مردمِ سست، حکومتی‌های زبون و رییس جمهور یک‌دنده

وقتی فاروق اعظم در مورد حضور گسترده‌ی دانش‌آموزان ولایت دایکندی و حضور کم‌رنگ دانش‌آموزان ولایت قندهار در امتحان کانکور سخن گفت و آن را بی‌عدالتی خواند و از رییس‌جمهور خواهان عدالت شد، آقای اشرف‌غنی با عصبانیت و تندی پاسخ وی را داد و خواسته‌ی فاروق اعظم را غیرمنطقی و غیرعملی خواند. آن روز برای یک لحظه فکر کردم که آقای غنی به این نتیجه رسیده که تبعیض راه‌حل مناسب برای پیشرفت و آبادی مملکت و قدرت‌مند شدن قوم خاصی نیست. آن روز خوشحال بودم.
بعد پیش خودم فکر کردم که چرا غنی در جواب فاروق اعظم از امکانات بسیار ناچیز معارف در ولایت دایکندی سخن نگفت؟ چرا به فاروق اعظم نگفت که مردم ولایت دایکندی مکتب نمی‌سوزانند و به صورت دختران دانش‌آموز خویش تیزاب نمی‌پاشند بلکه با تمام توان از مکتب و بچه‌های مکتبی خویش حمایت می‌کنند؟ هرچند جوابی برای خودم نیافتم اما به تغییر ذهنیت ارباب قدرت، دوباره شک کردم. دوباره به یقین رسیدم که غنی، همان غنی است. شاید واکنش تند رییس‌جمهور از آن جهت بود که آقای اعظم این خواسته را در جلسه‌ی عمومی که مردمانی از بقیه اقوام حضور داشتند، مطرح کرده است. اگر این خواسته در خلوت قبیله‌ای مطرح می‌شد، به یقین که اشرف‌غنی بر اعظم قندهار آتش نمی‌کرد.
هرچند آن واکنش تند در برابر یک خواسته‌ی غیرمنطقی که بسیار واضح از روا داشتن ستم بر مردم دایکندی و حاتم‌بخشی در حق قندهار بود، بازتاب گسترده‌یی داشت. خیلی‌ها با همان چند کلمه‌ی آتشین علیه تبعیض به آینده امیدها بستند. اما ذهنیت واقعی غنی، همان‌گونه که از اول تصور می‌شد، پنهان نماند. غنی بار دیگر ثابت کرد که عدالت برایش مفهومی ندارد. منافع ملی، جز منافع قبیله نیست. هر اقدام مفید برای مردمان بیرون از دایره‌ی قبیله، غیر ملی است. او با وقاحت تمام بامیان و میدان وردک را از محدوده‌ی ملی خارج کرد. هرچند که قبل از انتخابات چنین نمی‌گفت و همه‌روزه چیغ می‌زد که برای رهایی از همین خلاصه‌کردن منافع ملی به منافع قبیله، برنامه‌ها دارد.
غنی توتاپ را که حالا به «پروژه‌ی انتقال برق 500 کیلوولت ترکمنستان» تغییر نام یافته، از مسیر درست و اقتصادی‌اش منحرف کرده است. در جلسه‌یی که این تغییر مسیر بحث شده، او حتا حق سخن گفتن به معاون دومش را نداده. باعصبانیت توجیه غیرمنطقی و ابلهانه‌ی شرکت برشنا را سنگر قرار داده و از آن علیه مسیر درست این پروژه شلیک کرده است. هیچ چیزی جز این‌که این پروژه از بامیان می‌گذرد، باعث تغییر مسیر این پروژه نشده. سروی‌های قبلی که به لحاظ تخنیکی و اقتصادی مسیر بامیان-میدان را ارجحیت داده بود، یک‌شبه توسط غنی در استدلال فاسد شرکت برشنا حل و محو شد. شرکت برشنا گفته که اگر این پروژه دوباره به داوطلبی برود، ماه‌ها وقت تلف می‌شود. حتا گفته که مسیر سالنگ کم‌هزینه‌تر از مسیر بامیان است. البته من نمی‌دانم چطور مسیری که صدها کیلومتر از مسیر بامیان طولانی‌تر است، هزینه‌اش کم‌تر است. فقط در حساب و کتاب قبیله و مافیایی اربابان قدرت این کاهش هزینه ممکن است.
غنی در جلسه‌ی روز شنبه، با شتاب و عصبانیت دامن بحث روی مسیر این پروژه را جمع می‌کند. چه چیزی به او این قدر جسارت می‌دهد؟
دو چیز؛ یکی مردم خاموش و سستی که ما هستیم. دیگری، حکومتی‌های زبون. عبدالله‌عبدالله در قدم اول مقصر اصلی در بی‌شرمی‌های رییس‌جمهور است. از آن به‌بعد، دوستم، سرور دانش، انجنیر محمدخان و محقق قرار دارند. این‌ها که به نمایندگی از اقوام افغانستان در حکومت تشریف دارند، چه‌کاری جز تماشای رقص قدرت قبیله در انحصار و غصب فرصت‌ها و امکانات کرده‌اند؟ سکوت عبدالله در مورد تغییر مسیر پروژه‌ی متذکره، چه توجیهی دارد؟ نکند او به اندازه‌یی عاقل نیست که مطلوبیت مسیر بامیان را درک کند؟ به سرور دانش که حق سخن گفتن داده نشده. دوستم که سرکلاس سیاست حاضر نیست، انجنیر محمدخان نیازی ندارد علیه تبعیض بایستد، محمد محقق که آوازه‌ی پهلوانی‌اش حتا گوش خدا را کر کرده، چرا ساکت بوده؟ مردم حق دارند که می‌گویند رهبران ما در برابر پول، از همه چیز می‌گذرند. شاید به‌راستی چنین است.