چرا جهان در جنگ است؟ – بخش دوم و پایانی

گاردین/جِیسون بِرک
ترجمه: جلیل پژواک
یمن

هرج‌ومرج و به دنبال آن جنگ در یمن، اکنون در هفتمین سال خود است. در فوریت، ریشه‌های درگیری کنونی در این کشور، به پیامد خیزشی -الهام‌گرفته از بهار عربی- بر می‌گردد که باعث کنار رفتن علی عبدالله صالح از قدرت به نفع معاون‌اش عبد ربه منصور هادی در سال 2011 در یمن، فقیرترین کشور منطقه‌ی عرب شد.
اما سایر دلایل شروع این درگیری عمیق‌تر از این است.
یمن که زمانی مستعمره‌ی بریتانیا بود، هرگز باثبات نبوده و تنها پس از درگیری‌های وحشیانه‌ی دهه‌ی 1990، متحد بود. پیش از آغاز بحران‌ کنونی یمن در سال 2011، فساد، بیکاری، کمبود غذا، نظام قدرت‌مند قبیله‌یی، جدایی‌طلبی در جنوب و دخالت قدرت‌های منطقه‌یی برای بیش از یک دهه دست به دست هم دادند تا سطح بالایی از بی‌ثباتی در این کشور را حفظ کنند.
جنگ‌جویان جهادی مدت‌هاست که در یمن نیرو گرفته و به شاخه‌ی قدرت‌مند محلی وابسته به سازمان القاعده تبدیل‌ شده‌اند. وضعیت بغرنج یمن را خیزش مردمی در برابر عملیات‌های ضدتروریسم ایالات متحده –که شامل حملات هواپیماهای بدون سرنشین نیز می‌شد- و ریزش شبه‌نظامیان از عربستان سعودی، تشدید کردسس. این بدان معناست که رییس‌جمهور هادی همزمان با رسیدن به قدرت، با چالش‌های بزرگی مواجه شد.
مهم‌ترین این چالش‌ها، شورشی بود که توسط حوثی‌ها، گروه شورشی اقلیت شیعه‌ی مستقر در شمال یمن با سابقه‌ی طولانی شورش علیه دولت تحت سلطه‌ی‌ سنی‌ها، رهبری می‌شد.
شورشیان حوثی در جنوری 2015، پایتخت یمن، صنعا را تصرف و هادی و دولت‌اش را مجبور به استعفا کردند. این مساله موجب آغاز دخالت‌های منطقه‌یی در یمن شد، مساله‌یی که به نوبه‌ی خود، راه را برای بحران انسانی که میلیون‌ها نفر در یمن را در معرض خطر گرسنگی قرار داده است، باز کرد. به دنبال آن، ائتلاف کشورهای حوزه‌ی خلیج به رهبری عربستان سعودی –که از پشتیبانی تدارکاتی و اطلاعاتی ایالات متحده، بریتانیا و اروپا برخوردار بود- حملات هوایی را علیه حوثی‌ها آغاز کرد. این ائتلاف همچنین یمن را در محاصره قرار داده تا از قاچاق اسلحه و مهمات از سوی ایران به شورشیان حوثی، جلوگیری شود. تهران این اتهام را رد می‌کند.
چرا جنگ یمن این‌قدر طولانی شد؟
دینامیک قبیله‌یی و فرقه‌یی، که به گونه‌ شرورانه‌یی پیچیده است، نمی‌گذارد جناح واحدی به اندازه‌ی کافی برای پیروزی در جنگ، قوی شود. از سوی دیگر دخالت خارجی، تدوام جنگ از سوی تمامی جناح‌های دخیل در منازعه را، تضمین می‌کند. در درگیری یمن دست چندین کشور دخیل است و این مناقشه، به رقابت‌های گسترده‌تر منطقه‌یی برای قدرت، مرتبط است. توافق فدرال شاید صلح بیاورد، اما فعلا این امر بعید به نظر می‌رسد.
جمهوری دموکراتیک کنگو
اگر جمهوری دموکراتیک کنگو دوباره به همان جنس درگیری‌ها که این کشور در بین سال‌های 1997 و 2003 به خود دید، بازگردد، احتمالا سال‌های نسبتا آرامی که این کشور پهناور در میانه‌ی دو دور درگیری سپری کرد، فراموش خواهد شد. جنگ کنونی ج.د.ک شش ساله است، اما بیش از 20 سال پیش آغاز شده بود و با سقوط رییس‌جمهور موبوتو سسه سِکو آتش آن افروخته و با شروع دخالت‌ تمامی قدرت‌های منطقه‌یی، آتش آن شعله‌ور و درگیری تشدید شد. بسیاری از این قدرت‌ها، تنها به‌خاطر مشاهده فرصتی برای غارت معادن و منابع فلزی این کشور، اقدام به دخالت در جنگ ج.د.ک کردند. با اینکه فعلا رغبتی در میان همسایگان ج.د.ک برای از سرگیری هرج‌ومرجی که منجر به مرگ بیش از 5 میلیون نفر شد، وجود ندارد، اما منابع این کشور هنوزهم برای خارجی‌ها جذاب می‌نماید.
با این‌حال، نشانه‌های بدترشدن اوضاع در جمهوری دموکراتیک کنگو دیده می‌شود: آن این‌که، ج.د.ک دولت مرکزی ضعیفی دارد که توسط رییس‌جمهور جوزف کابیلا –که 15 ماه از موعد پایان ماموریت‌اش گذشته است- اداره می‌شود. قانون و نظم در مناطقی که کنترل حکومتی چندانی وجود ندارد، در حال زوال و فروپاشی است. درگیری روزافزونی در میان جنگ‌سالان و جوامع قومی جریان دارد. اپوزیسیون ج.د.ک درهم‌شکسته است. جامعه‌ی جهانی پریشان است و سرانجام، این کشور نیاز شدیدی به کمک‌‌های بشردوستانه دارد.
آیا جنگ در ج.د.ک دوباره آغاز خواهد شد؟
کشتن و مردن از هم‌اکنون در جمهوری دموکراتیک کنگو آغاز شده است. تحرکات یک جنبش شورشی سرکش در منطقه‌ کاسای، واکنش شدید دولت را برانگیخته که به نوبه‌ی خود، منجر به آوارگی جمعی شده است. جمعیت آسیب‌پذیر ج.د.ک مورد هجوم وبا و سایر بیماری‌ها قرار گرفته است. فعالیت‌های سازمان ملل متحد در این کشور، با مرگ 14 تن از ماموران حافظ صلح در ماه دسامبر – موردی که به تنهایی بدترین تلفات این سازمان از سال 1993 به این طرف دانسته می‌شود- در معرض حملات روزافزون شورشیان قرار دارند.
انتخابات جمهوری دموکراتیک کنگو قرار است در ماه دسامبر برگزار شود، هرچند که بسیاری ها در مورد آن شک دارند. انتخابات‌های پیش‌رو در این کشور، فرصتی برای جلوگیری از سقوط دوباره یکی از مهم‌ترین کشورهای آفریقایی در کام فقر و درگیری بیشتر دانسته می‌شوند. هرچند تعداد اندکی -در این مورد- خوشبین‌اند.
افغانستان
افغانستان از اواسط دهه 1970 تاکنون، روی صلح را ندیده است. درگیری کنونی در این کشور که جنگ طالبان و سایر افراط‌گرایان اسلام‌گرا علیه دولتِ کابل را شامل می‌شود، با تهاجمی به رهبری ایالات متحده، در پی حملات 11 سپتامبر، در سال 2001 آغاز شد. ایالات متحده در نخست رییس‌جمهور حامد کرزی و سپس جانشین او، اشرف غنی را، مورد حمایت عظیم نظامی و سایر انواع کمک‌ها قرار داد. در این درگیری، بیش از 2 هزار سرباز امریکای، 10 برابر آن سربازان افغان و دست‌ِکم 30 هزار غیرنظامی جان خود را از دست داده‌اند. با این‌ وجود، امروزه گروه طالبان در بیش از دو-سوم ولسوالی‌های این کشور فعال است (هرچند جنگ‌جویان این گروه کمتر از 1 ولسوالی از 20 ولسوالی افغانستان را -مستقیما- کنترل می‌کنند). این گروه در سال 2015 توانست، هرچند به طور موقتی، کنترل شهر کندوز در شمال افغانستان را در دست بگیرد.

چرا جنگ افغانستان این‌قدر طولانی شده است؟
یکی از دلایل طولانی‌شدن این جنگ، اشتباهات استراتژیک ایالات متحده و متحدان آن -در سال‌های نخست پس از تهاجم نیروهای ائتلاف به این کشور در سال 2001- است. در آن زمان، تلاش‌ها در افغانستان با کمبود منابع و رهبری غلط روبرو بود. از دست‌دادن فرصت‌های اولیه برای رسیدن به یک توافق پایدار سیاسی و به‌دست آوردن پیروزی‌های نسبتا آسان نظامی، اکنون -برای طرف‌های درگیر در این جنگ- گران تمام شده است.
یکی دیگر از عوامل کلیدی طولانی‌شدن این جنگ، دخالت قدرت‌های منطقه‌یی، به‌ویژه پاکستان در امور افغانستان است. اسلام‌آباد داشتن یک دولت دوستانه در کابل را برای امنیت استراتژیک خود، حیاتی می‌داند و از طالبان، با فراهم‌کردن پناه‌گاه امن برای رهبران آن و ارائه‌ی کمک‌های تدارکاتی به این گروه، به عنوان «پروکسی» پاکستان –در جنگ افغانستان- پشتیبانی کرده است.
اما طولانی‌شدن درگیری در این کشور، دلایل دیگری نیز دارد. آن اینکه، تقریبا تمامی مناطقی که طالبان در آن از حمایت بالا برخوردار است، تحت تسلط گروه قومی پشتون، مخصوصا قبایل خاص این گروه قومی، قرار دارند. نقش مناطق تحت کشت تریاک نیز –در طولانی‌شدن جنگ- برجسته است. اینکه نقشه‌ نفوذ حال‌حاضر طالبان در افغانستان، این قدر از نزدیک قدرت 20 سال پیش این گروه –زمانی که جنبش طالبان برای گرفتن قدرت خروشید- در این کشور را بازتاب می‌دهد، قابل توجه است. اکنون شهرت افغانستان به عنوان «گورستان امپراتوری‌ها»، همانند گذشته، هرچند روی زمین شکسته، اما مستحکم و پابرجا، تکیه زده است.
اوکراین
از الحاق کریمه به روسیه و کمک ولادیمیر پوتین به شروع شورشی در شرق صنعتی اوکراین، بیش از چهار سال می‌گذرد. شرق صنعتی اوکراین، منطقه‌ی خودمختار‌ پیشین «جمهوری شوروی» از سال 1991 بوده که در یکی از بزرگ‌ترین خطوط انکسار فرهنگی و زبانی جهان امروز قرار دارد.
هزاران نفر –از جنگ‌جویان و غیرنظامیان- جان خود را از دست داده‌اند. در اواخر سال گذشته، سازمان‌های کمک‌رسان هشدار دادند که 4.4 میلیون نفر تحت تاثیر مستقیم خصومت‌های مداوم –در این منطقه- قرار دارند و 3.8 میلیون تن دیگر، نیازمند کمک‌های فوری‌اند.
ریشه‌های این جنگ، به سال 2013، زمانی که ده‌ها هزار نفر در کیِف و سایق مناطق دست به اعتراض زدند، بر می‌گردد. معترضان دولتِ وقت را متهم کردند که به دنبال فشار کرملین، از امضای توافق تجاری با اتحادیه اروپا خودداری کرده است. حکومت در برابر معترضان از خشونت کار گرفت و به دنبال آن در سال بعد، معترضان رییس‌جمهور ویکتور یانوکوویچ را از قدرت کنار زدند. این مساله منجر به شروع ناآرامی در مناطق روسوفون، در شرق و جنوب اوکراین شد. درگیری بین نیروهای دولتی و جدایی‌طلبان تحت حمایت روسیه، تا سال 2015 ادامه یافت. مسکو ادعاهای کیِف مبنی بر اینکه روسیه به مناطقی در اوکراین، نیرو و تسلیحات سنگین فرستاده را رد کرد.
توافق‌نامه‌ «مینسک» به میان‌آورنده آتش‌بس و حالت خاصی از قانون اساسی برای قلمرو شورشیان در منطقه دونباس شد، تا مجددا به اوکراین بپیوندد و انتخابات برگزار شود. اما هیچ‌یک از مواد توافق‌نامه عملی نشده و رقم موارد نقض آتش‌بس، به هزاران بار رسیده است. بر اساس آمار رسمی، سال گذشته بیش از 100 سرباز اوکراینی در منطقه دونباس کشته شده‌اند. از آن‌جایی که این منازعه فلاکت‌زده و مرگ‌بار در امتداد مرزهای اروپا جریان دارد، توجه جامعه‌ جهانی را کمتر به خود جلب کرده است.
چرا درگیری در اوکراین این‌قدر طولانی شده است؟
مسکو به رغم فشار تحریم‌های اقتصادی، نمی‌خواهد به راحتی دست‌آوردهایی که با دشواری به دست آمده‌اند را رها کند. از سویی دیگر، ایالات متحده و اروپا نمی‌خواهند خطر رویارویی –با روسیه- را بپذیرند. احساسات و گرایش‌ها در اوکراین، قطبی‌‌‌تر از همیشه‌‌اند. نشانه‌های چندانی از هرگونه تغییر در مناقشه‌ی اوکراین –که از آن به‌عنوان درگیری «نامرئی» یا «یخ‌زده» نیز یاد می‌شود- که بتواند بن‌بست کنونی را بشکند، دیده نمی‌شود.