ردِ پای یونان باستان روی اسکناس/ پول‌های امروزی افغانستان

لیولین مورگان ترجمه: حمید مهدوی

اشاره: این مقاله، به تبیین و توضیح طرحی روی بانک‌نوت‌های افغانی می‌پردازد که اخیراً جالب توجه شده است. طرح و زبانی که برای بسیاری از افغان‌ها ناآشنا است. چنانچه در طرح روی بانکنوت 10 افغانی مشاهده می‌کنید. روزنامه اطلاعات روز، مقاله لیولین مورگان را که در آن به بازشناسی این طرح و مرور تاریخچه‌ی آن، که به نحوی مرور سرگذشت بانکنوت‌های افغانی نیز است، پرداخته است.
این، احتمالاً لازم نیست به شما بگویم، یک اسکناس است. مشخصاً، این یک اسکناس 10 افغانی است که در سال 2004 چاپ شده است و از آخرین سفرم به افغانستان در سال 2001 در کیف پولم مانده است. آنچه که من در تمام این مدت به آن توجه نکردم. زمانی متوجه شدم که روح الله یعقوبی هفته گذشته توجه مرا به آن جلب کرد، آرم/نشان در گوشه‌ی بالایی سمت راست، بالای عکس ساختمان (آرامگاه احمدشاه درانی، کسی که بنیان‌گذار افغانستان در قندهار دانسته می‌شود) است:

این مُهرِ د افغانستان بانک، بانک مرکزی افغانستان، است که در سال 1939م (1318 هجری شمسی) تأسیس شد. اما در کنار نام این بانک به زبان پشتو به خط عربی در بالا و خط لاتین در پایین آن، متنی به زبان یونان باستان وجود دارد، ΒΑΣΙΛΕΩΣ ΜΕΓΑΛΟΥ ΕΥΚΡΑΤΙΔΟΥ (شاه اوکراتید کبیر). اوکراتید، شاه یونانی باختر (تقریباً شمال افغانستان) در قرن دوم قبل از میلاد بود. آنچه که در مرکز مُهر نشان داده شده است، در واقع یکی از سکه‌های او است. در پایین عکس، یک تترادراخما/تترادرهم نقره‌‎یی با طراحی مشابه است:

[راه‌ اندازی] این وبلاگ اساساً بهترین تلاش من برای پاسخ به پرسشی است که روح‌الله یعقوبی از من پرسید، یک پرسش بسیار خوب: تصویر دو هزار ساله‌ی روی سکه‌ی یک شاه یونانی، روی اسکناس فعلی افغانستان چه می‌کند؟
با طرح و نقش سکه و اوکراتید آغاز می‌کنیم. تصویر روی اسکناس، «پُشت» سکه است. بر «روی سکه» تصویری از خود شاه است، در یک کلاه ایمنی و عبا؛ اما در این روی سکه که با نام و عناوین اوکراتید احاطه شده است، دو اسپ‌سوارِ در حال تاختن را در کلاه‌های مخروطی می‌بینیم که خوشه‎ها و نیزه‌های درازِ تیز در دست دارند. تجهیزات آن‎ها، آن‏ها را با تاکتیک‎های نظامی مقدونی (شاهان یونانی باختر همه وارث مستقیم یا غیرمستقیم فتوحات اسکندر در این منطقه بودند) و سواره نظامی که باختر به‌خاطر آن مشهور بود، ربط می‎دهند. اما ستاره‎ها بر سر هریکی از آن‎ها، آن‌ها را به عنوان کاستور و پولوکس، پسران الهه زئوس از لیدا معرفی می‎کند.
اوکراتید، مانند همه‌ی حکام یونانی در مناطق مرزی هند، یک شخص کمتر شناخته‎شده است. او احتمالاً در باختر به قدرت دست یافته است؛ قطعاً به نظر می‌رسد که سلطنت او خشن بوده است، مبارزات او به‌طور بالقوه تا شمال-غرب هند گسترش یافته و مرگ او احتمالاً به دست پسر خودش اتفاق افتاده است. آپولودوروس از آرتیمیتا (در استرابو 15.1.3) او را «حاکم هزار شهر» می‌نامد، مشخصاً یکی از این شهرها را می‌دانیم که اوکراتیدیا نامیده می‌شد و ممکن است همان نقطه‌ی مهم باستان‌شناسی، آی‎خانم، در شمال شرق افغانستان باشد. از سوی دیگر، ممکن است نباشد و این داستانی است با اطلاعاتی که ما در مورد اوکراتید داریم.
در میان جنگ و تأسیس/تغییرنام شهرها، اوکراتید تعدادی از سکه‌های بسیار خلاقانه را ضرب زد (که ملموس‌ترین شواهدی است که در مورد او داریم): وصف خودش به عنوان «بزرگ/کبیر» بر این سکه‌ها یکی از این نوآوری‌ها و خلاقیت‌ها است و تقریباً به‌طور قطع نشان می‌دهد که قدرت در چنگ او، در واقع بسیار آسیب‌پذیر بود. چارلس میسن، فراری باستانی در حالی که در اطراف بگرام در شمال کابل تکاپو و تجسس می‌کرد، نوشت: «سکه‌های اوکراتیدِ یکم یا بزرگ، بسیار فراوان است و کاربرد بسیار فعال دارد». اما معروف‌ترین سکه‌ی اوکراتید به اصطلاح اوکراتیدیون با وزن 169.2 گرام، بزرگ‌ترین سکه‌ی طلای باقیمانده از دوران باستان، است. این سکه در سال 1867 در لندن توسط یک خریدار فرانسوی از مردی خریده شد که آن را از بخارا در یک کیف پولِ پنهان شده در زیر بغلش انتقال داده بود. این سکه اکنون در کتاب‌خانه ملی در پاریس قرار دارد.

یک طراحی مشهور و یک یافته‌ی کاملاً معمولی در آن زمان در افغانستان. ما هنوز باید حضور آن روی اسکناس را توضیح بدهیم. اما اولین گام این است که نشان بدهیم چرا د افغانستان بانک، وقتی در سال 1939 تأسیس شد، این طرح را پذیرفت. پاسخ [این سوال]، فهم جذابی در مورد درک افغانستان از خودش در آن لحظه ارایه می‌‌دهد.
تأسیس یک بانک مرکزی در افغانستان بخشی از یک پروژه‌ی کلان‌تر برای مدرن‌سازی افغانستان در دوران رژیم مصاحبانِ ظاهرشاه (پادشاه افغانستان از 1933 تا 1973) بود. افغانستان با پذیرفتن کشورهای اروپایی و کشورهای «پیشرفته» اسلامی مانند ایران و ترکیه به عنوان الگویش، داشت برایش نهادهای یک دولت توسعه‌یافته را می‌ساخت. در پاسخ به موج ملی‌گرایی در جهان در دهه 1930، به گفته رابرت کریوس در کتاب عالی او (افغانستان مدرن)، «افغان‌ها با آزمون اظهار حق شان به تعلق در این در دنیای از دولت‌های ملی با یک زبان، فرهنگ و گذشته‌ی ملی مواجه شدند». (صفحه 156). این می‎توانست شکل نهادهای مالی ملی و همچنین شکل سیاست‌های تبعیض‌آمیز علیه غیرمسلمانان، به‌ویژه یهودیان، را به‌خود بگیرد. اما تصویر یک سکه‌ی 2000 ساله نیز، با تناقض ظاهری آن، می‌توانست نماد پیش‌رفت در افغانستان در دهه‌ی 1930 باشد.
توضیح این در کار باستان‏شناسی‌یی که در دو دهه گذشته در افغانستان انجام شده است، نهفته است. باستان‌شناسی در افغانستان چنان‌که شاید و باید با توافق شاه امان‌الله و حکومت فرانسه در سال 1992 برای تأسیس هیأت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان (دافا) آغاز شده بود. در اواخر دهه 1930، چنانچه نیل گرین توضیح می‌دهد («کشف بودا در افغانستان: تاریخ تمدنی و ملی‌سازیِ دوران باستان افغانستان»، مجله بین‌المللی مطالعات خاور میانه 49 (2017)، 47-70)، اکتشافات باستان‌شناسان فرانسوی در سایت‌هایی چون بگرام و هدا کم‌کم منافع رهبری افغانستان را تأمین می‌کردند. موزیم ملی افغانستان که در سال 1931 به محل جدیدش در منطقه دارالامان کابل منتقل شد، عمدتاً با اکتشافات فرانسوی‌ها به یکی از غنی‌ترین کلکسیون‌ها در جهان تبدیل می‌شد. به گفته‌ی کاردار سفارت فرانسه، در سال 1937 «چندین وزیر [از] حفاری‌ها در بگرام دیدار کردند … شاه خودش از نمایش‌گاهی که در موزه کابل برگزار شده بود، بازدید کرد».
ما باید تغییر چشم‌گیری را که این در نگرش افغان‌ها نسبت به گذشته‎ی شان نمایاند، تقدیر کنیم؛ تأکیدی بر فرهنگ‌های قبل از اسلام، بودایی و همچنین یونانی، که جایگزین میراث اسلامیِ افغانستان شد و آن‎را به حاشیه راند؛ میراثی که تا آن زمان کانون تمرکز هویت ملی و تاریخ‌نگاری افغانستان بود. این تأکید جدید توسط فعالیت‏های هیأت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان «دافا» تسهیل شده‎بود، اما تلاش افغانستان را برای همسو سازیِ هویت تاریخی خودش با آنچه که «گرین» آن‏را «هنجارهای تمدنی» جهان توسعه‎یافته – که افغانستان آروزی پیوستن به آن‏را دارد‌- نامید، نیز نشان می‎دهد. افغانستان، با برجسته ‌ساختن میراث یونانی‌اش، می‌تواند ادعای سهمی در ریشه‎های کلاسیک اروپا و غرب کند. یک بانک دولتی در دهه 1930 از تمدن و تجدد نمایندگی کرد، اما سکه‏یی با نوشته‌ی یونانی بر روی آن نیز این کار را کرد.
مقاله‌ی «گرین» به احمد علی کهزاد که شخصیت کلیدیِ این تحولات فرهنگی بود، تمرکز دارد؛ باستان‎شناس افغانی که با هیأت باستان‌شناسی فرانسه در افغانستان و به دنبال آن در یک سلسله نشریه‎های فارسی زبان کار کرده بود و بینش حاصل شده توسط فرانسوی‎ها در مورد تاریخ باستان افغانستان را به نخبگان افغانستان و فراتر از آن رساند. گمان می‌کنم کهزاد بیش‌تر از آنچه که حالا می‌توانم نشان بدهم، مستقیماً در این طرح نقش داشت. نشریه‌یی از کهزاد از سال‏های 1938/1317 به‏نام مسکوکات قدیمی افغانستان وجود دارد که تلاش می‎کنم آن را به دست بیاورم، اما من تقریباً مطمئنم حاوی تصاویر زیادی از سکه‎های اوکراتید خواهد بود.
بنابراین، اوکراتید این‌گونه به مُهر بانک دولتی افغانستان راه یافت و حاوی اطلاعات زیادی در مورد آرمان‏های افغانستان در دهه 1930 است. اما با آن‌هم باید توضیح بدهیم که او چگونه روی اسکناس‌ها راه یافت؟
این اتفاق در سال 1970 افتاد، اما در این مورد فکر می‌کنم یونانی‌های باختر ربط اندکی با توسعه داشتند. به این چهار اسکناس افغانستان نگاهی بیاندازید (تصاویر تمام عکس‌ها از Banknote World گرفته شده‌اند)، نخست به اسکناس ظاهرشاه در سال 1967:

دومی مربوط داوودخان (1977) است. او پسر کاکای ظاهرشاه بود که در سال 1973 شاه را از قدرت خلع و یک جمهوری را تأسیس کرد.

سومی از سال 1978 است و توسط حکومت کمونیست نورمحمد ترکی و حفیظ الله امین که داوود را سرنگون کرده و کشته بودند، چاپ شده بود.

و آخری از سال‏های 1979 و 1980 و نخستین اسکناسی است که رویش اوکراتید دارد (هرچند او تاکنون روی اسکناس‌ها مانده است)، اسکناس انتشار یافته توسط حکومت کمونیست ببرک کارمل که توسط شوروی‌ها پس از آن‌که مدخله کرده و امین را سرنگون کرده بودند، نصب شد.


هر یک از این اسکناس‌ها بر روی شان یک مظهر «ملی» دارد. روی اسکناس‌های [دوره] ظاهرشاه، یک مسجد، شامل منبر و محراب، به‌عنوان سمبول دیرینه‌ی افغانستان است. داوود آن را با یک عقاب، نمادی برای جمهوری افغانستان، جایگزین می‌کند. اما تصویرِ رژیم ترکی تفاوت زیادی دارد، دسته‌های غلات که آرم و نشانِ ظاهرشاه و داوود را احاطه کرده‌اند حفظ شده است، اما در داخل آن حاوی نام جناح آن‌ها، حزب دموکراتیک خلق افغانستان، می‌باشد. وقتی جناح پرچمِ کارمل – جناح دیگر حزب کمونیست – توسط شوروی‌ها به قدرت رسید، دِ افغانستان بانک جای‌گزینی برای این تصویر انتخاب کرد.
رژیم ترکی/امین فوق‌العاده بی‌رحم بود (نوشین ارباب‌زاده مقاله‌ی غم‌انگیزی در مورد جنایات آن[ها] نوشته است) و اصلاحات افراطی و عجولانه‌یی را که این رژیم تلاش کرد بر افغانستان تحمیل کند، خیزش‌هایی را برانگیخت که به مقاومت ده ساله علیه اشغال شوروی تبدیل شد. شوروی‌ها با همین هدف فوری خلع امین از قدرت (کسی که در عین زمان از شرِ ترکی خلاص شده بود) در اواخر سال 1970 مداخله کردند. معنای همه‌ی این‌ها این بود که رژیم کارمل دلیل کافی برای فاصله گرفتن از همکاران کمونیست‌اش و از رویکرد مصالحه‌ناپذیر حزبی آن‌ها داشت و من فکر می‌کنم که این به بهترین شکل پذیرش مهر بانک مرکزی افغانستان به‌جای آرم/نشانِ خلق را توضیح می‌دهد؛ اشاره‌یی که در عین زمان به ملاحظه اقتصادی و یک پروژه ملی با مبنای گسترده‌تر، نه منابع کوچک جناحی، دلالت دارد (هرچند نام بانک به صورت برجسته روی تمام اسکناس‌ها وجود دارد.)
اما اوکراتید یک طرح/نقش غیراسلامی نیز به «پرچم» داد. مسجد ظاهرشاه البته که آشکارا اسلامی بود: عقابِ جمهوری داوود هنوز منبر و محرابی روی سینه‌اش داشت. در دهه‌ی 1930 یک شاه یونانِ باستان از تمدن و توسعه نمایندگی کرده بود. این‌جا او از سکولاریسم، و به گمان من، از ملت افغانستان نیز نمایندگی می‌کند. البته این عجیب و غریب است که نام یک شاه و یک جفت از خدایانِ منجی می‌توانند چنین کاری انجام بدهند، اما استفاده از جهان یونانی-رومی برای ظهرنویسی/پُشت‌نویسی مایه‌ی شگفتیِ بی‌پایان است.
یک مقاله‏ی حذف‎شده‎‏ی بی‏بی‏سی فارسی در مورد اسکناس‏‌های افغانستان که روح‌الله یعقوبی آن‌را یافت، در هنگام نوشتن این مقاله برای من بسیار مفید بود (اِسکن آن در متن اصلی وجود دارد). بسیاری از اطلاعاتی را که در مورد اوکراتید و ضرب سکه‌ی او کسب کرده‏ام، مدیون «جهانِ گُم‌شده‎ی شاه طلایی)، کتاب فرانک هولت در مورد مسکوک‏شناسی افغانستان هستم. او ناجوانمردانه در اواخر این کتاب (صفحه 209) اشاره می‏کند که حروف یونانی بر روی اسکناس‏ها کمی اشتباه املایی دارد و به جای دلتا در نام اوکراتید حرف لمدا استفاده شده است: ΕΥΚΡΑΤΙΛΟΥ نه ΕΥΚΡΑΤΙΔΟΥ. با این وجود من، پس از آشکارسازی روح‌الله، بیشتر از گذشته به اسکناس افغانی در کیف پولم علاقمند شده‎ام.

دیدگاه‌های شما
  1. برادر عزيز سلام تقديم ميدارم من يك كليكسيون كامل نوت هاى كاغذى افغانستان را دارم ٩٩ فيصد يقين دارم كه در دنيا كسى چونين بانك نوت هاى افغانستان را ندارد چون ترحال كسى در باره نوت هاى كاغذى افغانستان بصورت مكمل معلومات ندارد ميخواهم آنرا براى نيل جوان بصورت يك كتلاك چاپ كنم خوشبختانه امست براى ريسرج خود به مضمون دلجسپ شما برخوردار نمودم اگر اجازه ميدهند آنرا با تذكر اسم شما چاپ كنم در ذمينه اجازه نشر را از شما ميخواهم ممنون تان ايمل من tmehdavi@yahoo.com أست حدود ٣٦٠ قطعه نوت را دارم از سال ١٣٩٨ تا سال ١٣٩٨ كه اخرين به امضاء همايون قيىومى وزير سرپرست ماليه اشرف غنى امضا نموده ممنون تان

  2. سلام از مقاله ی شما تشکر دارم به نظر من ما باید شرایط افغانستان را مشابه دوران یونان و باختر کنیم با این کار ما وارد نسل جدید دنیا میشویم درود بر ایالات متحده آمریکا

  3. احتمالا ١٥ سال پيش از ولسوالي خرم و سارباغ ولايت سمنگان، افغانستان سكه ي را كه شما گذاشته ايد به نام سكه باختري از يك مغاره ي در يافت شده است.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *