستان را که زنی دانشآموخته و اهل مطالعه و تحقیق بود، به خاطر داشتند. ملکه الیزابت، در نتیجهی آموزش استادی خردمند، راجر اسکام، به زبانهای لاتین، یونانی و فرانسهای مسلط بود. اسکام نظر حاکی از تأیید و ستایش خود در مورد ملکه را چنین بیان کرد: «ذهن او هیچ ضعف زنانهای نداشت. پشتکار و استقامت او برابر با یک مرد بود». اما نمیتوان ملکه را با وجود شهامت و اعتماد بهنفس بالایی که برای ابراز نظر و عملکردش داشت، به عنوان یک حامی برای زنان دیگر به حساب آورد. او در سخنرانی مشهور خود در 1558، تمایز آشکاری بین نقش او به عنوان یک زن و یک پادشاه قایل شد: «من میدانم که اندام من زنانه، ضعیف و ناتوان است؛ اما شجاعت و توانمندی یک پادشاه را دارم، پادشاه انگلستان». با این وجود، همین حضور او به تنهایی، حداقل برای تعدادی از زنان انگلیسی، مایهی دلگرمی و تشویق بود تا آنها نیز به تواناییها و استعدادهای خود باور کنند و جاهطلبیهای «غیرزنانه»ی خود را بپذیرند. در آن زمان، زنانی از میان سلطنتطلبان بودند که– در غیاب همسرانشان در طول جنگهای داخلی- برای حفاظت از خانهها و خانوادههایشان شجاعانه مبارزه کردند.
آنا براداستریت، شاعر انگلیستباری که بعدها به آمریکا مهاجرت کرد، چهل سال بعد از مرگ ملکه، در ستایش او چنین سرود:
بگذار تا بگویند جنس ما عاری از هر گونه منطق است
بدان که اکنون تهمتی است، اما زمانی خیانت (به سلطنت) بود
در متنی از نویسندهای گمنام با عنوان «شدیدترین انتقام زنان (1640)» با حالتی برانگیزنده و تأثیرگذار آمده است که محرومکردن زنان از آموزش «توسط مردان و برای حفاظت از سلطهی دوامدار خودشان طراحی شده است». بتسوا ماکین که به عنوان معلم خانگی دختر چارلز اول کار میکرد و بعدها مدیریت مدرسهای را که خود برای زنان بنیانگذاری کرده بود، به دست گرفت، در «مقالهای بر احیای آموزش سنتی زنان نجیبزاده در دین، آداب و رسوم، هنر و زبانها» از اهمیت آموزش زنان سخن گفت. او در بخشی از کتابش با لحنی گلایهآمیز اشاره کرده بود: «بگذارید زنان احمق باشند و آنگاه شما میتوانید آنها را بردهی خود بسازید». البته میتوان گفت که کتاب او، حداقل بخشی از آن، تبلیغی برای مدرسهی خود او و برنامهی درسی آن مدرسه بود و مخاطبان اصلی آن زنان طبقهی ثروتمند بودند. نکتهی قابل توجه در مورد مدرسهی مکین این است که به زنان فرصت مطالعهی متون کلاسیک (ادبیات، تاریخ، فرهنگ و فلسفهی یونان، رم و لاتین) را میداد. اما او بهروشنی به خوانندگان کتابش اطمینان داد که «این آموزشها مانعی برای همسرداری خوب نیستند. علاوه بر این، من نیز نمیخواهم آنها را به خاطر مطالعهی این کتاب از انجام کارهای ضروری روزانهیشان بازدارم». او تأکید میکند که «هدف من هرگز برابرکردن زنان با مردان نیست، چه رسد به اینکه آنها را در مقام بالاتری قرار دهم. آنها (زنان) جنس ضعیف هستند».
با این وجود، باتوسا مکین نقشی که زنان سلطنتطلب در دوران جنگ داخلی داشتند را ستایش میکند.