مذاکرات صلح در پاکستان

قطار صلح با رانندگی پاکستان به کجا خواهد رفت؟

مذاکرات صلح در پاکستانداوود ناجی


«برای شروع مذاکرات پیش شرط نگذاریم، مشوق‌هایی را برای طالبان در نظر بگیریم، تهدید به جنگ و نبرد نظامی علیه طالبان نکنیم چون پیامد بد دارد.» این‏ها خط و نشان‏هایی بود که سرتاج عزیز در نخستین اجلاس چهار جانبه صلح در اسلام‌آباد کشید و موضع پاکستان را صاف و پوست کنده مطرح کرد.
در چنین وضعیتی چه‌قدر می‌توان به نتایج مثبتی برای صلح امیدوار بود و سوال اساسی‌تر این‌که اگر نقشه‌ی راه صلح با خط و نشان‏هایی که سرتاج عزیز کشیده است، ساخته شود، قطار صلح سرانجام به کجا خواهد رفت؟ به سرمنزل مقصود؟ یا به ترکستانی از سردرگمی که آن سرش ناپیدا است؟
در عمل ما به مرحله‌ی دوم گفت‌وگوها رسیده‌ایم. اما برای این‌که به دریافت دقیق‌تری از بازی که در این میزچهارگوش آغاز شده برسیم اول باید ببینیم دور اول این گفت‌وگو‏ها چه‌گونه سپری شد و طرف‏هایی که در چهار سمت این مذاکرات قرار گرفته‏اند هر کدام از این بازی چه می‌خواهند و چه آجندایی برای آن دارند؟

ضلع اول: آمریکا
نبرد میان حزبی انتخابات آمریکا شروع شده است و زمان باقی مانده از حالا تا نوامبر 2016 برای هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات حیاتی است. دموکرات‏ها در این مدت تلاش خواهند کرد تا سیاست خارجی و برنامه‏های آمریکا در بیرون از این کشور را که همیشه یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در انتخابات است، موثر و کارامد نشان دهند.
حکومت وحدت ملی که مهندس آن جان کری وزیر خارجه و از دموکرات‏های آمریکا است، یکی از کارنامه‏های این حزب در منطقه‌ی پر آشوب ما است. از این رو جانب آمریکا سعی خواهد کرد تا با داغ کردن تنور مذاکرات صلح برنامه‌ی خروج از افغانستان را توجیه کند. زیرا با گذشت زمان کم کم مشخص می‌شود که برنامه‌ی خروج آمریکا از افغانستان برنامه‌ی چندان موثری نبوده و خطر این‌که افغانستان به وضعیت عراق دچار شود، محتمل است.
در چنین وضعیتی آمریکا از یک طرف با جدی نشان دادن مذاکرات صلح می‌خواهد برنامه‌هایش در منطقه را کارامد نشان دهد و از سوی دیگر می‌خواهد برای دولت وحدت ملی وقت بخرد. به این معنا که اپوزیسیون دولت وحدت ملی را که صفوف شان روز به روز بزرگ‌تر و قوی‌تر می‏شود، در وضعتی قرار دهد که نتوانند دولت را بیش از حد تحت فشار قرار دهند و منتظر بمانند که نتیجه‌ی مذاکرات صلح چه خواهد شد. از این رو نگاه و برنامه و حضور آمریکا در یک طرف این میز چهارگوشه کاملاً مقطعی و تاکتیکی است تا برای دموکرات‏ها در واشنگتن و برای حکومت وحدت ملی در کابل وقت بخرد.

