چگونه ایالات متحده در افغانستان مغلوب تجارت تریاک شد؟

چگونه ایالات متحده در افغانستان مغلوب تجارت تریاک شد؟

سالون/ آلفرد دبلیو مک کوی ترجمه: معصومه عرفانی


بخش دوم
در نخستین دوره‌ی جنگ‌های داخلی از سال 1992 تا 1994، جنگ‌سالاران محلی بی‌رحم، سلاح و موادمخدر را در کنار هم برای پیروزی در جنگی که در سراسر کشور برای قدرت به راه افتاده بود، استفاده کردند. پاکستان که مصمم بود تا متحدان پشتون خود را در کابل، پایتخت افغانستان، به قدرت بگمارد، از طریق آی.اِس.آی به مهم‌ترین متحد خود، گلبدین حکمتیار، سلاح و بودجه ارسال می‌کرد. در آن زمان، او نخست‌وزیر ائتلافی لگام‌گسیخته بود که نیروهایش دو سال را صرف بمباران و موشک‌انداختن به کابل کردند. در طی آن دوران، کابل تبدیل به ویران‌شهری شد و درحدود 50000 نفر جان خود را از دست دادند. زمانی که او در به‌دست‌آوردن کنترل پایتخت شکست خورد، پاکستان حمایت خود را به نیروی پشتون تازه‌نفسی که اخیراً شکل گرفته بود، منتقل کرد: طالبان، جنبشی بنیادگرا که از مدارس اسلامی شبه‌نظامیان برخاسته بود.
رژیم طالبان، پس از تصرف کابل در سال 1996 و به‌دست‌گرفتن کنترل بیشتر مناطق کشور، کشاورزان محلی را تشویق به کشت تریاک کردند. دولت طالبان از تجارت صادراتی حمایت کرده و از درآمدهای مالیاتی بر تولید تریاک و هروئین بسیار بیش از حد نیاز خود دریافت می‌کرد. یکی از بررسی‌های سازمان ملل دررابطه با مواد مخدر نشان داد که طالبان در طی سه سال اولی که قدرت را به دست گرفته بودند، محصول تریاک این کشور را به 4500 تُن یا 75% از تولید جهانی تریاک در آن زمان افزایش داده بودند.
بااین‌همه، در ماه جولای سال 2000، درحالی‌که خشک‌سالی ویران‌گر وارد سال دوم شده و فقر و گرسنگی گسترده کشور را فرا گرفته بود، دولت طالبان ناگهان کشت تریاک را به‌طور کامل ممنوع اعلام کرد. ظاهرا آن‌ها درپی به‌رسمیت شناخته‌شدن از سوی جامعه‌ی بین‌المللی و دریافت کمک بودند. بررسی بعدی سازمان ملل متحد که در 10030 روستا انجام گرفت، نشان داد که این ممنوعیت کشت تریاک را 94% کاهش داده و به 185 تُن رسانده بود.
سه ماه بعد، طالبان هیئتی را به نمایندگی معاون وزیر امور خارجه‌ی خود، عبدالرحمان زاهد، به دفتر سازمان ملل متحد در نیویورک فرستادند تا بر سر ادامه‌ی ممنوعیت مواد مخدر در ازای به‌رسمیت شناخته‌شدن دیپلماتیک معامله کنند. اما این سازمان به جای پذیرش خواسته‌ی طالبان، تحریم‌های جدیدی را به دلیل حمایت از اسامه بن لادن بر این گروه تحمیل کردند. از سوی دیگر، ایالات متحده اگرچه انتقاد سازمان ملل متحد نسبت به حضور بن‌ لادن را تایید کرد، اما با پرداخت 43 میلیون دالر به‌عنوان کمک‌های انسان‌دوستانه، درواقع به طالبان پاداش داد. وزیر امور خارجه، کالین پاول، که این کمک را در ماه می 2001 اعلام کرد، گفت «ما از تصمیم طالبان برای ممنوعیت کشت خشخاش استقبال می‌کنیم» و از این رژیم درخواست کرد تا «روی تعدادی از مسایل اساسی که ما را از هم جدا می‌کند کار کنند: حمایت آن‌ها از تروریسم؛ نقض موازین شناخته‌شده‌ی بین‌المللی حقوق بشر، به‌ویژه رفتار آن‌ها با زنان و دختران».
جنگ علیه تروریسم (2001-2016)
واشنگتن، پس از یک دهه نادیده‌گرفتن افغانستان، بار دیگر به هدف انتقام حملات 11 سپتامبر متوجه این کشور شد. تنها چند هفته بعد در ماه اکتوبر 2001، ایالات متحده شروع به بمب‌افکنی در آن کشور و پس از آن راه‌اندازی حمله‌ای به رهبری جنگ‌سالاران محلی کرد. رژیم طالبان سقوط کرد، و به گفته‌ی خبرنگار کهنه‌کار «نیویورک تایمز» آر.دبلیو اَپل، با سرعتی «به‌حدی ناگهانی و غیرمنتظره که مقامات دولت و تفسیرگران استراتژی… برای‌شان دشوار است چگونگی آن را توضیح بدهند». اگرچه حملات هوایی ایالات متحده آسیب‌های روانی و فیزیکی قابل‌توجهی وارد آورد، اما بسیاری از جوامع دیگر در برابر بمباران‌هایی به‌مراتب گسترده‌تر دوام آوردند و به این شکل سقوط نکردند. با نگاهی به گذشته، به نظر می‌رسید که احتمالاً ممنوعیت تریاک از لحاظ اقتصادی طالبان را آسیب‌پذیر کرده بوده است و یک پوسته‌ی توخالی از حکومت دینی آن‌ها برجا گذاشته بود که با اولین بمب‌افکنی‌های آمریکایی در هم شکست.
برای دو دهه‌ی گذشته، افغانستان بیشترین میزان منابع خود –زمین، آب و نیروی کار- را به تولید تریاک و هروئین اختصاص داده بود. در زمانی که طالبان کشت خشخاش را ممنوع کردند، این کشور از لحاظ کشاورزی چیزی بیش از سرزمین کشت تریاک نبود. درآمدهای مالیاتی، درآمد حاصل از صادرات و اشتغال‌زایی که از کشت و تجارت مواد مخدر به‌دست می‌آمد، اهمیت زیادی برای آن‌ها داشت. در این زمینه، ریشه‌کن‌سازی مواد مخدر درواقع یک خودکشی اقتصادی بود که یک جامعه‌ی درحال‌حاضر ضعیف را به آستانه‌ی سقوط کشاند. درحقیقت، مطالعه‌ی سازمان ملل متحد در سال 2001 نشان داد که این ممنوعیت «منجر به ازدست‌دادن عمده‌ی درآمد برای تقریباً حدود 3.3 میلیون نفر» شد که 15% جمعیت را تشکیل می‌دادند: ازجمله 80000 کشاورز، 480000 کارگر، و میلیون‌ها نفر از وابستگان آن‌ها.
درحالی‌که بمب‌افکنی‌های آمریکا در سراسر ماه اکتوبر سال 2001 ادامه داشتند، سازمان سیا 70 میلیون پول نقد که مستقیماً به آن‌جا فرستاده شده بود، را برای بسیج ائتلاف قدیمی خود از جنگ‌سالاران قبیله‌ای صرف کرد که طالبان را سرنگون کنند؛ هزینه‌ای که رییس‌جمهور جورج دبلیو بوش بعدها بزرگ‌ترین «معامله‌»ی تاریخ نامید. سازمان سیا برای تصرف کابل و سایر شهرهای کلیدی، پول خود را برای حمایت از رهبران اتحاد شمال اختصاص داد که طالبان هرگز کاملاً موفق به شکست آن‌ها نشده بودند. آن‌ها نیز به نوبه‌ی خود مدت‌ها قاچاق مواد مخدر در مناطق شمال شرقی افغانستان را که در سال‌های حکومت طالبان تحت تسلط خود داشتند کنترل می‌کردند. درعین‌حال، سازمان سیا هم‌چنین به سراغ گروهی از جنگ‌سالاران پشتونی رفت که در جنوب شرقی این کشور به‌عنوان قاچاق‌چیان مواد مخدر فعال بوده‌اند. درنتیجه، زمانی که طالبان سرنگون شدند، زمینه برای از سرگیری تریاک و تجارت مواد مخدر در مقیاس بزرگی آماده شده بود.
زمانی که کابل و مراکز ولایت‌ها پس گرفته شدند، سازمان سیا به سرعت کنترل عملیاتی را به نیروهای نظامی متحد و مقامات غیرنظامی سپرد که برنامه‌های بی‌منطق آن‌ها برای سرکوب مواد مخدر در سال‌های آینده، درنهایت سود روبه‌رشد قاچاق هروئین را در ابتدا به جنگ‌سالاران و در سال‌های بعد، تا حد زیادی به چریک‌های طالبان منتقل کرد. در اولین سال اشغال افغانستان توسط ایالات متحده، حتا پیش از آن‌که جنبش طالبان خود را بازسازی کرده باشد، برداشت تریاک به 3400 تُن افزایش یافت. قاچاق مواد مخدر در رشدی بی‌سابقه در طول تاریخ، تاثیر زیادی بر افزایش 62 درصدی تولید ناخلص ملی این کشور در سال 2003 داشت. در سال‌های نخست، دونالد رامسفلد وزیر دفاع ایالات متحده «هرگونه شواهدی بر این‌که پول مواد مخدر به جیب طالبان سرازیر می‌شود را رد کرد»، درحالی‌که سازمان سیا و ارتش آمریکا «چشم خود را بر فعالیت‌های مرتبط با مخدری که توسط جنگ‌سالاران بزرگ انجام می‌شد بسته بودند».
در اواخر سال 2004، پس از تقریباً دو سال که کاخ سفید هیچ علاقه‌ای به این موضوع از خود نشان نداده و کنترل تریاک را به متحدان بریتانیایی و آموزش پولیس را به آلمان‌ها سپرده بود، ناگهان اطلاعات تکان‌دهنده‌ی سازمان سیا را منتشر کرد، مبنی بر این‌که افزایش تجارت مواد مخدر نقش مهمی در احیای طالبان داشته است. وزیر امور خارجه، پاول، یک استراتژی تهاجمی مبارزه با مواد مخدر را درخواست کرد که توسط رییس‌جمهور بوش حمایت شد، ازجمله تخریب کشت‌زارها در مناطق روستایی افغانستان. اما سفیر ایالات متحده، زلمی خلیلی زاد، با این رویکرد مخالفت کرد و وزیر اقتصاد افغانستان در آن زمان (که اکنون رییس‌جمهور کشور است) اشرف غنی نیز نظر او را تایید کرد. او هشدار داده بود که چنین برنامه‌ای برای ریشه‌کنی مواد مخدر، بدون 20 میلیارد دالر کمک‌های خارجی برای کمک به ایجاد «راه‌های واقعی جایگزین برای امرارمعاش» به‌معنای «فقر گسترده» در کشور خواهد بود.
واشنگتن در پاسخی فوری کار را به پیمان‌کاران خصوصی مانند دین کورپ سپرد تا تیم‌های ریشه‌کن‌سازی افغان را آموزش دهند. بااین‌حال، به گفته‌ی خبرنگار «نیویورک تایمز» کارلوتا گال، این رویکرد تبدیل به نوعی شوخی شد! دو سال بعد، زمانی که شورش طالبان و کشت تریاک هر دو گسترش یافته بودند، سفارت آمریکا بار دیگر کابل را تحت فشار سنگینی برای قبول برنامه‌های آمریکا برای ریشه‌کن‌سازی قرار داد. رییس‌جمهور کرزی پیشنهاد آمریکا را رد کرد و این مشکل جدی را حل‌ناشده باقی گذاشت.
بررسی سازمان ملل در سال 2007 دررابطه با کشت تریاک در افغانستان نشان داد که برداشت سالانه‌ 24% افزایش یافته و به رکورد 8200 تُن رسیده است که این رقم به‌معنای 53% از تولید ناخالص داخلی کشور و 93% از عرضه‌ی غیرقانونی هروئین در جهان بود. سازمان ملل متحد بیان داشت که گروه طالبان «نیازهای اقتصادی خود از مواد مخدر تامین می‌کنند تا بتوانند سلاح‌ها، تدارکات و هزینه‌های شبه‌نظامیان را پرداخت کنند». تحقیق انجام‌شده توسط موسسه‌ی صلح ایالات متحده به این نتیجه رسید که در سال 2008، این جنبش 50 پالایشگاه تولید هروئین در قلمروی خود داشت و 98% مزارع خشخاش تریاک را کنترل می‌کرد. در آن سال، طالبان براساس گزارش‌ها 425 میلیون دالر از «مالیات» وضع‌شده بر تریاک جمع‌آوری کردند و با هر برداشت محصول، بودجه‌ی موردنیاز برای جذب و استخدام یک گروه جدید از مبارزان جوان در روستاها را به‌دست می‌آوردند. هرکدام از این جوانانی که قرار بود در آینده چریک شوند، ماهانه 300 دالر دریافت می‌کردند، بسیار بیشتر از آن‌چه می‌توانستند به‌عنوان کارگران مزرعه به‌دست بیاورند.
در اواسط سال 2008، واشنگتن برای جلوگیری از گسترش شورش تصمیم گرفت تا 40000 سرباز جنگی آمریکا را به این کشور بفرستد، و نیروهای ائتلاف را به 70000 نفر افزایش داد. هم‌چنین باتوجه به نقش مهم درآمد تریاک در شیوه‌ی جذب و استخدام طالبان، وزارت خزانه‌داری ایالات متحده، واحد تهدیدات مالی افغانستان را تشکیل داد و 60 نفر از تحلیل‌گران خود را در آن واحد جنگی قرار داد که مسئولیت تمام حملات استراتژیک علیه تجارت مواد مخدر را به عهده داشتند.
به گفته‌ی یکی از تحلیل‌گران، این گروه کارشناسان غیرنظامی بااستفاده از روش‌های کمی از «تجزیه و تحلیل شبکه‌های اجتماعی» و «مدل‌سازی نفوذ»، «به حواله‌داران به‌عنوان عنصری حیاتی در شبکه‌ی این گروه شورشی اشاره کردند». این مسئله باعث شد تا سربازان آمریکایی «اقداماتی دینامیک و فعال را روی دست بگیرند – به معنای واقعی کلمه، خراب‌کردن درهای دفاتر حواله و متوقف‌کردن کار آن‌ها». چنین اقدامات «به‌شدت بحث‌برانگیزی» می‌توانست «به‌طور موقت شبکه‌های مالی این گروه شورشی را دچار مشکل بسازد» اما این دستاوردها «به هزینه‌ی سنگین ناراضی‌کردن تمام افراد روستاها» به‌دست می‌آمدند که زندگی‌های‌شان وابسته به وام‌هایی بود که «بخش مهمی از کسب و کار این حواله‌داران را تشکیل می‌داد». به این شکل، یک بار دیگر، حمایت از طالبان افزایش می‌یافت.
در سال 2009، شورشیان با چنان سرعتی درحال گسترش بودند که دولت جدید اوباما در تلاشی برای فلج‌ساختن طالبان، تصمیم به افزایش نیروهای نظامی ایالات متحده تا 102000 نفر گرفت. پس از ماه‌ها افزایش نیروهای مستقر در افغانستان، استراتژی جنگی جدید رییس‌جمهور اوباما رسماً در تاریخ 13 فبروری سال 2010، در مارجه، شهری در ولایت هلمند، آغاز شد. هم‌چنان که دسته‌های هلیکوپتر در حومه‌ی آن شهر فرود آمده و گردوغبار بلند می‌کردند، صدهانفر از تفنگ‌داران ارتش ایالات متحده از زمین‌هایی پر از جوانه‌های خشخاش به دیوارهای گلی شهر حمله کردند. هرچند هدف آن‌ها شبه‌نظامیان طالبان بودند، اما تفنگ‌داران درحقیقت مرکز تجارت هروئین جهانی را تصرف می‌کردند. چهل درصد از تریاک غیرقانونی جهان در این مناطق رشد می‌کرد و بخش بیشتر آن محصولات در مارجه دادوستد می‌شدند.
یک هفته بعد، فرمانده‌ی ایالات متحده، جنرال استنلی مک کریستال، همراه با کریم خلیلی، معاون رییس‌جمهور افغانستان، با هلیکوپتر برای اعلام استراتژی جدید ضد شورش به این شهر رفتند. او به خبرنگاران گفت که این استراتژی برای آرام‌ساختن روستاهایی مانند مارجه قطعی و مطمئن بوده است. اما هرگز چنین نشد، چراکه تجارت مواد مخدر همیشه بر سر راه قرار می‌گرفت. یک زن بیوه‌ی افغان درمیان هیاهویی که کشاورزان دیگر راه انداخته بودند گفت: «آن‌ها مجبورند از روی من رد شوند و مرا بکشند قبل از آن‌که بتوانند مزارع خشخاش مرا از بین ببرند». یکی از مقامات سفارت آمریکا که ازطریق تلفن ماهواره‌ای از مناطق تولید تریاک با من صحبت می‌کرد، گفت: «امکان پیروزی در این جنگ بدون حل کردن مسئله‌ی تولید مواد مخدر در ولایت هلمند وجود ندارد».
شش سال قبل، بعد از تمام این اتفاق‌ها، من مقاله‌ای برای «TomDispatch» نوشتم و نسبت به شکستی قابل‌پیش‌بینی هشدار دادم. آن زمان من نوشته بودم: «خُب، انتخاب به اندازه‌ی کافی روشن است. ما می‌توانیم هم‌چنان این خاک خون‌آلود را در جنگی بی‌رحمانه با نتیجه‌ای نامشخص با خون بیشتری سرشار کنیم… یا می‌توانیم به بازسازی این سرزمین باستانی و بی‌آب وعلف کمک کنیم، با دوباره کاشتن باغستان‌ها، دوباره پرکردن آغل حیوانات، و بازسازی زمین‌های کشاورزی که درطول چندین دهه جنگ از بین رفته‌اند… تا زمانی که محصولات غذایی تبدیل به جایگزین قابل اعتماد برای تریاک شوند. به بیان ساده‌تر، آن‌قدر ساده که حتا واشنگتن هم شاید بتواند آن را بفهمد، ما تنها زمانی می‌توانیم سرزمین مواد مخدر را آرام بسازیم که آن‌جا دیگر سرزمین مواد مخدر نباشد».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *