طالبان با نخستین روشنایی روز از هرسو بر پایگاه پولیس افغانستان که کلاهسبزهای امریکایی در آن حضور داشتند حمله بردند. شورشیان آغاز به تیراندازی با مسلسل، اسلحههای سنگین و راکتاندازها کردند. یورش آنها به اندازهیی بزرگ بود که یکی از سربازان امریکایی حملهی آنها را «موج انسانی» توصیف کرد.
حتا آتشباران جنگندههای اف-16 امریکایی نیز نتوانست این حمله را متوقف کند. سربازان امریکایی که ماموریت آنها در آن زمان تنها آموزش و مشاورهدادن به نیروهای افغانستان بود، هرگز جنگی با این شدت ندیده بودند.
علیرغم اینکه مقامات کاخ سفید و پنتاگون بارها تاکید کرده بودند که نیروهای امریکایی دیگر نقش رزمی نخواهند داشت، در صبح روز 1 اکتبر، نزدیک به 30 سرباز در رویارویی نزدیک با جنگجویان طالبان وارد جنگ شدند.
امریکاییها در حال مشورتدادن به نیروهای محلی در پشت خطوط مقدم جبهه غافلگیر نشده بودند و یا در سنگری مستحکم در حال آمادهسازی نیروها مورد اصابت موشک قرار نگرفتند؛ بلکه نه ماه پس از آنکه رییسجمهور اوباما پایان ماموریت نظامی امریکا در افغانستان را اعلام کرد، نیروهای ویژهی ارتش ایالات متحده در خط مقدم جبهه برای بازپسگیری شهر قندوز حضور داشتند. پس از حملهی شورشیان، نیروهای امنیتی افغانستان از آنجا رانده شده بودند و برای نخستینبار پس از سال 2001، یک شهر بزرگ به دست طالبان افتاده بود.
بهدستآوردن کنترل مجدد پایگاه پولیس، بهمنظور تجدیدقوای نیروهای امنیتی افغانستان برای پسگرفتن این شهر بسیار حیاتی بود.
همچنین، این رویداد نمونهیی آشکار بود که نشان میداد مرز میان ماموریتهایی که نیروهای امریکایی قرار بود انجام بدهند –آموزش نظامی و ارایهی مشورت- و کاری که انجام میدادند –جنگیدن- در کشورهای عراق و افغانستان تا چه میزان مبهم است. آقای اوباما گفته بود که نقش رزمی ایالات متحده پایان یافته است. اما زمانی که طالبان در افغانستان، و دولت اسلامی در عراق، اندک ثبات آسیبپذیری را که او امیدوار بود بر به گفتهی جنرال چارلز اچ کلیولند، سخنگوی فرماندهی امریکا در افغانستان، سقوط قندوز، «وضعیتی به وضوح ناامیدکننده بود». او گفت که سربازان میدانستند «اگر ما پیشنهادهایی کارآمد و قدرتمند، راهبردی، یا هرچه شما نام میگذارید ارایه ندهیم –اگر ما به سرعت در این جنگ درگیر نشویم-، مشکل بسیار جدیتری را پیش رو خواهیم داشت».
نیروی ویژهی ارتش امریکا که چهار روز در قندوز جنگیده بودند تا در نهایت شهر به سمت آرامشدن رفت، در مصاحبهیی با محققان نظامی، روایت روشنی از یکی از مهمترین نقشهای خود در این جنگ ارایه دادند. هدف اصلی این محقق، نه بررسی این جنگ، بلکه فاجعهیی بود که ریشه در آن داشت. «نیروهای کلاهسبز» در صبح روز 3 اکتبر، در گرماگرم جنگ، درخواست حملهی هوایی دادند که در نتیجهی آن 42 غیرنظامی در بیمارستان پزشکان بدون مرز قندوز کشته شدند. این فاجعه، اعتراضهایی بینالمللی را برانگیخت و 16 پرسنل نظامی ایالات متحده مورد توبیخ انضباطی قرار گرفتند.
محققان میخواستند دریابند که این حمله چگونه رخ داده است؛ اما مصاحبههایی که انجام دادند علاوه بر دلیل این حادثه، نشان داد که سردرگمی تقریباً همهگیری میان نیروهای کلاه سبز در رابطه با ماموریت دقیق آنها در قندوز وجود دارد. باتوجه به پارامترهای نامشخص ماموریت ایالات متحده در افغانستان، به نظر نمیآمد هیچکدام از نیروهای درگیر در این جنگ بدانند که این گروه تا چه حد باید پیش برود تا از پیروزی اطمینان حاصل کند.
یکی از کلاه سبزها گفت که وقتی سربازان از فرماندهان خود در کابل تقاضای کمک کردند، «تنها صدای قابل شنیدن جیرجیر بود». او افزود: «شنیدن صدای آنها درمیانهی تیراندازیها بسیار دشوار بود».
پیتر کوک، سخنگوی پنتاگون، گفت که امریکاییها در آغاز جنگ قندوز در چارچوب قوانینی که براساس آن اوباما با نگهداشتن نیروها در افغانستان موافقت کرده بود و تنها برای دفاع از خود عمل میکردند. به گفتهی آقای کوک، سربازان امریکایی، «مستقیم در جنگ درگیر نبودند».
گزارش منتشرشده در رابطه با جنگ قندوز به شدت ویرایش شده است. تقریباً دو سوم از بیش از سه هزار صفحهی این گزارش، و همچنین اسامی سربازان مورد مصاحبه، محرمانه باقی مانده است. اما بخشهایی که بهشکل عمومی انتشار یافتند داستانی متفاوت تعریف میکنند.
جنگ بهحدی شدید بود که هواپیماهای امریکایی 22 حملهی هوایی را در طی 4 روز راهاندازی کردند. یکی از کلاهسبزها، زنده ماندن تمام امریکاییها را یک «معجزه» نامید.
آشوب در فرودگاه
سقوط سریع قندوز به دست طالبان در تاریخ 28 ستامبر، فرماندهان امریکایی را حیرتزده کرد. آنها با عجله تعداد بیشتری از کلاهسبزها را که به شکل رسمی نیروهای ویژهی ارتش شناخته میشوند، برای تقویت تیم 12 نفره از افراد که در نزدیکی فرودگاهی در جنوب شهر مستقر بودند، به قندوز اعزام کردند.
اولین گروه نیروهای پشتیبانی امریکایی در اوایل روز بعد رسیدند. برنامهی آنها این بود که با تمام نیروهای افغان که میتوانستند جمعآوری کنند وارد شهر شوند. درعوض، آنها پس از آنکه نیروهای پولیس افغانستان که مسئولیت محافظت از این پایگاه را برعهده داشتند از پستهای خود گریخته بودند، شب را به دفاع در برابر حملهی طالبان بر فرودگاه شهر سپری کردند.
فرماندهی نیروهای ویژهی ارتش امریکایی در میانهی این حملات وارد شهر شد. او به یاد داشت زمانی که از هلیکوپتر پیاده میشد، به او گفته شده بود که «آنها درحال ترک محدودهی دفاعی هستند و پایگاه درحال سقوط است».
صحنهیی آشوبزده و پر هرجومرج به وجود آمده بود. صدها افسر پولیس و غیرنظامیانی که در فرودگاه پناه گرفته بودند، به دل تاریکی فرار میکردند.
تیم کلاهسبزها به سرعت برای تضمین امنیت برج کنترل رفتند، در حالیکه دیگران برای پیشگیری از پیشروی طالبان که تعدادی از آنها در هامویهای گرفتهشده از نیروهای افغان در قندوز به سمت بزرگراه میرفتند، میجنگیدند. امریکاییها بعدها به واحدهای امنیتی افغانستان پیوستند که به گفتهی محققان، «با اقدامات قاطعانه و سریع نیروهای ویژهی ایالات متحده، جسارت به دست آورده بودند».
روز بعد، کنفرانس ویدیویی میان جنرالهای ارشد افغانستان و جنرال جاناف کمپبل، فرماندهی نیروهای امریکایی در افغانستان برگزار شد. نتیجهی آن رضایتبخش نبود.
به گفتهی فرماندهی کلاه سبزها، جنرالهای افغان «به سوالاتی پاسخ میدادند که «در واقع سوالاتی نبودند که جنرال کمپبل میپرسید».
بنابراین، فرماندهی نیروهای ویژه رشتهی صحبت را به دست گرفت و با این کار، عملیات بازپسگیری قندوز تبدیل به یک طرح امریکایی شد.
افسران امریکایی خیلی زود بر این مسأله توافق کردند که نیروهای امنیتی افغانستان علیرغم اینکه نیاز دارند در زودترین زمان ممکن وارد شهر شوند، مصمم نیستند. آنها تصمیم گرفتند که نیروهای امریکایی و افغانستان همان شب میتوانند به سمت قندوز حرکت کنند.
جزئیاتی مانند اینکه ماموریت امریکاییها براساس کدام قانون مشروعیت پیدا میکند، بررسیناشده باقی ماندند. تعدادی از نیروهای امریکایی در افغانستان، گاهی حملاتی علیه شبهنظامیان القاعده و دولت اسلامی انجام میدهند، اما جنگیدن با طالبان، قرار بود وظیفهی نیروهای افغانستان باشد و نه امریکاییها.
فرمانده گفت «جنرال کمپبل عجله داشت که هرچه زودتر به واشنگتن بازگردد». او قرار بود با رییسجمهور اوباما ملاقات کرده و در برابر کنگره حاضر شود.
جنرال پس از حمله به نیروهای خود گفته بود که «تمام جهان اکنون درحال تماشا هستند». این سخن خیلی زود به حقیقت تبدیل شد، اما نه به دلایلی که او انتظار داشت.
به سمت قندوز
نیروهای امریکایی و افغان، درحدود ساعت 11 شب تاریخ 30 ستامبر به سمت قندوز حرکت کردند و به سرعت با مقاومت طالبان مواجه شدند. هواپیماهای امریکایی در فاصلهی زمانی 12.12 نیمهشب و 3.28 صبح تاریخ 1 اکتبر، 5 حملهی هوایی برای پاکسازی شورشیان از مسیر انجام دادند.
این نیروهای موفق شدند تا پایگاه پولیس محلی و زندان شهر را تصرف کنند. امریکاییها حدود 4 صبح به پایگاههای پولیس ولایتی رسیدند.
آنها در مسیر خود به سمت ساختمان پولیس، به سیم فعالکنندهی یک بمب کنار جادهیی برخورد کرده و پس از آن توسط یک ماشین بمبگذار انتحاری مورد حمله قرار گرفتند. اما هیچکس با این بمبها زخمی نشد و جنگ مدتی آرام گرفت و به آنها فرصت داد تا موضع دفاعی بگیرند.
حدود یک ساعت بعد، طالبان حملهیی را بر ساختمان راهاندازی کردند. جنگ بسیار شدید بود و بعد از آنکه یک روز تمام آنها را درگیر کرد، به روز بعد نیز کشیده شد. یکی از فیرهای راکتهایی که از فاصلهی نزدیک شلیک شد، نزدیک بود تا بخشی از موانع حفاظتی را که چادرهای کرباسی پر شده با خاک پیچیدهشده در سیم بودند تخریب کند. این موانع محدودهی دفاعی پایگاه را مشخص میکرد.
یکی از کلاهسبزها که در رابطه با عدم دریافت هدایت از فرماندهانشان شکایت میکرد، گفت: «کاملاً آشکار بود که آنجا سطحی از پیچیدگی و ناهمنگی وجود داشت هیچکدام از ما پیشتر به آن برنخورده بودیم».
حملهی هوایی
با رسیدن شب تاریخ 1 اکتبر، نیروهای پشتیبانی افغانستان نیز در نهایت همراه با تجهیزات –مهمات، غذا و آب- به شهر رسیدند. نیروهای افغانستان گفتند که اگر امریکاییها طبق برنامهریزی به فرودگاه عقبنشینی کنند، آنها نیز پایگاه را ترک خواهند کرد. بنابراین کلاهسبزها در انتظار گروه بزرگتری از نیروهای پشتیبانی افغان که هرگز نرسیدند، آنجا باقی ماندند.
بعد از ظهر روز بعد، شدیدترین درگیری تا آن زمان رخ داد. یکی دیگر از کلاهسبزها گفت که ساختمانهای اطراف پایگاه «تقریباً با دود و خاک حاصل از تبادل آتش غیر قابل دید بودند».
سه سرباز افغان زخمی شدند و نیروهای افغان آغاز به راهاندازی کاروانی برای تخلیهی مجروحین به فرودگاه و آوردن تجهیزات بیشتر کردند.
همچنین آنها برنامهیی را برای تصرف آنچه باور داشتند تبدیل به یکی از مراکز فرماندهی طالبان شده است معرفی کردند: یکی از ساختمانهای محلی سازمان استخباراتی افغانستان، ریاست امنیت ملی. این ساختمان تنها حدود 500 متر از پایگاه پولیس فاصله داشت و نیروهای امنیتی افغانستان در مسیر بازگشت از فرودگاه از مقابل آن عبور میکردند. امریکاییها موافقت کردند که در صورت نیاز برای پشتیبانی هوایی هماهنگیها را انجام دهند.
فرمانده به محققان گفته بود که نگران آسیبدیدن غیرنظامیان نبود. ریاست امنیت ملی تاریخ مستندی از شکنجه داشت و بسیاری از مردم افغانستان از آن میترسیدند. فرمانده گفته بود: «هیچکس در یک ساختمان ریاست امنیت ملی پناه نمیگیرد».
در ساعات اولیهی تاریخ 3 اکتبر، فرمانده در پست فرماندهیاش –یک هاموی با نقشهیی نصبشده روی پوشش آن- در انتظار خبری از نیروهای افغان بود که او باور داشت به سمت ساختمان ریاست امنیت ملی میرفتند.
تا آن زمان، فرمانده «جنگی با شدت قابلتوجه برای حدود 51 ساعت» را براساس گزارشها تجربه کرده بود و تنها مدت کوتاهی خوابیده بود.
پس از گفتوگوهایی گیجکننده با افسران افغان، او دریافت که کماندوهای افغان از ساختمان ریاست امنیت ملی (که در واقع آنها حتا نزدیک به آن هم نبودند) زیر آتش هستند. فرمانده از هلیکوپترهای جنگی AC-130 درخواست پشتیبانی هوایی کرد.
پس از آن، او به بالکنی در یکی از ساختمانهای پایگاه پولیس رفت تا موقعیت دید بهتری داشته باشد. فرمانده صدای تیراندازیهای متناوب را میشنید اما نمیتوانست خوب ببیند.
هلیکوپتر جنگی نیز برای یافتن این ساختمان دچار مشکل شده بود. این هلیکوپتر مختصات درست را داشت اما سیستم هدفگیریاش دچار نقص فنی شده بود و هواپیما یک میدان خالی را هدف گرفت. پس ازآن، خدمهی پرواز ساختمانی در آن نزدیکی را هدف گرفتند که کلاهسبزهای مستقر در زمین به این نتیجه رسیده بودند که همان ساختمان ریاست امنیت ملی بوده است.
اما چنین نبود. آنها به بیمارستان پزشکان بدون مرز نگاه میکردند و متوجه آشکارترین نشانهی آن نشده بودند. هیچکدام از مردمی که داخل ساختمان بودند، بهنظر نمیآمد که مسلح باشد.
این هواپیمای جنگی، در ساعت 2.8 صبح روز 3 اکتبر، آتش گشود. اولین بمب بر حیاطی اصابت کرد که 9 فرد غیرمسلح در آن قدم میزدند.
محققان دریافتند که حمله تا ساعت 2.38 صبح ادامه داشته است و هلیکوپتر 211 بار شلیک کردند که منجر به مرگ 42 نفر شد. محققان نظامی این حمله را بهعنوان ناقض قوانین درگیریهای مسلحانه و «پاسخی نامتناسب به تهدیدی که در واقع وجود نداشت» توصیف کردند.
اما در اولین روزهای پس از حمله، نیروهای کلاهسبز باور داشتند که به هدف درستی شلیک کردهاند. جنگ به سرعت و در نزدیکی صبح آرام گرفت و طالبان آغاز به عقبنشینی کردند. نیروهای کلاهسبز خبر کشتهشدن غیرنظامیان در شهر را شنیدند اما تلفات را مرتبط با آن حمله نمیدانستند.
در تاریخ 5 اکتبر، زمانی که کلاهسبزها به میدان هوایی بگرام، پایگاه اصلی امریکاییها در افغانستان بازمیگشتند، آنها در نهایت دریافتند که هلیکوپتر جنگی بر یک بیمارستان حمله کرده است و نه یک پست فرماندهی طالبان.
سربازی که در مورد فقدان راهنمایی از سوی فرماندهانشان شکایت کرده بود گفت: «ما اخبار را در سالن غذاخوری دیدیم. تمام افراد واحد در ناباوری قرار داشتند».
آن روز، جنرال کمپبل خبرنگاران را درجریان حادثهی حمله بر بیمارستان قرار داد و گفت که محققان نظامی حقیقت را در رابطه با این حادثه کشف خواهند کرد.
اما جنرال کمپبل در طرح یک مسأله کاملاً صریح بود: «نیروهای ما مستقیم در جنگ درگیر نیستند». +
نیویورک تایمز/ متی روزنبرگ و جوزف گلدشتان
ترجمه: معصومه عرفانی