امریکا و پاکستان؛ متحدان دو روی

منبع: نیویورک تایمز

برگردان: حمید مهدوی

صرف دو هفته بعد از برگشت نواز شریف، نخست‌وزیر پاکستان از واشنگتن، حکیم‌الله محسود، رهبر گروه طالبان پاکستانی و مردی که رهبران پاکستان را به وحشت انداخته بود در نتیجه‌ی حمله‌ی هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده به قتل رسید.

‌حوادثی از این قبیل همواره با عکس‌العمل رسمی کشورهای در‌گیر در چنین قضایا مواجه شده و بر روابط آن‌ کشورها تأثیر می‌گذارد و حد‌‌اقل سکوت معنا‌دار یک طرف را در پی دارد، اما در مورد پاکستان و ایالات متحده‌ی امریکا اوضاع پیچیده‌تر از این‌ها‌ست.

چند ساعت بعد از قتل حکیم‌الله محسود، وزیر داخله‌ی پاکستان ایالات متحده را به ترور «تلاش‌های صلح» محکوم کرد و بعدا این کشور را دشمنی خواند که لباس دوستی برتن کرده است.

این یک نسخه‌ی قدیمی است. بدون در نظرداشت این که همکاری این دو کشور کدام مسایل را در بر می‌گیرد، هردو کشور همواره تلاش می‌کنند ‌یک‌دیگر را تبه‌کار جلوه دهند. حکومت پاکستان که در حقیقت‌ در جنگ علیه دهشت‌افگنی نقش مرکزی را ایفا می‌کند، خود را خودش را قربانی ابر‌قدرت‌های قُلدر جلوه می‌دهد.

به علاوه، ایالات متحده‌ی امریکا پاکستان را عامل اصلی ناکامی‌هایش در افغانستان می‌خواند و تلاش دارد این واقعیت را پنهان کند که در فقدان همکاری‌های پاکستان، جنگ علیه دهشت‌افگنی از همان اول ناممکن بود.

این در حالی است که ریشه‌ی اصلی اختلافات بین این دو کشور آن‌گونه که رهبران این دو کشور به مردم‌شان دروغ می‌گویند، پنهان نیست. رهبران پاکستان و ایالات متحده‌ی امریکا پیوسته مردم‌شان را به شکل سیستماتیک و هدف‌مندانه فریب داده‌اند و ماهیت و جزئیات اصلی همکاری‌های‌شان را از دید مردم‌شان به دور نگه‌داشته و هر کشور از کشور دیگر به عنوان کیسه‌ی مشت‌زنی مناسب و استراتژیک استفاده برده است.

من به عنوان یک امریکایی که از پدر و مادر پاکستانی زاده شده‌ام و به زبان‌های هردو کشورمسلط بوده و در ده سال گذشته پیوسته به این دو کشور آمد و شد داشته‌ام، پیوسته سخنرانی‌های دوگانه‌ی مقام‌های این دو کشور را شنیده و دیده‌ام و شاهد ریشه‌دار شدن این دو‌ رویی‌های در دو کشور بوده‌ام.

صرف چند روز بعد از حمله‌ی یازدهم سپتامبر در سال 2001، پرویز مشرف، رییس جمهور نظامی پاکستان به زبان اردو برای مردمش سخنرانی کرد و به آن‌ها گفت که ایالات متحده از پاکستان خواسته است تا اطلاعات محرمانه را با این کشور به اشتراک بگذارد و استفاده از فضای هوایی و حمایت‌های لوجیستیکی پاکستان را خواستار شده است. در واقع پرویز مشرف با این سخنرانی‌اش تلویحا به مردمش فهماند که می‌خواهد با ایالات متحده همکار باشد.

اما این‌جا جایی بود که صراحت و وضاحت به پایان رسید. به گونه‌ی مثال، در سال 2005 وقتی که حکومت پاکستان اعلام کرد که یکی از مهاجمان بلند‌پایه‌ی القاعده در یکی از مناطق روستایی پاکستان حین ساختن یک بمب تصادفا در اثر انفجار آن کشته شده است، حیات‌الله خان، یک روزنامه‌نگار پاکستانی به منطقه‌‌ای که این بمب انفجار کرده بود سفر کرده و قطعات موشک امریکایی «موشک آتش جهنم» را دریافت.

بعد از این واقعه، حیات‌الله خان به‌زودی ربوده شد‌ و خیلی زود جسدش را به مردم تحویل دادند. درواقع با ارائه‌ی شواهد از طرف حیات‌الله خان در مورد این که امریکا فضای هوایی پاکستان را نقض کرده و در خاک این کشور عملیات را راه‌اندازی می‌کند، منجر به مرگ وی شد.

چندین سال بعد، مردم امریکا هنوز در مورد این که حکومت این کشور در پاکستان مصروف چه کاری است، زیاد نمی‌دانند. سال‌ها مردم امریکا از حمله‌ی هواپیماهای بدون سرنشین این کشور درخاک پاکستان بی‌اطلاع بودند. اخیرا نشأت اخبار این چنینی از درون حکومت اوباما باعث شد تا مقام‌ها در مورد جزئیات این برنامه سخن بگویند.

عین قضیه در مورد خطوط تدارکاتی ناتو به کشور محاط به خشکه‌ی افغانستان نیز صدق می‌کند. در اوایل حمله‌ی امریکا به افغانستان در سال 2001، پرویز مشرف قراردادی را به امضا رساند که مطابق آن ایالات متحده و کشورهای عضو ناتو اجازه می‌یافتند ‌تجهیزات نظامی‌شان را از طریق خاک پاکستان به افغانستان انتقال دهند. اما این مسئله از مردم پاکستان پنهان نگه‌داشته شد و تا سال 2010 آن‌ها در مورد این توافق چیزی نمی‌دانستند.

حقیقت این است که حکومت امریکا نیز دیگر با مردمش رک و راست نبود. در واقع تصمیم پنهان جزئیات این برنامه‌ها، در کنترول سخنرانی‌های متزلزل در مورد جنگ در کشور ریشه داشت. رهبران پاکستانی همواره نگران بودند که افشای جزئیات این همکاری‌ها حکومت بی‌ثبات در این کشور را بی‌ثبات‌تر خواهد ساخت. جورج بوش و بعدا اوباما هم گمان می‌کردند که صحبت در مورد نحوه‌ی به دست آوردن حمایت دولت پاکستان، آن‌ها را ضعیف جلوه خواهد داد. در واقع رهبران این دو کشور با در تاریکی نگه‌داشتن ملت‌های‌شان فکر می‌کردند که همکاری بین این دو کشور ساده‌تر باقی خواهد ماند.

اما نتیجه کاملاً برعکس بوده است. دوری واقعیت از آن‌چه که گفته می‌شد، اکنون اظهار نظرها در این دو کشور را بسیار احمقانه می‌نماید. هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی بیش از 300 مرتبه بر مناطق دور‌افتاده‌ی پاکستان حمله‌ور شده‌اند. در حالی که حکومت پاکستان این حملات را تقبیح می‌کند، مردم این کشور شاهد هزاران کامیون بزرگی هستند که در کانتینرهای کلان، تجهیزات نظامی ایالات متحده را به افغانستان انتقال می‌دهند. هم‌چنین مردم در امریکا می‌دانند، با وجودی که بن لادن سال‌ها در یک مایلی اکادمی نظامی در این کشور زیسته است، هنوز میلیاردها دالر به شکل کمک به این کشور سرازیر می‌شود.

سردرگمی نهایی باعث می‌شود که پاکستان و ایالات متحده از هم‌دیگر متنفر باشند. یک نظرسنجی نشان می‌دهد که امریکایی‌ها در پاکستان نظر به هرجای دیگر نا‌محبوب‌ترند‌ و یک نظر‌سنجی که چند ماه قبل انجام شده بود، نشان داده بود که پاکستان، ایران و کوریای شمالی نا‌محبوب‌ترین کشورها در امریکا هستند.

دروغ‌هایی که هدف آن نزدیک نگه‌داشتن و دوست نگه‌داشتن امریکا و پاکستان در زمان جنگ بود، اکنون این دوستی را که روزی به خاطر حفظ آن دروغ می‌گفتند، ‌با خطر مواجه کرده است. از زمانی که پاکستان در سال 1947 در نقشه‌ی سیاسی جهان ظاهر شد، این دو کشور با هم دوست بوده‌اند. برای حفظ منافعی که منجر به تداوم این دوستی درازمدت می‌شود‌– دوستی‌ای که بعد از خروج نیروهای امریکایی ازافغانستان حیاتی خواهد بود- این دو کشور باید جزئیات همکاری‌ها و موافقات‌شان را همگانی سازند. در نهایت امریکایی‌ها و پاکستانی‌ها یک چیز می‌خواهند‌– آن‌ها می‌خواهند برای یک‌بار هم که شده از رهبران‌شان واقعیت را بشنوند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *