خبرنگار ناراضی

حاشیه‌های امن جنگ

ماه‌هاست درگیر خبرها و گزارش‌های جنگ، خشونت، سقوط ولایت‌ها و ولسوالی‌ها، بازپس‌گیری ولسوالی‌ها و ولایات از مخالفین مسلح، تجاوز، آتش، خون، جنازه و زخمی هستیم. هیچ فرصت نشده به بخش‌های دیگر از زندگی توجه کنیم. زندگی را خبر دارید که هزار جنبه و پهلو دارد و تمام جوانب آن نیاز به توجه و رسیدگی دارد. اما جنگ و وحشتِ خلق‌شده از جنگ، در چند ماه اخیر، هوش و خرد ما را از سایر جنبه‌های زندگی به‌دور کرده است.

اگر دقت کرده باشید، یا حتا اگر دقت نکرده باشید، حتما متجوه شده‌اید که کابل عزیز با آن‌که دریای خروشانش را دو دسته به ما تقدیم کرد اما ما آن‌را به بزرگ‌ترین شاش‌رود جهان تبدیل کردیم. انگار همین‌قدر جفا در حق طبیعت، فرهنگ و نظافت شهری کافی نیست و حالا چسبیده‌‌ایم به جان سرک‌های کابل.
(متجوه نوعی از متوجه شدن است که ارتباط مستقیم با حجم آشغال در کناره‌های سرک دارد).
شما که حتماً نه پسر وزیر تشریف دارید و نه پسر وکیل، به خوبی حرف مرا می‌فهمید. هرجا که شهرداری یک زباله‌دانی مانده، اکنون نه تنها خود زباله‌دانی پُر است که کنارش کوهی از زباله انبار شده. مردم از روی ناچاری، وقتی می‌بینند که زباله‌دانی پُر است، کنار زباله‌دانی رفع آشغال می‌کنند به این امید که کارکنان شهرداری وقتی برای خالی‌کردن زباله‌دانی آمد، اضافات ریخته شده بر سرک را نیز خواهند برد. بعد که خانه رفت، ذهنش با خواندن یا شنیدن خبر سقوط قندوز، حمله بر غزنی، جنگ در اچین، انتحاری در خوست، اختلاف در ارگ، قهر و دعوا در پارلمان درگیر شده و سرک مملو از زباله را به کلی فراموش می‌کنند.

آهای رییس جمهور! آهای پارلمان! آهای مردم! مگر کورید که نمی‌بینید کابل دارد به دست زباله سقوط می‌کند؟ مگر نمی‌فهمید که انبار کردن کوه‌های از زباله در کنار سرک مشکلات صحی به بار می‌آورد؟ مگر نمی‌فهمید که کیفیت تداوی در کشور به پایین‌ترین سطح‌اش است؟ مخصوصاً که داروهای بی‌کیفیت پاکستانی تمام دواخانه‌های مملکت را فتح کرده. اصلاً چرا کابل شهردار ندارد؟ تازه من به نامنظم شدن برق اصلاً اشارتی هم نمی‌کنم. ورنه دزدی از برق مردم خود مشکلی است که نیاز به توجه دارد.

تمام مشکلاتی که در کابل وجود دارد و ما آن را می‌بینیم اما برای ما مهم نیست، از خیرات و صدقات جنگ است که به ملت همیشه بی‌تفاوت ما رسیده است. سقوط قندوز به دست طالبان، حاشیه‌ای امنی برای مقامات فاسد و تبه‌کار در کابل فراهم کرده تا این شهر در کام زباله سقوط کند. جنگ در غزنی، هوش و حواس از مسئولان و مردم برده، به همین خاطر است که جریان برق، قبل از این‌که زمستان برسد، نامنظم شده و به نفع چندتا آدم خرپول و خرزور از روی مردم گرفته می‌شود. حمله‌ی انتحاری در پکتیا و نبرد در اچین، حتا هوش از آقای غنی و عبدالله برده، ورنه هیچ امکان ندارد مدیریت امور به دست دو نابغه‌ی به تمام معنا نابغه باشد و پایتخت کشور شهردار نداشته باشد. به عرضه‌ی برق توجهی نشود، از دزدی‌ها و چپاول‌ها حسابی گرفته نشود.

مشکلاتی که از انبار کردن زباله در کناره‌های سرک به‌وجود می‌آیند، را نباید نادیده گرفت. همین‌طور رنجی که از قطع جریان برق بر مردم وارد می‌شود را نیز نباید نادیده گرفت. حتا اگر قندوز یا غزنی هم سقوط کند، دلیلی برای قطع عرضه‌ی خدمات شهری و جریان برق در کابل یا جای دیگر نمی‌شود. فقط امیدوارم شهرداری کابل منتظر این نباشد که جنرال مراد از قندوز فارغ شود و اگر خدا و پیامبرش لطف کرد و غزنی سقوط نکرد، این بار جنرال مراد و یارانش باید یک عملیات همه‌جانبه در کابل راه‌اندازی نمایند تا پایتخت را از چنگ آشغال و زباله پس بگیرند. این تصور خیلی احمقانه است و من مطمئنم شهرداری کابل از این تصور به‌دور است. حتماً فساد و تنبلی دامن این نهاد مهم را گرفته که چنین دست از انجام وظیفه برداشته است. اصلاً این عادت مقامات و مامورین حکومت شده، همین که توجه مقامات بالاتر یا نهادهای نظارتی از روی کار شان برداشته شد یا به جای دیگر متمرکز شد، یک رقم خود را گوشه می‌گیرند که انگار معاش ماهانه‌ی خویش را به خاطر گل روی عمه‌ی خویش دریافت می‌کنند. نه بابا! شهرداری بودجه دارد، کارمندانش معاش دریافت می‌کنند. این‌که چرا ماه‌هاست هیچ زباله‌دانی خالی نشده، پاسخ‌اش فقط و فقط نزد ریاست شهرداری موجود است. آیا صلاحیت انتقال زباله مثل صلاحیت‌های نهادهای امنیتی در انحصار شورای امنیت درآمده است؟ اگر نه، چرا بازخواستی از مقامات مسئول صورت نمی‌گیرد؟!