ترامپ و تروریسم

راهبرد امریکا پس از داعش
فارین افِرز/پیترفیور و هال برندز ترجمه: حمید مهدوی


بخش چهارم و پایانی

این نکته به گزینه‌ی نهایی می‌انجامد، افزایش بسیار و ناگهانی [نیروها]. این امر مستلزم اعزام وسیع و میان‌مدت تا درازمدت نظامیان، از نظر اندازه شبیه افزایش ناگهانی 150000 تا 200000 سربازی که حکومت جورج دبلیو بوش در سال‌های 2007 و 2008 به جنگ عراق متعهد شد، همراه با منابع متناسب اقتصادی، دیپلماتیکی و استخباراتی است. ایالات متحده نه‌تنها نابود کردنِ خطرناک‌ترین سازمان‌های تروریستی در هر کجایی که ظهور می‌کنند را هدف قرار خواهد داد، بلکه بازسازیِ چهره‌ی سیاسی شرق میانه را نیز هدف قرار خواهد داد.
این راهبرد، شبیه گزینه‌های دوم و سوم، مبتنی بر تیوری‌یی است که بر اساس آن تروریسم در خاورمیانه نتیجه‌ی مستقیم گرایشِ ضد لیبرال در جهان اسلام است. اما فرض این تیوری برآن است که ایالات متحده باید نه‌تنها علایم این مرض را درمان کند، بلکه خود آن را نیز علاج کند. در ادامه استدلال می‌شود که ناکامی در انجام این کار تضمین می‌کند که با شکست خوردنِ گروه‌های تروریستی قدیمی، گروه‌های جدید ظهور خواهند کرد. در دنیایی از استخبارات ناقص، اجازه‌ی بقا دادن به تهدیدهای جدید، خطر بی‌حفاظ گذاشتنِ امریکایی‌ها در معرض یک حمله‌ی فاجعه‌بار را به همراه دارد.
این تشخیص [مرضِ تروریسم]، یک پاسخ دو مرحله‌یی را پیشنهاد می‌دهد. اول، هر سازمان تروریستی‌یی که توانایی دسترسی جهانی دارد با استفاده از هر روش مورد نیاز، از جمله عملیات‌های بزرگ نظامی شامل ده‌ها هزار سرباز، نابود شود. دوم، پویایی اجتماعی-سیاسی‌یی که ایدیولوژی جهادی را تحریک می‌کند، دگرگون شود. این کار نیازمند تسریع روند آزادسازی در جهان اسلام است، بنابراین ایالات متحده باید برای ریشه‌کن ساختن تروریسم، در ملت‌سازی و ترویج دموکراسی در تمام کشورهایی که مداخله کرده است، شرکت کند.
جذابیت این گزینه در این است که، حداقل در تیوری، شانس پیروزی در جنگ با تروریسم را یک‌بار و برای همیشه فراهم می‌کند. این، انعکاس‌دهنده‌ی یک بینش بسیار مهم از جنگ عراق است. حتا اگر مقام‌های امریکایی با تهاجم به عراق اشتباه بزرگی انجام داده باشند، آن‌ها با متعهد شدنِ سرباز و منابع ناکافی برای بازسازی عراق و خارج ساختن شتابناک سربازان امریکایی در سال 2001 که دستاوردهای به‌سختی به‌دست‌آمده‌ی سربازان امریکایی را به مخاطره انداخت، اشتباهی به همان بزرگی انجام دادند.

حمل چوب کلان
از آن‌جایی که اقدامات نیمه‌کاره و خروج پیش از وقت صرف به ناکامی درازمدت می‌انجامد، بهتر است پیروزی قاطعانه یک‌بار امتحان شود، هرچند این کار هزینه‌ی بسیار بالایی دارد. اما این هزینه که باید برای چندین سال تحمل شود، دقیق مشکلِ این راهبرد است. دگرگون ساختن سیاستِ شرق میانه به‌طوری که ایالات متحده می‌خواهد، در هر شرایطی چالش بزرگی خواهد بود و بدون شوکی به بزرگی حملات یازدهم سپتامبر، حتا یک حکومت مصمم در ایالات متحده احتمالا اراده‌ی سیاسی ادامه‌ی میزان مورد نیازی از هزینه‌ها و به‌کارگیری سربازان در طولانی‌مدت را نخواهد داشت. نتیجه، بدترین خواهد بود: ایالات متحده منابع گسترده‌یی را بدون تعهد لازم برای درک واقعیت این پروژه پیشاپیش سرمایه‌گذاری خواهد کرد. این تنها خطر نیست. افزایش بسیار و ناگهانی نیروها با ریختن منابع به پای مبارزه با تروریسم به قیمت دیگر مسایل حیاتی مانند تغییر آب و هوا، ظهور چین و روسیه‌ی انتقامجو؛ خطر تحریف راهبرد کلان ایالات متحده را به همراه دارد. علاوه بر آن، سرمایه‌گذاری بیشتر در این بازی دیگر کشورها را به سواری مجانی بر تلاش‌های ایالات متحده تشویق خواهد کرد. سرانجام، راهبردی که بر مداخلات کلان نظامی در شرق میانه متکی است برانگیختن تمام نتایج ناخواسته‌ی منفی را که با حضورِ اندک از آن خودداری خواهد شد، خطر می‌کند. تروریستان بر نیروهای امریکایی که حضور آن‌ها در شرق میانه به شعار جهادیان مبنی بر جنگ صلیبی ایالات متحده علیه مسلمان اعتبار می‌دهد، حمله خواهند کرد. پس از آن، جاذبه‌ی راهبرد افزایش بسیار و ناگهان نیروها هرچه باشد، این راهبرد با موانع دلهره‌آور و احتمالا غیرقابل عبور بر خواهد خورد. در آن‌صورت، جای تعجب نیست که هیچ‌یک از نامزدان برجسته در انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 از گزینه‌های نزدیک به این گزینه حمایت نکردند و ترامپ به صراحت این نوع ملت‌سازی را از برنامه‌هایش خارج ساخته است.

حرکت در مسیر فعلی
تراژدی جنگ ایالات متحده با تروریسم این است که هیچ راه‌حل روشنی ندارد. هریک از چهار گزینه‌ی اصلی برای جنگ با تروریسم معایبی دارد که در برخی از موارد فلج‌کننده‌اند. اما ایالات متحده باید یک راهبرد داشته باشد. پس باید کدام‌یک را انتخاب کند؟ مقام‌های امریکایی باید از دو گزینه‌ی مفرط، عدم مداخله و افزایش بسیار و ناگهانی سربازان، به دلایل عملی منصرف شود. عدم مداخله، خطرِ خانه‌یی بر فرضیه‌ی آزمایش‌نشده‌ی «خروج، به‌طور قابل توجهی از تهدید تروریسم خواهد کاست» را به همراه خواهد داشت که اگر نادرست ثابت شود، ایالات متحده را به‌طور وحشتناکی آسیب‌پذیر خواهد کرد. چند سیاستمدار محتاط حرفه‌یی‌شان را در چنین قماری به خطر خواهند انداخت. عملی ساختنِ رویکرد افزایش بسیار و ناگهانی نیروها، به نوبت خود، بسیار دشوار خواهد بود و به‌دلیل هزینه‌ی به‌شدت بالای آن، سیاستمداران احتمالا استقامت ادامه دادنِ آن را نخواهند داشت.
با این وجود، دو گزینه‌ی میانی می‌مانند: حضور اندک و مزیت ضد داعش. از جمله این دو، اولی سابقه‌ی کثیفی دارد، چون آخرین‌باری که این راهبرد بر سیاست ایالات متحده مسلط شد، داعش ظهور کرد و موقعیت ایالات متحده به‌طور دراماتیکی رو به زوال گذاشت. به‌کار بستنِ آن خطر آغاز چرخه‌یی را به همراه خواهد داشت که در آن چرخه پا پس‌کشیدنِ ایالات متحده باعث تقویت این تهدید می‌شود و ایالات متحده را به دخالت دوباره در شرایط بدتر از قبل مجبور می‌کند.
بنابراین، آخرین راهبرد مزیتِ ضد داعش است. حقیقت دارد که این راهبرد مشکلات واقعی دارد و این خطر را به همراه دارد که با هزینه‌ی بیشتر، در مقایسه با رویکرد حضورِ اندک موثر واقع نشود. اما این راهبرد هردو بار وقتی که حکومت بوش و حکومت اوباما به‌شدت آن را به‌کار بستند، موفقیت‌آمیز بود و اگر به‌صورت نظام‌مند دنبال شود، می‌تواند بدترین جنبه‌ی تهدید تروریستی را که موجودیت زمینه‌های پرورش حملاتی با تلفات گسترده است، از بین ببرد. هزینه‌ی انجام این کار تقریبا ناچیز است، اما یک ابرقدرت ثروتمند می‌تواند از پس آن برآید. برعلاوه، هرچند این رویکرد احتمالا باعث عملکرد استثنایی شریکان ایالات متحده نمی‌شود، اما به آن‌ها کمک خواهد کرد برای محدود ساختنِ هزینه‌های ایالات متحده در درازمدت عملکرد خوبی داشته باشند. سرانجام، باوجود انتقادات سخت ترامپ از مبارزه‌ی حکومت اوباما علیه داعش، این رویکرد احتمالا از لحاظ سیاسی بیشترین خریدار را دارد.
در نتیجه، حکومت ترامپ باید این نوع راهبرد را که حکومت اوباما تا سال 2016 ساخته بود، راهنمایش قرار بدهد. این راهبرد کامل نیست و جنگ با تروریسم را به این زودی‌ها پایان نخواهد داد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *