نویسنده: آذر
اعتقاد بر این است که تحولات سیاسی در افغانستان همواره متأثر از مداخلهی خارجی و یا رقابتهای قدرتها بوده است. این موضوع حداقل در تحولات چند دهه اخیر مشهود است. از کودتای حزب دموکراتیک خلق تا فروپاشی این حزب، از جنگهای تنظیمی احزاب تا ظهور طالبان و شکست این گروه در دورهی نخست، از استقرار دولت جدید پس از ۲۰۰۱ تا فروپاشی آن در ۲۰۲۱، و در نهایت رویکارآمدن دوبارهی طالبان، همه نوعی وابسته به مداخله یا متارکه خارجیها بوده است.
در حال حاضر هم دو جریان دخیل در سیاست افغانستان -طالبان بهعنوان حاکم و غیرطالبان بهحیث اپوزیسیون- در انتظار تأیید و حمایت خارجیها هستند. همین حالا طالبان از بهرسمیتشناختن خود توسط روسیه سرخوش اند، اما مخالفانشان خشمگین و سرخورده. با این حساب، اگر جلب حمایت خارجیها را یک رقابت بدانیم، تا اینجای کار طالبان پیروز بودهاند؛ اما ناکامی مخالفان طالبان مسأله دارد.
نقطه ضعف آشکار مخالفان طالبان عدم وحدت است، اما حداقل در دو موضوع، اشتراک نظر دارند: تروریسم و حقوق بشر. واکنشها به شناسایی طالبان از سوی روسیه نیز در همین دو محور بودند.
دستکم روایت مشترک جریان مخالف طالبان (تمام جناحها) این است که گروههای تروریستیای زیر چتر طالبان حضور دارند، دوام حکومت طالبان برای کشورها تهدید است، و همچنین طالبان ناقض حقوق بشر هستند.
به فرض حقیقت هر دو موضوع، آیا کشورها یا قدرتها حاضر اند برای رفع تهدید تروریسم و دفاع از حقوق بشر از مخالفان طالبان حمایت کنند یا حداقل به طالبان اعتماد نکنند؟
نکته اول
درست است که امریکا و متحدان غربیاش در سال ۲۰۰۱، پس از حملهی یازدهم سپتامبر در نیویورک، برای مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کردند و در پی این حمله رژیم طالبان سرنگون شد؛ اما همین امریکا ۲۰ سال بعدتر، در پی توافق صلح با طالبان از افغانستان خارج شد. بند اصلی این توافق عدم استفاده خاک افغانستان توسط گروههای تروریستی است.
امریکا در حالی با طالبان در دوحه توافق امضا کرد که یک دولت متحد در کابل داشت. پرسشی که در این زمینه مطرح میشود این است که چرا امریکا برای رفع نگرانی امنیتی خود به دولت کابل اعتماد نکرد، چه نیازی به تضمین طالبان داشت؟ این پرسش باید برای مخالفان طالبان تأملبرانگیز باشد.
به عبارت دیگر، وقتی که امریکا به دولت مورد حمایت خود در افغانستان در زمینه مبارزه به تروریسم اعتماد نکرد و از طالبان تضمین گرفت، چرا به چهرههای سیاسی پراکنده و آواره اعتماد کند؟ اگر قرار باشد امریکا به کسی یا جناحی اعتماد کند، چرا آن طرف طالبان نباشد که فعلا هم قدرت را در دست دارند و هم به امریکا تعهد دادهاند؟
واقعیت امر این است که با پیشرفت تکنولوژی و نوآوری در تجهیزات نظامی و اطلاعاتی، شیوه جنگ تغییر کرده است. امریکا دیگر به نیروی پرهزینه نیابتی، حداقل در افغانستان ضرورت ندارد، اگر میداشت میتوانست دولت محمداشرف غنی را حفظ کند.
به فرض اینکه گروههای تروریستی در افغانستان حضور داشته باشند، دیگر نیاز به لشکرکشی یا تغییر رژیم نیست. هواپیماهای امریکایی به آسانی میتوانند به هر هدفی در افغانستان حمله کنند. این امر در عملیات حذف ایمن الظواهری، رهبر القاعده در آگست ۲۰۲۲ در قلب کابل، پایتخت افغانستان به وضوح دیده شد.
پس از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، بارها مقامهای امریکایی، از جمله جو بایدن، رییسجمهور پیشین به عملیات «بر فراز افق» اشاره میکردند. در این سه سال اخیر همواره از گشتزنی پهپادهای امریکا در آسمان افغانستان گزارش شده است. باری یعقوب مجاهد، وزیر دفاع طالبان تأیید کرد که پهپادهای امریکا از حریم هوایی پاکستان وارد افغانستان میشوند.
تغییر در شیوههای جنگ در جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسرائیل و نیز حملهی امریکا به تأسیسات هستهای ایران هم قابل مشاهده بود. ارتش ۱۷۰ هزار نفری اسرائیل با تکیه بر نیروی هوایی پیشرفته خود، در برابر نیروی ۶۰۰ هزار نفری ایران برتری داشت.
در عملیات پیچیده امریکا بر تأسیسات هستهای ایران، بمبافکنها از خاک ایالات متحده برخاستند و پس از پروازی ۱۸ ساعته، به ایران رسیدند. در حالی که امریکا در سال ۲۰۰۳ برای حمله به عراق از نیروی نظامی زمینی استفاده کرده بود. در آن زمان، امریکا مدعی بود که عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی است.
نکته دوم
طالبان متهم به نقض حقوق بشر هستند. این گروه پس از تسلط خود بر افغانستان محدودیتهای شدیدی بر حقوق و آزادی شهروندان افغانستان، بهویژه زنان وضع کرده است.
کریم خان، دادستان دیوان کیفری بینالمللی در اوایل سال جاری میلادی از قضات دیوان رسما درخواست کرد که برای هبتالله آخوندزاده، رهبر و عبدالحکیم حقانی، قاضیالقضات این گروه به اتهام «جنایت علیه بشریت» حکم بازداشت صادر کند.
مخالفان طالبان میخواهند که از مسأله حقوق بشر علیه طالبان استفاده کنند؛ اما پرسش این است که این کارت چقدر خریدار دارد؟
امریکا و کشورهای غربی مدعی دفاع از حقوق بشر هستند و همواره از کشورهای دیگر انتقاد کردهاند؛ اما اکنون خود این کشورها با سیاست متناقض مورد انتقاد قرار دارند. عمدهی انتقادها بهدلیل کشتار غیرنظامیان در جنگ اسرائیل و حماس در غزه است.
هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان در سخنرانی خود بهمناسبت عید قربان در قندهار، با اشاره به حملات اسرائیل در غزه، خطاب به امریکا گفت: «ای ظالم! بشردوستی تو همین است که اکنون تو زنان و کودکان را در آتش میسوزانی؟»
آخوندزاده از محدودیتهای طالبان بر زنان افغانستان دفاع کرد و گفت: «ما که به زنان عزت دادیم، عفت دادیم، سرشان حجاب پوشاندیم، به فحاشی و بداخلاقی پایان دادیم… تو (امریکا) چه کردی؟ تو بر سر شان تفنگ را گرفتهای و بمباران میکنی، شهید میکنی، از بین میبری، طفل را در آغوش مادر از بین میبری. این است بشریت تو، این است انسانیت تو؟»
در همین حال، پس از رویکارآمدن دونالد ترامپ به نظر میرسد که موضوع حقوق بشر در سیاست خارجی امریکا اولویت ندارد. ترامپ پس از ورود به کاخ سفید، فرمان اجرایی خروج ایالات متحده از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد را صادر کرد.
در جانب دیگر، برای کشورهای رقیب امریکا، از جمله روسیه، چین و ایران، حقوق بشر و حقوق زنان افغانستان دیگر موضوعیت ندارد.
روسیه که در شناسایی حکومت طالبان پیشقدم شده، خودش متهم به ارتکاب جرایم جنگی در اوکراین است. دادگاه کیفری بینالمللی برای ولادیمیر پوتین قرار بازداشت صادر کرده است.
بااینحال، موضوع حقوق بشر نیز برای مخالفان طالبان کارآیی ندارد. دیده میشود که کشورها بدون توجه به وضعیت حقوق بشری در افغانستان، به طالبان نزدیک میشوند.
برگ برنده مخالفان طالبان چیست؟
جریان مخالف طالبان فاقد برنامه مشترک و هماهنگی است. این وضعیت هم بر جلب توجه کشورها تأثیر گذاشته است و هم بر اعتماد مردم افغانستان. در حال حاضر بیاعتمادی وجه مشترک طالبان و مخالفانشان است. این دو جریان در مواجهه با مردم همانند گزینههای بد و بدتر اند. اما مخالفان طالبان برای جلب اعتماد و بسیج مردم چانس بیشتری نسبت به طالبان دارند- اگر با یکدیگر هماهنگ و با یک برنامهی مشترک وارد عمل شوند. با عمل صادقانه بر محور یک برنامهی ملی خوبتعریفشده و مشخص، جریان مخالف طالبان میتواند در داخل اعتماد مردم را به تدریج جلب کند و در خارج بر تصمیم کشورها نیز تأثیر بگذارد، دستکم این تأثیر میتواند عدم نزدیکی کشورها به طالبان باشد.