ضلع دوم: چین
چین تاکنون در مواجهه با تندروی و ایجاد گروه‌های افراطی که یکی پس از دیگری از پاکستان سر برآورده‌اند، خاطر جمع و بی‌تفاوت بوده است. گروه طالبان، شبکه حقانی، لشکر جنگهوی و ده‌ها گروه دیگری که در پاکستان متولد شدند و پرورده شدند، هیچ‌کدام چین را نگران نکرد و این غول اقتصادی با خاطر آرام به تجارت و روابط روز افزون خود با پاکستان ادامه داد. اما حضور داعش در جغرافیای جنگی و ناامنی میان افغانستان و پاکستان، اژدهای اقتصادی شرق را نیز نگران کرده و حالا تلاش دارد تا مطمئن شود که دیوار حفاظتی در مرزهای خود ایجاد کند و از عدم نفوذ داعش به قلمرو خود اطمینان یابد. از این رو رویکرد چین به صلح افغانستان نیز بیش از آن‌که یک رویکرد جدی، عمیق و استراتژیک باشد، یک رویکرد مقطعی است.
در این رویکرد مقطعی چین بدون شک، خود را نیازمند پاکستان می‏داند و به خوبی آگاه است که همگامی او با پاکستان در قضایای منطقه‌ای می‌تواند چین را محفوظ‌تر کند و جدل کردن با پاکستان ممکن است کار را به‌جایی بکشاند که همسایه‌ی ماهر در ساختن گروه‌هایی تندرو، به سینکیانک و تبت نیز رخنه کند.

ضلع سوم: پاکستان
پاکستان هم به‌عنوان میزبان نشست صلح و هم به‌عنوان کشوری که سال‏های سال است میزبان طالبان بوده است، مهم‌ترین ضلع این میز چهارگوشه است. با خط و نشان‌هایی که سرتاج عزیز در نخستین نشست این مذاکرات کشید، نشان داد که فعلاً تنها ضلع مسلط برکل بازی نیز هست.
خط و نشان‌های سرتاج عزیز، روشن و حرفش با آمریکا چین و به‌خصوص افغانستان پوست کنده و صاف بود. اگر رهبران حکومت وحدت ملی، بر آن‌چه سرتاج عزیز گفت دقت کرده باشند، سخنان سرتاج عزیز، یک نوع توهین برای افغانستان و حکومت این کشور بود. چرا؟ دلیلش را حالا می‌گویم.
در ظاهر قضیه قرار است در نهایت صلح بین دولت افغانستان و گروه‌هایی که علیه این دولت می‌جنگند، برقرار شود. پس در این صورت به لحاظ دیپلماتیک حد اقل در ظاهر قضیه پاکستان مثل آمریکا و چین تسهیل کننده مذاکرات است نه طرف مذاکرات. اما شرط و شروطی که سرتاج عزیز مطرح کرد، نشان داد که پاکستان حکومت وحدت ملی و نیزگروه طالبان را به یک اندازه دست نشانده‌های خود می‌داند و به‌عنوان یک مربی و یک آقا و یک وکیل تام‌الاختیار حکم صادر می‌کند که این طرف باید چنین کند و آن طرف باید چنان نکند.
اما این موضع پاکستان کاملاً آگاهانه و روشمند است. سرتاج عزیز عملاً با خط و نشان‌هایی که در نخستین اجلاس کشید، نشان داد که هدفش از شرکت در این اجلاس بیش از آن که کمک به روند صلح باشد، سنگ اندازی در پروسه صلح است و از آن طرف هم به طالبان فهماند که خاطر تان جمع باشد که اسلام‌آباد شما را ارزان نمی‌فروشد. یا شما را شریک قدرت می‌سازد و یا هم به حمایت تسلیحاتی شما در میدان جنگ ادامه می‌دهد.
این رویکرد پاکستان آشکارا به این معنا است که اسلام‌آباد برای طالبان وقت می‌خرد. درگیری طالبان در نبرد‌های سنگین قندوز و هلمند و جبهه‌های دیگر از یک طرف و انشعاب و درگیری گروه ملا رسول و ملا منصور از سوی دیگر به احتمال زیاد توان طالبان را به تحلیل برده است و حالا این گروه وقت لازم دارد تا تجدید قوا کند. در این فرصت اسلام‌آباد وظیفه خود می‏داند که حکومت را در بازی موش و پشک صلح سرگرم کند و نگذارد که حکومت جنگ را جدی بگیرد و ارتش و نیرهای امنیتی خود را سر و سامان دهد.
سرتاج عزیز هم‌چنین بارها به جای «گروه طالبان» از «گروه‌های طالبان» نام برد و با این کار اول انشعاب طالبان را به رسمیت شناخت و دوم مشخص کرد که اگر فردا بخشی از طالبان صلح کردند و بخشی دیگر صلح نکردند انگشت ملامت به سمت پاکستان نباشد و سوم هم شاید پاکستان می‌خواهد آن بخشی از گروه طالبان را که اندکی از کنترل آی اس آی خارج شده است، به بهانه‌ی طالبان جنگ‌جو در تیر رس نیروهای امنتی افغانستان قرار دهد و طالبانی که کاملاً در کنترل پاکستان است، را تقویت کند.
سرد و گرم کردن تنور مذاکرات مطابق میل پاکستان و تن دادن هر سه ضلع دیگر به آن، نشان می‌دهد که پاکستان موفق‌ترین و مسلط‌ترین ضلع این بازی در این میز است.

ضلع چهارم: افغانستان
و اما افغانستان، در این بازی طرفی است که همه گفت‌وگوها بر سر سرنوشت و آینده‌ی او است. اما خود هیچ حرفی برای گفتن ندارد. مثلاً، سرتاج عزیز با خط و نشانی که کشید، توجه همه رسانه‏ها را جلب کرد، موضع پاکستان را برای حکومت افغانستان، آمریکا و چین و نیز جنگ‌جویان طالبان هم مشخص کرد. در مقابل این صراحت و لهجه و روشنی موضع و تکبر و غرور، هیئت افغانستان چه گفت؟ من به‌عنوان یک شهروند افغانستان هنوز نمی‌دانم موضع کشور و حکومت‌ام در برابر سرتاج عزیز چه بود؟ این یک.
دوم، افغانستان تنها ضلعی است که فهمیده یا نفهمیده، بازی پاکستان را جدی گرفته است. در 18 ماه گذشته، افغانستان تنور داغ جنگ بوده است. اما مملکت هنوز وزیر دفاع ندارد. نه تنها وزیر دفاع ندارد که رییس امنیت ملی مملکت نیز از سیاست‌گذاری‏های اشتباه حکومت به جان آمد و استعفا کرد و فریاد زد که سیاستی که در آن سیاست‌مدار فرش سرخ زیر پایش را می‏بیند اما حمله به قلب قندهار را نمی‏بیند، مملکت را به نابودی می‏برد.
کدام مملکت در حال جنگ 18 ماه بدون وزیر دفاع اداره شده است و کدام سیاست‌مداری است که در حال جنگ صدای اپوزیسیون، صدای نمایندگان پارلمان را که همه داد می‌زنند که مذاکرات صلح یک بازی است، نشنیده می‌گیرد و خود را خلع سلاح کرده به میدان نبرد غیر قابل اعتمادترین دشمن تاریخی ملک و تاریخ خود می‌رود؟
چرا پاکستان در سال‏های گذشته چنین جرأتی را نداشت که برای دولت افغانستان تا این حد تحقیر آمیز و توهین کننده خط و نشان بکشد؟ آن‌چه چنین جرأتی را به رهبران پاکستان داده است، انعطاف پذیری بیش از حد رهبران حکومت وحدت ملی در قبال پاکستان است.
پاکستان با امضای تفاهم‌نامه امنیتی که بین استخبارات دو کشور امضا شد، گلیم طالبان پاکستانی در کنر و نورستان را جمع کرد و آن‌گاه تمام قول و قرارهایش را فراموش کرد و ما به دنبال آن حادثه‌ی قندوز و هلمند و قندهار را داشتیم. اما مواضع دولت افغانستان نشان می‏دهد که آن‏ها هیچ درسی از این حوادث نگرفته‌اند.
در چنین وضعیتی است که بیش از دو تصور نمی‌توان داشت، یا این‌که رهبران حکومت وحدت ملی، همه چیز را به رقیب واگذار کرده‌اند و عنان توسن صلح را به راحل شریف سپرده‌اند. یا این‌که درک دقیقی از بازی‏های موقت پاکستان، چین و آمریکا در این شرایط حساس ندارند. در هر دو صورت اوضاع نگران کننده است و «این راه که می‏رویم به ترکستان است.»

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *