نسل جوان افغانستان و فقدان الگوی سیاسی سالم

نسل جوان افغانستان و فقدان الگوی سیاسی سالم

نیک‌بخت ایوبی
بزرگ‌ترین نیاز نسل جوان افغانستان، داشتن الگوی سیاسی سالم برای شخصیت‌سازی در عرصه‌ی سیاست و رهبری است، چیزی که متأسفانه عصر حاضر‌ فاقد آن‌ است. در دوازده سال اخیر که فرصتی بسیار مناسب برای الگوسازی و الگودهی در عرصه‌‌ی سیاسی بود، متأسفانه در میان نخبگان سیاسی کشور،‌ کسی یا حلقه‌ای پیدا نشد تا بتواند این خلا را پر کند.
با توجه به وضعیت خاص افغانستان در منطقه و جهان که در بیش از سه دهه‌‌ی اخیر‌‌ دچار آشفتگی سیاسی بوده است، نسل نو افغانستان‌‌ بیش از دانش‌اندوزی و هنرآموزی، به داشتن الگوهای سیاسی نیازمند‌ند. بدون شک، فراگیری دانش و سپری کردن دوره‌های لیسانس، فوق لیسانس و دکتورا به تنهایی نمی‌تواند خوش‌بختی و سعادت‌مندی دانش‏پژوه و دانش‌مند را تضمین نماید، زیراـ بنابر تعبیر فلاسفه‌ـ تعلیم و تحصیل، شرط لازم برای ترقی و کمال است، نه شرط کافی. یعنی داشتن سواد بالا و دارا بودن تخصص و مهارت در رشته‌های علوم، «علت تامه» برای کمال و رستگاری صاحب علم‌ محسوب نمی‌شود، زیرا نمونه‌های زیادی در طول تاریخ‌ـ به‌ویژه در عصر کنونی و مخصوصاً در کشور ماـ دیده شده‌اند که با وجود بهره‏مندی از بهترین و بالاترین درجه‌های علمی، با کمال تأسف، بدترین فجایع را به وجود آورده‌اند.
بدختی‌های بیش از صد و چند سال در کشور ما‌ـ مخصوصاً مصیبت‌های کمر‌شکن سه دهه‌ی اخیر‌ـ را انسان‌های بی‌تحصیل و بی‌سواد‌ به‌بار نیاورده‌اند، بلکه اکثر این افراد از معتبرترین مراکز علمی جهان‌، مانند دانشگاه‌های روسیه، آمریکا، آلمان، مصر، پاکستان، ایران و… فارغ و عناوینی مانند «مهندس، دکتر، پروفیسور و…» را نیز با خود حمل می‌کردند. عده‌ای هم که فعلاً که در قید حیات‌اند، با همین عناوین وزین و القاب سنگین‌ یاد می‌شوند و بدبختانه در این میان، کسانی نیز شامل‌اند که حافظ کل قرآن و چندین هزار حدیث نبوی می‌باشند و هر‌‌گاه‌ سخنی بر زبان می‌آورند، برای تحکیم نظرشان، یا به آیات قرآن کریم استناد می‌ورزند ‌یا به سخنان رسول خاتم (ص) استشهاد می‌کنند.
اگر بخواهیم که نسل نوین ما، مانند این اشخاص بحران‌آفرین و مصیبت‌ساز، در چاه بدبختی نیفتند و در درون لجن‌زار «خیانت»، «تعصب»، «تحجر» و «تندروی» غرق نشوند، باید طرح‌های دیگری ریخت و برنامه‌های دیگری ساخت.
آنانی که در طول چندین دهه، مردم زجر دیده‌ی افغانستان را به چنگال فاجعه‌ی مرگ سپرده‌اند، نه در رحم مادر، چنین نقشه‌های شومی‌ در سر می‌پروراندند و نه چنین صفات رذیله با سرشت‌شان‌ عجین شده بود، بلکه جهان بیرون، محیط اجتماعی‌ و جو سیاسی و فرهنگی‌ آنان را به چنین طرح‌های شرم‌آور‌ وادار نموده است.
محیط خانواده، کوچه، شهر، مکتب و دانشگاه و نیز رفتار و گفتار پدر و مادر، رفیق، استاد، شخصیت‌های علمی و فرهنگی و رجال سیاسی، بدون شک تأثیر فوق‌العاده‌ روی روان و شخصیت هر فردی‌ـ به‌ویژه کودکان و نوجوانان‌ـ دارد و امکان ندارد که فردی در محیطی زندگی کند، ولی از جو حاکم بر‌آن‌ متأثر نشود.
آنانی که در طی این چند دهه‌ ملت افغانستان را بر خاک سیاه نشاندند و حتا بر سنگ و چوب این سرزمین نیز ستم روا داشتند و خون کودکان معصوم شیرخوار را نیز به جهت رسیدن به مقام و منصب‌ ریختند، تنها به خاطر مداخلات و تحریکات بیرونی، بی‌تجربگی و ناآگاهی به چنین رفتار شنیع و وقیح دست نزدند، بلکه نبود الگوهای سالم و وجود الگوهای فاسد‌ نقش مستقیم در پیدایش این فجایع ضد‌انسانی‌ داشته است.
بیش از صد سال است که جو سیاسی و اداری کشور ما‌ با حس‌های قوم‌گرایی، زبان‌گرایی، مذهب‌گرایی و… آلوده گردیده و صد‌ افسوس که بنیادگذاران نخستین و دو آتشه‌ی این سرطان‌های اجتماعی، رجال رده‌بالای سیاسی بوده‌اند.
حکومت‌های خانوادگی و سلطنت‌های قبیله‌ای، برای حفظ قدرت خویش همواره از این گذرگاه‌های خطرناک‌ وارد می‌شده و برای سرکوب مخالفان و اندیشه‌های طرف‌دار حکومت فرا‌قبیله‌ای، از این خنجرهای زهر‌آلود‌ استفاده می‌کردند.
وجود این‌گونه جو فکری و حاکمان خاین‌ ملتی ساخت که همانند خود حاکمان، عنکبوت‌وار‌ همواره در پیرامون خویش‌ تارهای ذلت، حقارت، بغض و دشمنی‌ تنیده و انسان آزاد و نوع‌دوست را‌ بنده‌ی اندیشه‌های تاریک و دشمن انسانیت‌، سرکوب‌گر آزادی، رفاه، استقلال و سربلندی‌ قرار داد.
گر‌چند مردم افغانستان بعد از یک عمر زجر و مصیبت و آوارگی، به‌خوبی متوجه شده‌اند که هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، احترام به تمام ساکنان موجود در این کشور، تحمل آرا‌ و عقاید دیگران و بالاخره پشت نمودن به تمام اندیشه‌های فاشیستی و تعصب‌آمیز، یگانه گزینه‌ای است که زندگی آرام و صلح پایدار را تأمین می‌کند، ولی وجود حرکات خزنده در راستای قبیله‌گرایی و انحصارگری، اقدامات برای یک‌دست ‌سازی ساختار سیاسی و احیای حکومت تمامیت‌خواه در قالب نظام دموکراتیک، وعده‌هایی که تا‌کنون جامه‌ی عمل نپوشیده‌اند، فراموش کردن سوگندهای وفاداری، فاصله میان گفتار و کردار، دوگانگی میان زبان و دل و… همگی آثار منفی بر روان و رفتار مردم‌ـ به‌ویژه نسل جوان‌ـ خواهد گذاشت و این آداب زشت و رسوم ناپسند در عرف سیاسی، به طور مستقیم در زندگی روزمره‌ی جوانان و کودکان وارد شده و به مرحله‌ی تطبیق می‌رسند.
یگانه راه برای رهایی از چنگال هیولای تعصب، تحجر و قبیله‌گرایی و نیز تنها گزینه برای ساختن افغانستان آبرومند و پرچم‌دار صلح و برادری و برابری، آن است که با اندیشه‌های فرسوده و بیمار گذشته که یک‌سره‌ فاجعه‌ساز و بحران‌آفرین بوده‌اند، خداحافظی نموده و برای تعمیر ساختمان افغانستان نوین، به اندیشه‌های نوین، طرح‌های نوین و رفتارهای نوین رو آوریم تا نسل نوین‌، در جهان نوین، با عزت و سربلندی زندگی نماید.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *