فواد عزیزی
جنرالها و مقامات نظامی و مشخصاً جنرالان بازمانده و تربیتشده در نظامهای دیکتاتوری و غیرمردمسالارانه، به بیرحمی مشهور اند. مسلک نظامی و درکنارش تبعیت از و احترامگذاری به افراد مافوق، به جنرالان حق میدهند که عملکردهای خلاف قانون با زیردستان خود داشته باشند. چندی پیش که در مهمانی یکی از شاگردان مکتب نظامی کابل بودم، شاگردان همصنف تکیهکلامها و خطابهای استادان و مافوقهایشان را از سرشوخی یادآوری میکردند. عجب ادبیات رکیک و زشتی؛ یکی ابتر است، دیگری ماچهخر، دیگری گُه آفتابزده، دیگری تورپیکی جان، دیگری گوسالهی بیعلف، دیگری ایرانزاده، و همینطور القاب جدیدی برای طعن و تمسخر و توهین شاگردان که در مکتب نظامی کابل توسط آموزگاران استفاده میشوند. به چالش کشیدن این سخنان به معنای پذیرفتن ستم و سلطهی غیرقانونی است که ممکن است منجر به لتوکوب و اخراج شاگردان شود.
فراتر از این القاب و رفتارهای ناپسند و در مواقع غیرانسانی با افراد و زیردستان از سوی مقامات و رتبهداران در ارتش، دزدی از نان و امکانات جنگ نیز سخن پوشیدهیی نیست. در چند سال اخیر که جنگ شدت یافته و طالبان کنترل بر جغرافیا را در مناطق مختلف افغانستان گسترش داده، شکایت از فروختن امکانات و خوردن حق و معاش سربازان نیز بارها علنی و در رسانهها اعلام شده است. حتا رییسجمهور افغانستان اعتراف میکند که نان سربازان ما در میدان جنگ در ولایات و حتا کابل، به آن پیمانه و کیفیتی نیست که در هنگام قراردادها و پالیسیهای رسمی ذکر میشود و برای آن تعهد وجود دارد.
تصور کنید مردانی را که در مقام جنرال یا پایینتر از آن بر گروهی از سربازان و تازهواردان نوجوان و فقیر فرماندهی میکند و هر قدر کلمهی زشت و ناپسند که در ذهن دارید در گفتارهای روزانهی این مقامات مکرراً استفاده میشود و کماند سربازانی که دشنام، تحقیر، توهین و بیحرمتی را ندیده و تجربه نکرده باشند. و یا فرماندهانی را ببینید که در میدان جنگ تیل موتر و امکانات جنگی را برای پول درآوردن میفروشند و اینگونه زمینهی مرگ سربازانی را که از آنها و وطنمان محافظت میکنند را فراهم میکنند. در چنین حالتی، آیا بعید است که چنین آدمهایی هرگز از بهقتل رسیدن بالاتر از ۲۰۰ انسان هیچ ناراحتی وجدانی و مسئولیت انسانی احساس نکند؟ به آخرین رخداد و فاجعهی تمامعیار توجه کنید:
روز جمعه است. سربازان غذایی را که بخشی از آن تا نوشجان شدن از لحاظ کمی و کیفی دزدیده شده، خوردهاند و در یک روز نستباً آرام و گرم آماده میشوند برای نمازگزاری و دعا برای آرامش قلبی و اجرای مسئولیتهای عقیدتی. دو موتر رینجر ویژهی ارتش با حداقل شش فرد مسلح دهها کیلومتر دورتر حرکت میکنند و از هشت ایست بازرسی میگذرند و پس از ختم نماز داخل قول اردوی ۲۰۹ شاهین میشوند. دسترسی مهاجمان و هماهنگی آنها در حدی بالاست که با سلاحهای ثقیلهی نصبشده بر موترهای رینجر، سربازان در قول اردوی شاهین را زیر رگبار میگیرند و در سه حملهی انتحاری جداگانه و فیرهای متفرقه حداقل ۲۰۰ نفر را شهید میکنند و بیشتر از ۱۰۰ نفر دیگر را زخمی. در مسجد قول اردو انتحاری میکنند و با استفاده از نشانهای سرخرنگ در بازوانشان همدیگر را شناسایی میکنند؛ یکی از اینمیان، سربازان حیرتزده و در ترسفرورفته را به سمت طعامخانه میکشاند و پس از رسیدن آخرین سرباز در را میبندد و خودش را منفجر میکند. تنها دو ولایت بدخشان و تخار حداقل ۱۰۰ جنازه را در چند روز اخیر پس از این حمله دفن میکنند و در بغلان نیز ۳۰ جنازه توسط مردم بدون کفن به خاک سپرده میشوند.
اسم رییس قول اردو مهمند است؛ ولد میرشاه و کتوازی تخلص میکند. در شهر شرنهی ولایت پکتیا تولد شده و فارغ مکتب نظامی و سپس اکادمی تخنیک است در سال ۱۳۵۰. مسلکش تخنیک نقلیه است و چند کورس نظامی دیگر را نیز خوانده است. از سال ۱۳۵۲ خورشیدی کارش را بهعنوان ضابط اداری در اکادمی تخنیک شروع کرده و درسال ۱۳۷۱ بهعنوان معاون قوماندانی عمومی قوای سرحدی در ولایت بلخ کار کرده و سپس، افغانستان را تا سال ۱۳۹۰ ترک کرده است. از سال ۱۳۹۰ کارش را دوباره بهعنوان معاون قوماندانی عمومی قوتهای زمینی در امور کادر و پرسونل آغاز میکند و پس از حملهی مرگبار بر قول اردوی شاهین اکنون بهعنوان تورنجنرال بهحکم اشرف غنی در احتیاط است؛ هنوز زنده است و در تقلای گرفتن یک کرسی دیگر از مقامات حکومت وحدت ملی.
بریدجنرال مهمندکتوازی در عکسی که از او منتشر شده است، مدالها و نشانهای فراوانی گرفته است. سمت چپ شانهی او پر است از مدالها و نشانهایی که توسط حاکمان کمونیستی و پس از آن به او تفویض شده است. تنها یک مدرک که نشان میدهد آقای کتوازی دو سال قبل بازنشسته شده بود و توسط رییسجمهور غنی در ماه سرطان سال ۱۳۹۵ بار دیگر به سمت ریاست قول اردو رسید، بازگوی این واقعیت است که این مدالها و نشانها برایش به سان افتخارات بادآورده است که در افغانستان زورمندان و نادانترینها بیشتر از آن بهرهمند میشوند.
آقای کتوازی در حدود ۲۰ سال از مسلک و کارش دور بوده و از وطن نیز. تحصیلاتش در حدی نیست که از لحاظ مسلکی فرماندهی یک قول اردو به او واگذار شود. تجاربش نیز نشان میدهد که ایشان پلههای قدرت را یکی به یکی تا فرماندهی قول اردو بهسان فاجعهی روز جمعه در قول اردوی شاهین، به کمک وابستگیهای حزبی و وفاداریهای سیاسی بالا رفته است.
بنابراین، از رییسجمهوری که حکم تقرر خلاف قانونش را به دستان خودش امضا کرده، انتظار یک محکمه و مجازات عادلانه نمیرود. رییسجمهور در ادامهی لطف و مرحمت فراوانش به واسطهگرایی و تبارسالاری آقای کتوازی را پس از یک فاجعهی تمامعیار انسانی، نظامی و ملی از مقامش در قول اردوی شاهین برکنار و او را در بست احتیاط بدون وظیفه امتیاز خواهد داد.
همینطور که انتظار محاکمه و مجازات این فرمانده توسط غنی انتظار گزافی است، درخواست خودکشی از تورنجنرال مهمند کتوازی نیز سخن بیهودهیی است. اما سخن شرافتمندانهی من این است که اگر جای این جنرال بودم، ریسمانی از سقف یک دیوار تاریک میآویختم و در یک کلام، خودم را میکُشتم.
چه فرقی میکند که چه توجیهی برای آنچه در قول اردوی شاهین اتفاق افتاد ببافیم. تنها این حقیقت که شما فرمانده قول اردویی بودید که دشمن سوار و مسلح با سلاح ثقیله به آن وارد شد و بیشتر از ۳۰۰ کشته و زخمی از سربازانتان گرفت، دلیل کافی برای حقانیت یک خودکشی است. حالآنکه تبعات آنچه در بلخ اتفاق افتاده فقط شهادت ۲۰۰ سرباز و ویرانیهای برجامانده در بزرگترین تأسیسات نظامی در شمال کشور نیست. تبعات این رویداد پس از این در صفوف جلبوجذب، در ترک خدمت، در کاهش انگیزه، از دست دادن شجاعت، ترس مدام از یک حملهی مشابه در میان سراسر نیروهای امنیتی، نگرانیهای تمامی خانوادههای نظامی و… آرام آرام پدیدار میشود.
گزافه نیست اگر بگوییم دولت ما آنچه را در این حملهی طالبان باخته است، در ۱۶ سال گذشته نباخته بود. اقتدار دولت و کاریزمای جنرالان و ارتش ما با این حمله فروریخت و من مردی نمیبینم که بتواند این اقتدار را احیا و توان و شجاعت بهتحلیلرفتهی سربازان ما را دوباره خلق کند. برای همین: در شرایطی که دولت و مقامات حکومت وحدت ملی هنوز با گیر افتادن در بند تعلقات قومی و مصلحتهای سیاسی، تعهدات قانونی و انسانیشان را فراموش کردهاند، یک جنرال در نهایت باید شجاعت و انسانیت یک خودکشی را برای احیای ارزشهای فراموششده و فاسدشدهی انسانی در درونش داشته باشد.
خودکشی هرچند بد و هراسناک است، اما در خصوص جنرالی که احتمال حمله بر قول اردوی تحت ریاستش برایش گزارش شده بود و نتوانست یا نخواست جلو آن را بگیرد، رضایت خاطر و آرامش وجدان خوبی را در پی دارد.