منبع: Business – Standard
برگردان: حمید مهدوی
در نتیجهی حملهی یک گروه جهادی نه چندان مشهور اسلامی در یازدهم سپتامبر سال 2001، ساختمان مرکز تجارت جهانی که نماد قدرت ایالات متحده بود، فروریخت. این کشور نیز با راهاندازی به اصطلاح «جنگ علیه دهشتافگنی»، به مجاهد غربستیز خودگماردهی اسلامگرا «اسامه بن لادن» که پایگاههای خود را به افغانستان و پاکستان انتقال داده بود، پاسخ مشابهی داد. او بعد از هجوم امریکاییها در سال 2001 به پاکستان فرار کرد، جایی که امریکاییها او را شناسایی کرده و به کام مرگ فرو بردند.
جنگ، چه علیه دهشتافگنی باشد یا جنگ ملتها علیه همدیگر باشد، باید دشمن تعریف شده و مشخص داشته باشد. متأسفانه جنگ علیه گروههای آشفتهی تارومار شدهی افراطگرای اسلامیای چون القاعده، طالبان، لشکر طیبه و مجاهدان هندی با جنگ علیه عربهای مسلمان و کشورهای آفریقایی مسلمان خلط شده است.
این کشورها که روزی سرزمینهای رویاییای اسلام ناب بودند، سرزمینهایی که پایههای تمام جریانهای موجود در آن را دستورات قرآن مقدس و شریعت اسلامی «مانند دوران خلفای راشدین» تشکیل میدادند، اکنون به واسطهی گروههای افراطگرا به نماد شر و زیان مبدل شدهاند. این ادعا اساس نظریهی مشهور برخورد تمدنهای سامول هانتینگتن بود، او در این نظریهی خود ادعا کرده است که بین جوامع اسلامی و غرب مسیحی جنگی جریان دارد. درنتیجه، «اسلام در برابر دیگران» به آجندای قرن بیستویکم تبدیل شد. اما بهار عربی در کشورهای عربی و کشورهای اسلامی شمال آفریقا که آغازین روزهایش را در دسامبر 2010 تجربه کرد، پایههای این ادعای مسلم را تکان داد.
این یک جنگ داخلی است، جنگی که در آن روشنفکران سکولار، دموکرات و آزادیخواه عرب به دنبال رهایی از سلطهی رژیمهای مستبد و حامیان آن «کشورهای غربیای که به نفت و منابع طبیعی کشورهای عربی چشم طمع دوختهاند»، هستند. اکنون چرخ تاریخ به سمت دیگری میچرخد و کشورهای که بذر جنبشهایی مانند اخوانالمسلمین در مصر، طالبان و القاعده در افغانستان، پاکستان و سوریه و سایر کشورها را پاشیدند، این جنبشها را مورد بازبینی قرار میدهند.
جوانان، نیروی اصلی است که جنبشهای ضداستبداد در کشورهای عربی را اداره میکنند. آنها به دنبال راهحل غیردینی چالشهای موجود در این کشورها هستند و اساس این راهحل را انتخابات دموکراتیک میپندارند و آن را مسیری میدانند که با پیمودن آن این کشورها به فرصتها و توسعهی اقتصادی دست خواهند یافت.
هدف تأسیس یک سیستم حکومتی ناب اسلامی در سراسر منطقه، شدیدا مورد تردید قرار گرفته است. نظر به تشخیص تلمیز احمد، این جنگ یک «جنگ داخلی» است. اساس ادعای او را که سالهای زیاد در کشورهای اسلامی به حیث دیپلومات کار کرده است، ترکیبی از مطالعات انقلابهای تاریخی و تجربیات شخصی او در کشورهای اسلامی تشکیل میدهد. او در چهار بخش (فصل) اول از ده فصل کتابش پسزمینهی غنیای از بحثهای داخلی اسلام را مطرح کرده است.
وی مینویسد: «در جریان دو سال گذشته بهار عربی، آسیای غربی و آفریقای شمالی شاهد سناریوی اثر متقابل سیاستهای ملی و منطقهای در منطقهای که در آن رقابتهای شدید جریان دارند، بودهاند».
آیا آنگونه که غربیها اظهار میکنند، بین جریان مختلف در اسلام رقابتهای عمده وجود دارد؟
تلمیز احمد در فصلهای 5 و7 کتابش پاسخی را به این پرسش ارائه کرده که مسایل آتی را تحت پوشش قرار میدهد:
- بهار عربی و پیامدهای آن
- تقویت اسلام افراطگرا
- دیپلماسی اسلامگرا: رقابت، برخورد و پیشبینیها
در این فصلها واقعیت جنبشها و چالشهای موجود در این کشورها و کارهای بازیگران درگیر در این کشورها را شرح داده شده است. واقعیت تلخی که احمد و برخی دیگر از محققان دیگر از آشفتگیهای موجود در جوامع اسلامی استنتاج میکنند، این است که اسلام خودساختهای که آن را اسلام ناب میخوانند، عامل اصلی شکلگیری جوامع فقیر، خشن و جابری است که در آن مخالفان به کفر و بیدینی محکوم میشوند. به طور مثال، گروههای جهادی-سلفی قدرتمند در لیبیا نه تنها امریکایی و قذافی را به چالش کشاندهاند، بلکه «این افراطگراهای لیبیایی بدون هیچگونه دخالتی از سوی مقامهای محلی بر خانقاههای صوفیها حمله میکنند». این یک جنگ داخلی اسلام است و همچنان جنگ با دنیای غیر از اسلام و نویسنده فصل هشتم کتابش را به شرح «مواجههی منطقهای اسلامگراها» اختصاص داده است، چون منطقه به صورت کل در محراق توجه کشورهای قدرتمند غربی و شرکتهای چندینملیتی قرار داشته است و کشورهای عربی در تضادهای داخلی و خارجیای بههموابسته دخالت دارند.
نویسنده در فصل اخیر کتابش پرسش اساسیای را در مورد سازمانی ساختن شریعت و دموکراسی مطرح کرده است. آیا در یک کشور اسلامگرا، جایی که خدا قدرت عالی است، خدا قانون است و شریعت منبع غاییای نهادهای قانونی و اخلاقی رژیم محسوب میشود، دموکراسی و سیستم تقنینیای که قوانین را به تصویب برساند، وجود داشته میتواند؟
این پرسشی است که در هر کشوری که با سیاستهای دینگرا مشکل دارند، بیپاسخ مانده است، چون دموکراسی مدرن هیچگاه با رژیمهای عقیدهای به توافق نمیرسد.
نویسنده میگوید که بهار عربی جریان دوامدار است. او درست میگوید، چون روند تغییر و مبارزه بهتازگی آغاز شده است. جوامع آشفتهی اسلامی امروز نتیجهی تکاپوی مردم عادیای است که برای سیستمهای حکومتی نظامی کنونی جاگزینی میجویند.