مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش چهل و هفتم و پایانی

سخن پایانی-2

در همین حال، لین سگال در پایان کتاب «چرا فمنیسم؟ (1999)»، با هیجان بیان می‌کند که هنوز مهم‌ترین هدف جنبش درک نشده است: «جهانی که جای بهتری نه تنها برای تعدادی زنان، بلکه برای تمام زنان است، با آنچه من دیدگاه فمنیستی سوسیالیست می‌نامم، به مراتب جای بهتری برای مردان و پسران نیز خواهد بود.»

تاریخ طولانی و گاهی کاملا مبتکرانۀ فمنیسم، به سادگی به فراموشی سپرده شده است. آغاز «موج دوم» فمنیسم در اواخر دهۀ 1960، حداقل در آن زمان، غیر منتظره، متعجب کننده و هیجان آور بود. تمایز بزرگ در طول سال‌های پس از آن در شیوه‌ای بود که زنان غربی بیشتر نسبت به دیگر دیدگاه‌های فمنیستی– نه تنها در اروپا، بلکه در سراسر جهان-، آگاهی یافته بودند و می‌توانیم امیدوار باشیم تمام ایده‌های گرانقدر و یقین ما را به چالش کشیده و احساس خودشیفتگی که ممکن است ما (زنان غربی) در خود پرورانده باشیم را از بنیاد ویران کند.

در این آگاهی گسترده فاکتورهایی تاثیرگذار بوده است. توسعۀ تکنولوژی مسلما نقش مهمی دارد: برای مثال، اکنون فمنیست‌های سراسر جهان می‌توانند به سرعت و به گونه‌ای مؤثر با هم در تماس باشند، تجربه و دانش خود را از طریق اینترنت، با تعداد زیادی به اشتراک بگذارند. فمنیست‌های آکادمیک در این زمینه جایگاه مهمی دارند. تعداد زیادی از دانشگاه‌ها، در بیشتر کشورهای غربی، دوره‌های «مطالعات زنان»، به ویژه در مورد فمنیسم، برگزار می‌کنند. تحقیقات آکادمیک بینشی ارزشمند در رابطه با زندگی زنان در زمان‌های گذشته و در فرهنگ‌های دیگر، به ما ارائه کرده است که ما را به اندیشیدن در مورد تفاوت‌ها و نیز انگیزه‌های مشترک دعوت می‌کند. تزهای آکادمیک، مقالات، متن‌ها و همچنین کنفرانس‌های علمی، راهی برای انتشار اطلاعات بااهمیتی راجع به فمنیسم در سراسر جهان هستند.

اما احتمالا کمبودهایی هم وجود دارد که اغلب نه تنها مورد اشاره قرار نمی‌گیرد بلکه حتا شناسایی نمی‌شود. من اغلب نظر ربکا وست را که در ابتدای کتاب ذکر کردم به یاد می‌آورم:

«من، شخصا هرگز نتوانستم بفهمم فمنیسم چیست. فقط می‌دانم هرزمان عقیده‌ای را بیان می‌کنم که مرا از یک زن روسپی یا خدمتکار متمایز می‌کند، مردم مرا فمنیست می‌نامند.»

تمام دیدگاه‌های فمنیستی در گذشته، همراه با احساس هیجانی از گناه یا خطر همراه بود؛ از پیشگام بودن، از به چالش کشیدن سنت‌ها. به علاوه، احتمالا در این اواخر، اشتیاقی در مورد کشف دوبارۀ گذشته‌های‌مان، اما همچنین– و بنابراین- از دوباره اختراع شدن چیزی، وجود دارد. در اواخر دهه‌های 1960، و 1970، جنبش رهایی زنان سرشار از اشتیاق و هیجان بود. ما احساس کردیم که می‌توانیم «دوباره از نو بسازیم»، که هم گذشته و هم زمان حال را مورد وارسی قرار می‌دهیم، خود را به چیزی جدید، متفاوت و ماجراجویانه متعهد می‌کنیم. اما دخترانی که اخیرا با آنها گفت‌وگو کرده‌ام هرگز تجربۀ مشابهی نداشتند. به نظر می‌آید آنها به فمنیسم بی‌علاقه باشند، بخشی به این دلیل که آن را به سادگی یک موضوع درسی می‌دانند –چیزی که نیازی به کشف آن ندارند بلکه به خوردشان داده می‌شود- و بنابراین، با کمال احترام، ملال آور است (البته به استثنای زنان بلندپرواز و موفقی که احتمالا خودشان الهامی برای کارهای آکادمیک هستند). فمنیسم همه چیز را آماده در اختیار نسل جوان‌تر زنان گذاشته است، بنابراین احتمالا طبیعی و حتا مناسب است که آنها میلی پنهان به این دارند که فمنیسم را از لحاظ سیاسی «نادرست» بدانند. حداقل عدم پذیرش فمنیسم آکادمیک، یکی از شیوه‌ها برای پیش روی است. بازسازی فمنیسم با تجربیات خودشان، در دراز مدت می‌تواند مساله‌ای متفاوت را اثبات کند.

اما دشواری دیگر –که از نظر من اهمیت اساسی دارد-، این است که فمنیسم آکادمیک زبانی را توسعه داده که تنها برای حلقه‌ای از کسانی که آن را خلق کرده اند قابل فهم است. بسیاری از زنان احساس می‌کنند خاموش شده اند یا احساس بیگانگی می‌کنند. البته این تنها در مورد فمنیسم صدق نمی‌کند. امروز صبح، روزنامه‌ای را باز کردم و با حمله‌ای توسط روزنامه نگاری به نام رابرت فیسک بر آنچه او زبانی «مضحک» و حتا «زهرآلود» می‌خواند که اغلب توسط دانشگاهیان و حتا سیاست‌مداران استفاده می‌شود، مواجه شدم. «استادان دانشگاه در برقراری ارتباط با یکدیگر عالی هستند اما در گفت‌وگو با اکثریت افراد (غیر آکادمیک)، مثل کسانی که لباس‌های آنها را از خشک‌شویی می‌آورند، پاک کارها و آشپزشان، امیدی به آنها نیست.» به راحتی می‌توان این انتقاد را علیه وضعیت فمنیسم آکادمیک نیز استفاده کرد.

نکته‌ای که فیک ذکر می‌کند را ما با قبول عواقبش نادیده می‌گیریم. فمنیسم برای این‌که بتواند زنده و رو به رشد باشد، مجبور است آغاز کند به بازسازی سکان حرکتش –که در این‌جا نه تنها به معنای یافتن موضوعات جدید بلکه یک زبان جدید است. با تمام اینها، من هنوز ایمان دارم که فمنیسم ما را شگفت زده خواهد کرد، خود را احتمالا به گونه‌ای غیر قابل پیش بینی و در زمینه‌هایی که ما به ندرت راجع به آن اندیشیدیم، بازسازی می‌کند. تقریبا مسلم است که این اتفاق خارج از دنیای آکادمیک پیش خواهد و احتمالا –با امیدواری-، ما را به شیوه‌هایی که ما هنوز حتا تصوری اجمالی از آن نداریم، به چالش می‌کشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *