To go with story 'Afghanistan-culture-social-women-driving, FEATURE' by Usman Sharifi In this photograph taken on September 4, 2015, traffic is backed up during a jam at Kote Sangi in Kabul. Since Rokhsar Azamee began driving the streets of Kabul last year, she has endured condescension, ridicule, and even threats to her life with some men deliberately causing "accidents" to harass her. But she will not be deterred. AFP PHOTO / Wakil Kohsar

دزدان حرفه‌ای چگونه از مردم به نام مأموران امنیتی اخاذی می‌کنند؟

اطلاعات روز: دزدی یکی از صدها رویداد دردناکی است که هر روز در شهر شلوغ کابل اتفاق می‌افتد. دزدی از خزانه‌های دولتی گرفته تا از جیب شهروندان. افزایش دزدی در این اواخر یکی از نگرانی‌های جدی شهروندان کابل را از خیرخانه گرفته تا غرب کابل شکل می‌دهد. یکی از عوامل افزایش دزدی، افزایش مدام بیکاری است. نیروهای امنیتی در امر جلوگیری از دزدی ناکام اند، نه تنها ناکام که در بسا موارد شریک اند. این‌جا روایت دزدی از پیرمردی را شریک می‌کنیم که در نوع خود دردآور و تکان‌دهنده است.
مردی که حدود شصت سال سن دارد، ماه‌هاست چوکی‌دار یک مجتمع رهایشی است. روز دوشنبه همین هفته لنگ‌لنگان به دفتر روزنامه آمد تا صدایش شویم. نمی‌خواهد اسم و مشخصاتش را درج گزارش کنیم، می‌ترسد. اما می‌گوید که روز دوشنبه از خانه به قصد خرید آهن‌گادر بیرون شدم تا کوته سنگی رفته آهن بخرم. به یکی از آهن‌فروشی‌ها داخل شدم که قیمت بگیرم، 4300 قیمت کرد. برآمدم که به دکانی دیگر بروم، ناگهان چهار مرد راهم را گرفتند و خودشان را مامورین امنیت ملی معرفی کردند. به من اتهام بستند که مواد مخدر می‌فروشم. به آن‌ها گفتم که من کارگرم و چوکی‌دار، آمده‌ام که آهن گادر بخرم، اما به خرج شان نرفت.
یکی از آن‌ها شروع کرد به پالیدن جیب‌هایم، همین‌که دستش به پولم رسید، آن را گرفت. من با داد و بیداد از مردم کمک خواستم، نمی‌خواستم پولم را که ماه‌ها زحمت کشیده و آن را پس‌انداز کرده‌بودم، از دست بدهم. کسی به کمکم نرسید. از لباس مردی که پولم را گرفته بود، محکم گرفتم. هرچه با مشت و لگد زدند، ولش نکردم. در همین گیرودار دو سرباز پولیس که یکی مسلح بود، رسیدند. از آن‌ها کمک خواستم و گفتم که این چهار مرد خود را منسوبین امنیت ملی معرفی می‌کنند اما پولم را گرفته و پس نمی‌دهند، مرا لت‌وکوب هم کرده‌اند. سربازان پولیس هم مرا هم دو نفر از آن چهارنفر را گرفتند که بیایید برویم پوسته. پنج نفر از گولایی دواخانه سوار تاکسی شدیم، تاکسی به مقصد چهار راهی شهید و سرای غزنی حرکت کرد. من اعتراض کردم که چرا این‌طرف می‌روید، در این سمت که هیچ پوسته‌ای نیست. یکی از آن دو سرباز پولیس گفت که نزد قومندان می‌رویم و قومندان در سرای غزنی است.
سرای غزنی که رسیدیم پولیس به من گفت که اگر پولت را پس بدهیم، شکایتی نیست؟ گفتم نه، برای هر کارگری مثل من پولش مهم است. من هفده‌هزار (17000) افغانی به جیبم داشتم که همه‌اش را همان مامور امنیت ملی گرفته بود. شخصی که پولم را گرفته بود، همه‌اش را از جیبش درآورد و به پولیس داد. پولیس یازده‌هزارش را به من داد و شش هزار دیگرش را به جیب خود گذاشت. دوباره اعتراض کردم که یعنی چه؟ پول مرا کامل بدهید، اما تهدیدم کرد که «اگر از موتر پایین نشوی، همه‌اش را از پیشت می‌گیریم، دستت هم خلاص! کو شاهدت؟» مرا از موتر پیاده کردند و خودشان دوباره به طرف گولایی دواخانه رفتند.
این اتفاق نشان می‌دهد که سربازان پولیس با دزدها در تبانی‌اند. همه باهم جیب مردم را خالی می‌کنند. این شراکت در جاده‌های عمومی نظیر کوته‌سنگی خلاصه نمی‌شود، هیچ تردیدی نیست که دزدی‌های شبانه از خانه‌ها هم در سایه‌ی حمایت سربازان پولیس صورت بگیرند. شاید حوزه‌های امنیتی از این ماجرا بی‌اطلاع‌اند، شاید هم مطلع‌اند و یک بخش شریک. نفس ماجرا بر سهیم بودن حوزه در دزدی دلالت می‌کند. امیدوارم چنین نباشد و حوزه‌ی مربوطه که سربازانش روز روشن در حوالی کوته‌سنگی و گولایی دواخانه جیب مردم را خالی می‌کنند، پیگیر قضیه شود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *