امریکا چگونه فرصت دستگیری رهبر طالبان را از دست داد؟

واشنگتن پست – گِرِگ جفی و میسی رایان
ترجمه: جلیل پژواک

در بهار سال 2016، مقامات ارشد کاخ سفید دریافتند که رهبر طالبان چند روزی برای خرید و جمع‌آوری پول به دبی آمده است.
ظاهرشدن اخترمحمد منصور و گشت‌وگذار آزادانه‌ی وی در پایتخت تجاری خاورمیانه‌ فرصتی را برای دستگیری یکی از دشمنان اصلی به ارمغان آورد. اما این فرصتی بود که با مخاطرات سیاسی و دیپلماتیک پیچیده شده بود.
سفر بی‌خبر منصور به دبی، اندکی پس اشتراک مقاات طالبان در مذاکرات مخفی با دولت ایالات متحده و افغاستان –یگانه مذاکرات سه‌جانبه در تاریخ طولانی‌ترین جنگ ایالات متحده- صورت گرفت. تصمیم رهبر طالبان برای ادامه‌ی این بحث و رایزنی‌ها، برخی از مقامات دولت اوباما را، در حالی‌که آن‌ها در حال سنجش چگونگی اقدام و عمل در دبی بودند، به‌شدت تحت تأثیر قرار داده بود.
سرانجام، یک‌سری محاسبات غلط –و احتمالا مقداری خیانت- به منصور اجازه داد تا امارات متحده‌ی عربی را با خیال راحت ترک کند، نخست به ایران سفر کند و بعد به پاکستان برود؛ جایی‌که او توسط موشک Hellfire یکی از هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده خاکستر شد.
این‌که چگونه و به چه علتی ایالات متحده حاضر به کشتن مردی شد که برخی از مقامات معتقد بودند می‌تواند طالبان را به میز مذاکره بیاورد، مسائل حل‌نشده‌یی را آشکار می‌کند که از همان روزهای اولیه جنگ را به آفت خود گرفتار کرد، به شکاف بین رییس‌جمهور ترمپ و مشاوران سیاست‌ خارجی‌اش انجامید و هنوزهم ادامه دارد: چه ‌زمانی رهبر ارشد طالبان باید هدف قرار بگیرد؟ چه‌ زمانی ممکن است او شریک/طرف مذاکره باشد؟ و چگونه این جنگ، که حالا به هفدهمین سال پیاپی خود وارد شده، پایان خواهد یافت؟
تلاش‌های امریکا برای گفت‌وگو با رهبران بلندپایه‌ی طالبان، از همان اولین روزهای جنگ از دمدمی‌مزاجی، افکار ضد‌ونقیض، اشتباه در برقراری ارتباط و قضاوت نادرست آسیب دیده است. بر اساس اظهارات «ریاست S» کتاب اخیر استیو کول در مورد تاریخچه‌ی جنگ سازمان سیا در افغانستان و پاکستان، اندکی پس از فروپاشی حکومت طالبان در سال 2001، حامد کرزی رهبر دولت انتقالی افغانستان واسطه‌یی را برای گفت‌وگو با رهبران بازمانده‌ی گروه طالبان در مورد توافق صلح مأمور کرد.
در واشنگتن، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت ایالات متحده، چنین مذاکراتی را غیرقابل قبول خوانده رد کرد و برخی از رهبران طالبان که سعی داشتند تسلیم شوند، به زندان ایالات متحده در خلیج گوانتانامو، کوبا، منتقل شدند.
سپس بعد از ده سال و مرگ ده‌ها هزار تن بر اثر خیزش دوباره‌ی طالبان، مقامات امریکایی یک‌سری گفت‌وگوهای صلح بی‌قاعده و درهم‌وبرهمی را که در سال 2012 –بدون نتیجه- پایان یافت، آغاز کردند. مذاکرات تا حد زیادی تا اوایل سال 2016، حدود هفت ماه پس از آن‌که منصور به‌طور رسمی برای رهبری طالبان تعیین شد، متوقف شده بودند.
سلف منصور، محمد عمر، بنیان‌گذار، فرمانده و رهبر معنوی گروه طالبان بود. عمر در جریان سال‌های قدرت طالبان، به‌ندرت جنوب افغانستان را ترک یا با افراد بیگانه ملاقات می‌کرد و به‌عنوان یک رهبر شورشی، تقریبا نامرئی بود. ملا عمر که زاهد، روحانی تک‌چشم و یک نیروی الهام‌بخش –برای هوادارانش- بود، نزدیک به دو سال پیش از زمانی که در سال 2015 طالبان (سرانجام) مرگ او را تأیید کردند، مرده بود.
در مقابل، ملا منصور وزیر ارشد حکومت طالبان و مسوول نظارت بر هوانوردی بوده است، مقامی که او را قادر می‌ساخت تا از اعراب ثروت‌مندی که برای شکار (پرنده‌ها مخصوصا شاهین) به افغانستان می‌آمدند، پول جمع‌آوری کند.
در زندگی‌نامه‌یی که روی ویب‌سایت طالبان از وی گذاشته شده، گفته شده است که او –منصور- در سال 1968 متولد شده است. در زندگی‌نامه‌ی منصور، عکسی‌ از او گذاشته شده که او را در آلمان‌ دهه‌ی 1990 نشان می‌دهد، زمانی که او برای خرید تجهیزات شرکت‌‌های هواپیمایی افغانستان به این کشور سفر کرده بود. این تصور، منصور چهارشانه را با ریش سیا و دستاری بر سر نشان می‌دهد.
یکی از مقامات پیشین امریکا که در سیاست‌های مرتبط با افغانستان دخالت داشته، می‌گوید: «او می‌توانست مردم را با پول دست‌به‌سر کند و به پوچ‌گویی در مورد کتاب‌ها تمایل داشت… او یک معامله‌ساز بود.» این ذهنیت خطرپذیر منصور بود که احتمالا او را واداشت تا دکمه‌ی آغاز گفت‌وگو‌های مقدماتی با مقامات ایالات متحده و افغانستان را در فبروری 2016 بفشارد. تمامی طرف‌های دخیل در این گفت‌وگوها قول دادند در صورتی که این نشست‌ها عمومی/فاش شود، آن را انکار کنند.
سوالی که مقامات ایالات متحده را، آن‌هم زمانی که آن‌ها برای گفت‌وگوهای مخفی آماده می‌شدند، دوپارچه کرد، این بود که آیا طالبان در طول سال‌های تبعید و شورش، تغییری کرده‌اند یا خیر.
برخی از مقامات اصرار داشتند که سال‌ها جنگ، به گفته‌ی یکی از دیپلمات‌های ارشد امریکا، طالبان را «سخت‌تر، بدجنس‌تر و باهوش‌تر» کرده است. اشاره‌ی این مقامات به سلسله‌بمب‌گذاری‌های انتحاری بی‌رحمانه‌ی این گروه بود، حملاتی که بسیاری از آن‌ها توسط منصور تأیید شده و جان هزاران افغان را گرفته بود.
اما دیدگاه مخالف این نظریه مبنی بر این بود که قرارگرفتن رهبران ارشد طالبان در معرض دنیای بیرونی، عقیده و طرز دید آن‌ها را ملایم و معتدل کرده است. مقامات طالبان در نشست‌ها با نمایندگان خارجی اذعان کردند که آن‌ها در زمان حکومت و قدرت‌شان اشتباهاتی را مرتکب شده‌اند. آن‌ها در این نشست‌ها، از تحصیل دختران ابراز حمایت کردند و اصرار ورزیدند که نمی‌خواهند منفور جامعه‌ی بین‌الملل، و طرد شده از اجتماع باشند.
مقامات ایالات متحده زمانی که با جناح‌های طالبان و افغان در قطر –محل برگزاری گفت‌وگوهای فبروری 2016- دیدار کردند، برداشت کلی خود را از آن‌چه که طالبان به آن تبدیل شده بودند، داشتند.
امریکایی‌ها به‌طور اتفاقی هیأت تماما متشکل از زنان –به قطر- اعزام کرده بودند، امری که باعث نگرانی برخی از مقامات در واشنگتن شده بود –که ممکن است این کار طالبان را ناراحت کند. اما نمایندگان طالبان به نظر توجهی به آن نکردند. به گفته‌ی مقامات آگاه از این مذاکرات، نمایندگان طالبان نشست را در دفتر این گروه در دوحه، با دادن یک گلدان لاجوردی کوچک به رییس هیأت امریکایی افتتاح کردند. هنگامی که امریکایی‌ها اظهار داشتند که طالبان (چرا) برای برای میهمانان‌شان از دولت افغانستان هدیه‌یی نداشته‌اند، یکی از مقامات طالبان به‌سرعت اقدام به اصلاح این سهو کرد.
او به‌سرعت به یکی از فروشگاه‌های لوازم آرایشی Sephora در همان نزدیکی‌ها رفت و با یک کیسه‌ی کوچک از ادکلن مردانه برگشت.
امریکا تا حد زیادی در این جنگ تلاش کرده تا از نیروی نظامی برای مجبورکردن طالبان به شرکت در مذاکرات صلح استفاده کرده است. اما از اوایل 2016، به نظر می‌رسد که این استراتژی از پا درآمده است. نیروهای ایالات متحده در افغانستان، از 100 هزار به کمتر از 10 هزار سرباز کاهش یافته بود.
یک گروه کوچک در وزارت امور خارجه و کاخ سفید با تمرکز بر روند صلح، شروع به بحث و رایزنی در مورد روش‌های غیرمتعارف برای تسریع مذاکرات کرد.
مقامات ایالات متحده می‌دانستند که منصور و تعداد دیگری از رهبران ارشد طالبان، سفرهای منظمی به دبی داشته‌اند، و به این نتیجه رسیدند که ایالات متحده می‌تواند از این سفر به نفع خود استفاده کند. آن‌ها پیشنهاد کردند که منصور می‌تواند به‌عنوان مهره‌ی فشار برای محدودکردن امتیازات طالبان و حامیان این گروه استفاده شود. تعداد دیگری از مقامات ایالات متحده مسیر مخاطره‌آمیزتری را حمایت کردند: آن‌ها می‌خواستند او را –در چنگ- بگیرند، مخفیانه بالایش فشار وارد کنند تا در مذاکرات صلح سهم بگیرد و احتمالا پس از آن آزادش کنند.
اما این برنامه‌ها، زمانی که مقامات اطلاعاتی ایالات متحده پی‌ بردند که منصور در دبی است، فراتر از فرضیه قامت دیگری به خود نگرفتند. این اولین‌بار بود که امریکایی‌ها در مورد تحرکات وی در دبی، اطلاعات لحظه‌به‌لحظه و نزدیک به زمان واقعی (near-real-time intelligence) داشتند. و اگر آن‌ها می‌توانستند منصور را دستگیر کنند، اولین‌بار می‌بود که مقامات ایالات متحده فرصت گفت‌وگو با رهبر طالبان، از زمان رسیدن این گروه به قدرت در سال 1996 را ‌داشتند.
برخی از رایزنی‌های اولیه‌ی کاخ سفید در این مورد بود که از دولت فدرال امارات متحده‌ی عربی، بدون این‌که مقامات محلی دبی –که ممکن بود به منصور اجازه‌ی فرار بدهند- را از قضیه آگاه کنند، بخواهند تا منصور را دستگیر کند. این بحث‌ها هنوز ادامه داشت که اطلاعات جدید، قضیه را دگرگون کرد: منصور دبی را زودتر از آن‌چه که انتظار می‌رفت ترک می‌کند.
سوزان رایس، مشاور امنیت ملی اوباما با سفیر امارات در واشنگتن، که وعده داده بود پای نیروهای امنیتی کشورش را وارد ماجرا کند، تماس گرفت.
به گفته‌ی مقامات کنونی و پیشین ایالات متحده، چند دقیقه بعد به رایس گفته شد که منصور قبلا در هواپیمایی که به‌سرعت باند پرواز را طی می‌کند یا «چرخ‌هایش را بسته»، به مقصد ایران رهسپار شده است.
رایس خواستار برگرداندن هواپیما شد، اما امارات گفت که دیگر خیلی دیر شده است.
بعضی از مقامات ایالات متحده کاخ سفید را مقصر دانستند، چون بحث -دستگیری منصور- را بسیار طول داده بود. دیگران استدلال کردند که امارات با دست‌کاری داستان پرواز منصور، در از دست‌رفتن وی مقصر است.
بروس ریدل، یکی از مقامات پیشین سازمان سیا که از نخستین بازنگری سیاست دولت اوباما در خصوص افغانستان نظارت می‌کرد، می‌گوید: «از نقطه‌نظر آن‌ها، بدترین چیزی که ممکن بود اتفاق بیفتد، گرفتن ملا منصور در دبی و آشکارا فاش‌کردن حمایت مالی آن‌ها –اماراتی‌ها- از افرادی بود که سربازان امریکایی را می‌کشتند.»
مقامات امارات متحده‌ی عربی، که نیروهایش در کنار نیروهای امریکایی در افغانستان جنگیده بودند، حاضر به توضیح حضور منصور در کشورشان یا ارائه‌ی نظر در مورد تلاش‌ها برای گرفتن وی، نشدند. با این‌حال، آن‌ها به‌طور خصوصی با مقامات ایالات متحده، به حضور رهبر طالبان در کشورشان اذعان کردند. یک مقام پیشین پنتاگون در این خصوص می‌گوید: «آن‌ها می‌گفتند شما نمی‌فهمید و یا این مسأله پیچیده است.»
مقامات ایالات متحده می‌گویند که آن‌ها پس از این‌که منصور دبی را ترک کرد، در ایران از وی اطلاعات اندکی داشتند. یکی از مقامات پیشین گفت که بسیاری‌ها معتقد بودند منصور برای پیداکردن حامیان مالی جدید -که می‌توانستند وابستگی گروه تحت رهبری وی را به دستگاه اطلاعاتی پاکستان کاهش دهند- به ایران رفته بود.
در بیستم ماه مِی، مقامات کاخ سفید اطلاعاتی را در مورد خروج منصور از ایران و محل احتمالی او را در روز بعد در پاکستان، جایی که وی در آن به‌دنبال یک همسر جدید بود، دریافت کردند. یک مقام مرتبط به این اطلاعات می‌گوید: «این یکی از آن فرصت‌های کمیاب بود.» به‌دنبال آن، یک هواپیمای مسلح بدون سرنشین به محل اعزام شد.
تصمیم این‌که آیا منصور کشته شود یا خیر، به دست باراک اوباما رییس‌جمهور وقت بود.
مقامات نظامی ایالات متحده نسبت به تعهد منصور به مذاکرات شدیدا تردید داشتند. منصور حتا پس از موافقت با مذاکرات مخفی، یک تلاش بزرگ بین‌المللی برای صلح را رد کرد. نیروهای طالبان تحت فرمان وی، هم‌چنان به راه‌اندازی حملات انتحاری در کابل و تشدید جنگ علیه نیروهای ایالات متحده ادامه دادند.
جنرال جان نیکلسون فرمانده نیروهای ایالات متحده در افغانستان، در مصاحبه‌ی‌ اخیرش گفت که این عوامل ثابت کرد که منصور «به صلح علاقمند نبود.»
در آن موقع نگرانی‌های سیاسی داخلی نیز وجود داشت. در واشنگتن مقامات از این ترس داشتند که این مسأله به رسانه‌ها درز کند: این‌که کاخ سفید از فرصت حمله به رهبر سازمانی صرف‌نظر کرده که اعضای آن نیروهای ایالات متحده را به قتل رسانده و افغان‌ها را به وحشت انداخته‌اند.
مقامات ایالات متحده که علاقمند حفظ منصور بودند، تقابل‌شان را با اظهار این مسأله که منصور زمانی که اجازه داد نمایندگانش با مقامات ایالات متحده و افغانستان در دوحه دیدار کنند در حقیقت خطر خشمگین‌کردن تندروان گروهش را پذیرفته بوده، ابراز کردند؛ این‌که جانشین او ممکن است این شانس را رد کند.
یکی از مقاماتی که در سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان دست داشته، می‌گوید: کشتن او هرگز برای من معنا نداشت مگر این‌که شما فکر کنید کشتن او گروه –طالبان- را نابود خواهد کرد… من فکر نمی‌کنم کسی این را باور کند.»
اندکی پس از این‌که منصور به پاکستان رفت، یک هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده موشکی را شلیک کرد که منجر به انفجار تاکسی حامل وی و کشته‌شدن رهبر طالبان و راننده شد.
پاسپورتی که در صحنه‌ی کشته‌شدن منصور یافت شد، نشان می‌داد که منصور در سال‌های گذشته 13 بار به دبی سفر کرده بوده.
در گزارش‌های خبری مقامات ایالات متحده گفتند که منصور از آن جهت کشته شد که مانع صلح بود. این شخصیت‌سازی از منصور برای کسانی که با مذاکرات سروکار داشتند شدیدا ناگوار واقع شد.
یکی از مقامات پیشین ایالات متحده در این رابطه می‌گوید: «این –حرف و سخن‌ها- کاملا مزخرف است.»
جنگ بیشتر، گفت‌وگوی کمتر
چند روز پس از این‌که دونالد ترمپ در ماه نوامبر 2016 پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری شد، طالبان از طریق یک واسطه پیامی به مقامات ایالات متحده فرستادند: آن‌ها می‌خواستند بدانند که آیا امریکایی‌ها هنوز هم به مذاکرات صلح علاقمند اند یا خیر.
مقامات ایالات متحده پاسخ دادند که آن‌ها باید این موضوع را با دولت در حال شکل‌گیری بررسی کنند و سپس به آن‌ها –جواب- بدهند.
پرسش طالبان در تابستان گذشته، هنگامی که رییس‌جمهور ترمپ استراتژی‌اش برای جنگ افغانستان را اعلام کرد، پاسخ یافت. مقامات نظامی نیروهای ایالات متحده در افغانستان را دو برابر کردند –حدود 15 هزار سرباز- و سرعت حملات هوایی ایالات متحده و نیروهای افغان را هفت برابر، یعنی به تقریبا 500 حمله در هر ماه افزایش دادند.
کاخ سفید هم‌چنین تصمیم گرفت دفتر وزارت امور خارجه را -که متمرکز بر امور افغانستان و پاکستان بود- ببندد –که بست- و تیم کوچکی از کارمندان دولت را برای کار روی گفت‌وگوهای صلح مأمور کرد.
تماس‌های ایالات متحده با مقامات طالبان، هرچند به‌طور قابل توجهی کاهش یافته، اما متوقف نشده است.
پیشنهاد برای بستن دفتر طالبان در قطر –مجرای اصلی برای مذاکرات- موقتا به زمان دیگری موکول شده است. سال گذشته، دولت ترمپ حداقل دو بار به مقامات وزارت امور خارجه اجازه‌ی بازدید از دفتر قطر را داد.
آخرین فرستاده‌ی –وزارت امور خارجه‌ی امریکا- به دفتر طالبان در دوحه‌ی قطر، آلیس ولز بوده است –یک مقام وزارت امور خارجه که مسوول امور آسیای مرکزی و جنوبی است.
در ماه جاری آلیس ولز در سخنرانی‌اش گفت که هدف ایالات متحده در افغانستان «آوردن طالبان به میز مذاکره» بوده است.
او در آن زمان، به‌نظر می‌رسید که مستقیما با رهبران شورشی صحبت می‌کند. او گفت: «طالبان می‌گویند که آن‌ها به‌عنوان یک سازمان تکامل یافته‌اند… نشانش بدهید، با اعمال خود نشان بدهید که شما بخشی از افغانستان جدید هستید.»
مقامات نظامی ایالات متحده، حتا با این‌که برای نبرد بهاری در میدان جنگ برنامه‌ریزی می‌کنند، با فوریت جدید خواهان ابتکاری برای صلح‌اند.
با این‌حال، این دیدگاه‌ها به‌نظر نمی‌رسد که با دورنمای اعضای جنگ‌طلب‌تر دولت ترمپ، کسانی که اصرار دارند نیروهای افغان و ایالات متحده باید قبل از هرگونه مذاکره میدان جنگ را از آن خود کنند، مطابقت کند و نه‌هم نشان‌دهنده‌ی تغییر دیدگاه ترمپ در مورد این جنگ است.
رییس‌جمهور این جنگ را به‌عنوان خشک‌کننده‌ی منابع ایالات متحده توصیف کرده است. در سایر لحظات، او از عزمش برای برنده‌شدن در این جنگ سخن گفته است.
در ماه جنوری، پس از آن‌که طالبان بمبی را که منجر به کشته‌شدن 193 افغان شد منفجر کردند، ترمپ گفت که «حالا حالاها» ایالات متحده با این گروه گفت‌وگو نمی‌کند.
او به خبرنگاران گفت: «ما می‌خواهیم چیزی را به پایان برسانیم که باید به پایان برسانیم… چیزی که هیچ‌کس دیگری قادر به انجام آن نشده است. ما قادر خواهیم بود که این کار را انجام دهیم.»