جنگ؛ خاطره و فراموشی

به‌دنبال درخواست رسمی حکومت افغانستان از سازمان ملل متحد، بالاخره به‌تازگی کمیته‌ی تحریم‌های این سازمان، نام گلبدین حکمتیار را از فهرست تحریم‌های خود حذف کرده است. با این‌وجود، آقای حکمتیار با پشتوانه و اطمینان بیشتری از تاریک‌خانه‌ی خود بیرون شده و وارد عرصه‌ی قدرت و سیاست در افغانستان خواهد شد. اما هنوز نمی‌توان تصوری بدیهی در مورد آینده و رفتارهای اجتماعی این شخص نظر به جایگاهی که پس از توافق صلح با حکومت وحدت ملی کسب می‌کند، داشت. زیرا حذف نام آقای حکمتیار از فهرست تحریم‌های سازمان ملل متحد، صرفاً می‌تواند زمینه‌ی برگشت ایشان به عرصه‌ی قدرت را سریع و بی‌مانع‌تر بسازد، اما وجهه‌ی به‌شدت منفی و ناروای این شخص به‌دلیل گذشته‌ی تلخ و کردارهای ناپسندش در حق مردم افغانستان، به هیچ‌وجه با لطف سازمان ملل پالوده نخواهد شد. برای این‌که این وجهه و آن فاجعه‌آفرینی‌های مهیب ایشان، چیزی است که بیرون از حیطه‌ی کنترل و دستکاری سازمان ملل متحد و نیز دولت افغانستان قرار می‌گیرد؛ چیزی که برای تبارشناسی و سنجش آن، باید به قلب‌های مجروح و زخمی مردم و ویرانه‌های کشور رجوع کرد. رجوع به چهره‌ی قربانی و عرصه‌یی که داغ فاجعه را هنوز که هنوز است با خود حمل می‌کند؛ این دقیقاً همان چیزی است که انتظار آن از دولت افغانستان یا تمکین آقای حکمتیار در برابر آن، نهایت ساده‌لوحی و خوش‌باوری خواهد بود.
بهتر است مسأله را روشن‌تر طرح کنیم: به نظر نمی‌رسد که کسی مخالف این اتفاق باشد که جنگ‌سالار ویرانی‌دوستی چون گلبدین حکمتیار، از آن ویران‌گری و تباهی‌آفرینی‌یی که موجودیت سیاسی و ایدئولوژیکش را از آن گرفته، برگردد و به‌شکل ساختارمند، وارد زندگی مدنی و دموکراتیک شود. یعنی هنگامی که در بحث از چگونگی برگشت آقای حکمتیار، این مسأله عنوان می‌گردد که حکمتیار نباید به این سادگی تفنگ و جنگ را رها کرده و زبان‌پذیر گردد، معنایش این نیست که ایشان باید همان امری را تجربه کند که خود سال‌های دیرین بر مردم این کشور تحمیل کرد و یا این‌که باید همچنان در سنگر بماند، بلکه مسأله بیشتر این است که در مدنیت‌پذیری آقای حکمتیار، آیا آن‌قدر اطمینان وجود دارد که بتوان تمامی مرگ و داغ‌هایی را که ایشان در طول حیات خود برای این وطن به‌یادگار گذاشته، فراموش کرد؟ بنابراین، نگرانی این است که هیچ تضمینی وجود ندارد که قانون‌مند شدن زندگی آقای حکمتیار پس از توافقش با حکومت وحدت ملی و به‌خصوص حذف نام‌شان از فهرست تحریم‌های سازمان ملل متحد، در واقع چیزی بیشتر از پشتوانه‌ی قانونی یافتن آنچه که آقای حکمتیار بر اساس آن زندگی را برای خود معنا و درخور تقلا کرده است، نباشد.
جنگ و منازعه، شناخته‌شده‌ترین کردار اجتماعی انسان‌ها در طول تاریخ است. به این‌معنا که مقاطع و ادواری که برای تاریخ به‌مثابه‌ی گذرگاه‌های اساسی عمل می‌کنند و همچون قطب‌نمایی، برای بررسی و سنجش ادوار تاریخی دیگر از آن‌ها استفاده می‌شود، از جنگ بیش از آن سهم برده‌اند که از صلح. کم‌تر دوره‌یی را مثلاً در قبل از میلاد می‌توان نشان‌دهی کرد که به‌خاطر صلح و آرامشش تبدیل به دوره‌یی استثنایی و ماندگار شده باشد، اما بی‌شمار رخدادهای جنگی را داریم که هنوز پس از سده‌ها گذشت زمان، تازه‌اند و با شتاب و شور، از آن‌ها سخن گفته می‌شود. جنگ‌هایی که به تاریخ و چارچوب زمانی خاص خودشان همان‌قدر وابسته‌اند که تاریخ کلی به آن‌ها. یعنی تا امروز اگر می‌بینیم که محض نمونه، انسان‌های زیادی هستند که عمری را بر سر تفسیر و تأویل جنگ تروا می‌گذارند یا جنگ‌های پولپونزی و نظایر آن، معنایش این است که قرن بیست‌ویک نمی‌تواند به‌کلی فارغ و خارج از اتفاقات و رخدادهایی باشد که بیشتر از دو هزاره با آن فاصله دارد. می‌توان جنبه‌ی دیگر این ماجرا را، همان وابسته بودن تاریخ به رخدادهای دوران‌ساز دانست. هدف از بیان این نکات اما، این است که پس از همه‌ی این جنگ‌های گاه «پرشکوه و باافتخار» و گاه شوم و سرافکندگی‌آور، وضعیتی شکل گرفته که توان فراموش کردن مرگ‌ها و ویرانی‌های جنگ را در دل انسان‌هایش پدید آورده است. افغانستان از این منظر، دوره‌ی جنگی مهلکی را پشت سر گذارده و به‌قول اریک هابسبام، تاریخ‌نگار جنگ و «عصر نهایت‌ها»، نهایت آنچه را که انسان می‌تواند در قساوت و بی‌رحمی تجربه کند، تجربه کرده است؛ اینک آیا، با وضعیت پیش‌آمده، رویکردی که در برابر کسانی چون حکمتیار اتخاذ می‌گردد، امکان آن مساعد خواهد شد که این کشور و ویرانه‌های جگرسوز آن، آنچه که آقای حکمتیار بیشترین سهم را در آن داشته را به عرصه‌ی خاطره و فراموشی بسپارد؟ فراموشی، نه به معنای محو آنچه که مورد فراموشی قرار می‌گیرد، بل به این معنا که آن گرهی که انسان را در دل خود به چارمیخ می‌کشد و ایدآل را تبدیل به بحران می‌کند، مورد بازخوانی متفاوت قرار گرفته و انسان‌های به گروگان‌گرفته‌شده از آن رخدادها پس گرفته شوند. این امکان چگونه به‌وجود می‌آید؟ نیک مبرهن است که با نادیده‌گرفتن رخدادها و کسانی که خالق آن رخدادها بوده، چنین امری ممکن نیست. زیرا فراموشی همزاد خاطره است نه ضد آن، یعنی چیزی که به انسان این اجازه را می‌دهد که رخدادی را به‌عنوان یک خاطره بررسی کند، فراموشی از راه بازخوانی و تفسیر دگرگونه‌ی وجوه خشن و بازدارنده‌ی آن است، و در واقعیتی که جریان دارد و یا عملی جدی و بنیادی بر ضد جریان و بازتولید آن صورت نمی‌گیرد، نه فراموشی ممکن است و نه تولید خاطره. بر این اساس، واقعیتی را که توافق صلح حکومت وحدت ملی با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که صرفاً به کار لاپوشانی آن می‌آید، چگونه می‌توان فراموش کرد؟ مگر نه این است که تمامی فجایعی را که بر انسان افغانی از این رهگذر رفته، از دل آن باید بیرون کشید؟ آیا بیرون شدن نام حکمتیار از فهرست تحریم‌های سازمان ملل متحد، می‌تواند چنین کاری کند؟ ظاهراً که این امری است ناممکن. در این‌صورت، جنگ و تیره‌بختی و دل‌سیاهی، تنها چیزی خواهد بود که آقای حکمتیار با آمدن خود به عرصه‌ی قدرت و سیاست، برای این کشور به ارمغان می‌آورد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *