داستان‌هایی از موفقیت پناهجویان: پولیس افغان که در آلمان پرستار شد

گاردین – هانا گیفرس، آنیکا کین، یولیا ویمایر
ترجمه: جلیل پژواک

در یکی از خانه‌های سالمندان در شهر براندنبورگ آلمان، وقت صبحانه و ضیا حیافی مصروف است. او زن سالخورده‌یی را به آرامی از بسترش به ویلچر انتقال می‌دهد. او باید عجله کند. همه در اتاق غذاخوری منتظر آمدن این زن سالخورده‌اند. اما ضیا روی کارش وقت می‌گذارد، به آرامی سرش را نزدیک گوش او می‌برد تا بپرسد «شما خوب خوابیدید؟» زن سالخورده سرش را به علامت تأیید تکان می‌دهد.
ضیا می‌گوید: «من آدمای سالخورده را دوست دارم. وقتی که من این‌قدر پیر شوم، می‌خواهم شخص خوبی از من مراقبت کند.»
حیافی 20 ساله سه ماه می‌شود که در این مرکز سالمندان کار می‌کند. این کار برای او که در زندگی سابقش به‌عنوان افسر نیروی پولیس افغانستان خدمت کرده، دور از تصور و به همان‌اندازه متفاوت است. در افغانستان، نگرانی بزرگ طالبان بود (و حیافی به‌عنوان یک هزاره، در نهایت از آن‌جا فرار کرد). در این‌جا، نگرانی این است که آیا آلمان به او اجازه‌ی ماندن در خاکش را خواهد داد یا خیر.
عرضه و تقاضا
روی این مسأله باید جداگانه فکر شود. آلمان با کمبود نیروی کار ماهر در اقتصاد خود مواجه است که با بالا رفتن عمر جمعیت‌اش، این کمبود بیشتر هم می‌شود. اما این کشور در کمتر از دو سال گذشته، از بیش از یک میلیون پناهجو در خاک خود استقبال کرده است. اکنون این کشور، با کمک قوانینی که بیشتر با پناهجویان کارگر سرِ سازگاری دارد، برنامه‌هایی را روی دست گرفته تا مشکل کمبود نیروی کار را با سیل پناهجویان حل کند؛ امری که در فرانسه و انگلیس از نظر قانون ممنوع است.
اما با وجود این‌که 400 هزار شرکت آلمانی به‌نحوی از انحا پناهجویان را برای کار استخدام کرده‌اند، اما اکثریت آن‌ها در قراردادهای کوتاه‌مدت مانند کارآموزی و کار آزمایشی، که همیشه پایان خوبی ندارند، جذب کار شده‌اند.
طبق آمار، یک-سوم کارآموزان در آلمان باید برای فعلا کار در سازمان‌های مراقبت از افراد سالخورده را انتخاب کنند، تا دولت بتواند مشکل کمبود کارگران ماهر را حل کند. اما در واقع، کمتر از 1 در 10 مهاجر این کار را انجام می‌دهند. افرادی هم‌چون حیافی باید برای دولت آلمان نعمت خداداده باشند.
اما برای حیافی حتا معلوم نیست که او می‌تواند دوران کارآموزی‌اش در آلمان را تکمیل کند یا خیر. درخواست اصلی او برای پناهندگی، همانند بیشتر افغان‌های مهاجر در آلمان، رد شده است. امکان دارد او هر زمانی از این کشور اخراج شود. اما او برخلاف تصمیم دولت آلمان، خواهان بررسی دوباره‌ی درخواست‌اش شده است. او می‌گوید: «می‌خواهم درآمد خوبی داشته باشم و یک خانه بخرم.»
حدود 240 کیلومتر دورتر در غرب شهر براندنبورگ، هانا هیلبراند با کارآموزان خود در آشپزخانه با مشکل مواجه است. ذبیح فراموش کرده که در خمیر شکر بریزد، حسن کچالوی داغ را با دستان‌ برهنه‌اش پوست‌ می‌کند و سعید در تلاش است تا استخوان ماهی‌ها را با چاقوی اشتباه و غیرمناسب جدا کند.
هیلبراند رییس پروژه‌ی Refugee Canteen (دکه‌‌ی غذای مهاجر) در هامبورگ است. این پروژه به تازه‌واردها امکان کار و آموزش 14 هفته‌یی در آشپزخانه‌اش را فراهم می‌کند تا بعدا برای آن‌ها زمینه‌ی کارآموزی 6 هفته‌یی را در رستوران‌ها یا کافه‌های آلمان فراهم کند. او سه ماه را صرف نوشتن دفترچه‌ی راهنمای آموزشی کرده است که حاوی دستورالعمل‌ها و نکات کلیدی آشپزی آلمانی برای تازه‌واردهای این کشور است. اما 6 شاگرد او نمی‌توانند زیاد با این دفترچه کار کنند. متن آن بیش از حد طولانی و اصطلاحات آن بیگانه است. او باید از «اساسات» شروع کند.
استفانی آندرس هماهنگ‌کننده‌ی ادغام پناهجویان در اتاق تجارت هامبورگ می‌گوید که بسیاری شرکت‌های آلمانی تجربه‌ی مثبتی از استخدام پناهجویان را گزارش می‌دهند. آندرس می‌گوید که شرکت‌ها از این‌که کارآموزان علاقه‌مند یادگیری کار هستند، خوشحال‌‌اند. او می‌گوید: «بسیاری از شرکت‌ها در سال‌های اخیر ناامید شده بودند زیرا جوانان آلمانی که مکتب را ترک و برای کار می‌آیند، کاملا بی‌هدف و بی‌علاقه‌اند.»
اما همان‌طور که شرایط هیلبراند نشان می‌دهد، موانع قابل ملاحظه‌ی سد راه کار و استخدام پناهجویان وجود دارد. عارف در تهیه‌ی سالاد کچالو خوب است، اما هنگامی‌که از او خواسته می‌شود لیموترش را از یخچال بیاورد، از جایش حرکت نمی‌کند. او نمی‌داند که لیموترش چیست، اما جرات پذیرفتن ندانم‌کاری‌هایش را ندارد. هیلبراند می‌گوید: «آن‌ها مانند لیمو سبز به نظر می‌رسند.»
سعید می‌گوید: «من عصبانی‌ام زیرا نگرانم که از هیچ‌چیز بویی نبرم.» او قرار است به‌زودی شغل‌ شش هفته‌یی را در یک رستوران عهده‌دار شود. سعید مانند بسیاری‌ مهاجران، قبل از آمدن به آلمان هرگز پایش را در آشپزخانه نگذاشته بود. در افغانستان، این مادرش بود که آشپزی می‌کرد.
به‌دست‌آوردن زمینه‌ی کارآموزی مناسب، برای بسیاری از پناهجویان جوان که می‌خواهند در آلمان باقی بمانند، همانند رسیدن به یک جام مقدس است. در چارچوب تمهیدات «سه به‌علاوه‌ی دو» که در آگوست 2016 معرفی شد، مهاجران می‌توانند پس از اتمام سه سال آموزش، دو سال دیگر در این کشور بمانند.
اما کمتر از 10 درصد فارغ‌التحصیلان Refugee Canteen به یک دوره‌ی کارآموزی کامل راه می‌یابند. به‌خاطر نبود جای کافی در دوره‌های آموزشی زبان، ندانستن زبان برای پناهجویان همچنان به‌عنوان یک مانع اساسی پابرجاست. از این‌رو، دیوارهای آشپزخانه با یادداشت‌های حاوی واژه‌های آلمانی برای اشیا مانند «سویچ نور» پر شده‌ است. هیلبراند می‌گوید که این ایده‌ی کارآموزان بوده، اما کافی نیست. هر آشپز کارآموز باید بداند که انار یا خارماهی چیست. کجا این‌ها را یاد بگیرند؟ در اکثر دوره‌های آموزش زبان آلمانی، زبان فنی تدریس نمی‌شود و مهارت‌های زبانی ضعیف اغلب به‌عنوان دلیل دست‌نیافتن پناهجویان به مشاغل بلندمدت دانسته می‌شود.
بازگشت به مکتب
در کرانه‌ی برلین، باسل السید ورق سوالات را برای شاگردان‌اش در مکتب ابتدائیه Am Pappelhain توزیع می‌کند. این ورق‌ها از کودکان می‌خواهند که حروف تعریف جنسیت (der, die یا das Blume) را مشخص کنند. هرچند او به شاگردان نگفته، اما این همان کارخانگی‌ِ است که خودش چند هفته پیش انجام می‌داد. او امیدوار است که چیزهای اشتباه را به کودکان تدریس نکند.
السید وارد برنامه‌ی آموزشی دانشگاه پتسدام برای آموزگاران پناهنده شده است. این برنامه از سوی دولت تمویل می‌شود. در این برنامه، آموزگاران سوری 18 ماه را صرف گذراندن دوره‌های مختلط زبان، تربیت معلم و تجربه کار می‌کنند. در سال جاری، تعداد متقاضیان بیشتر از 29 چوکی این برنامه بود و بودجه‌ی آن در حال حاضر فقط تا ماه مارچ 2019 اختصاص یافته است.
السید از هم‌اکنون ارزش‌اش را در این مکتب ابتدائیه، که یک‌سوم شاگردان آن اصالتا از کشورهایی چون بوسنیا، غنا، فلسطین و سوریه‌اند، اثبات کرده است. جرالد شنایدر مدیر مکتب Am Pappelhain می‌گوید: «باسل یک آتش‌نشان است (اشاره به پشتکار او برای کار) هرجایی که نیاز است او کمک می‌کند.»
شنایدر می‌گوید: «او زمانی که بین مکتب و والدین شاگردان مشکلات زبانی است، ترجمه می‌کند و زمانی‌که سایر آموزگاران مریض هستند، جای خالی آن‌ها را پر می‌کند. او به‌شکل ترسناکی محکم است. ما از او بیشتر از آن‌چه که باید، استفاده می‌بریم.»
السید می‌گوید: «من که به این موقعیت رسیدم، آماده نبودم.» او برای اجتناب از واردشدن –به‌عنوان سرباز- به جنگ سوریه، مکتبی که در آن تدریس می‌کرد، دمشق، مادرش و سایر خانواده‌اش را ترک کرده است. مقصد او در ابتدا غرب آلمان بود، اما حالا در چوکات یک طرح اسکان‌دهی مهاجران بر اساس سهمیه‌بندی شهرهای آلمان، در Zehdenick شمال برلین جابه‌جا شده است.
در آن‌زمان این‌گونه احساس نمی‌شد، اما شکست بزرگ السید این بود: طرح Potsdam در هیچ‌یک از سایر مناطق آلمان در دسترس نیست. در ابتدا او برای این‌که مجبور است دوباره درس بخواند ناامید شده بود. السید می‌گوید: «ناگهان به‌جای این‌که کارخانگی‌ها را بررسی کنم، مجبور شدم کارخانگی‌های خودم را انجام بدهم.» آلمانی او تقریبا بی‌نقص است، اما گاه‌گداری در صرف کلمات و جست‌وجوی لغات نادر، با مشکل مواجه می‌شود. هنگامی که او می‌خواهد P را ادا کند، B می‌شود: Potsdam را Botsdam می‌گوید.
انتظار می‌رود که نیاز به آموزگارانی همچون السید افزایش یابد. پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهند که در پنج‌سال آینده، رقم کودکان مهاجر در مکاتب آلمان نزدیک به 300 هزار کودک خواهد رسید و از سوی دیگر، بنیاد Bertelsmann تخمین زده که تا سال 2025 مکاتب ابتدایی آلمان با کمبود حدودا 35 هزاری آموزگار روبه‌رو خواهد شد.
اما پتانسیل برای حل این مشکل وجود دارد: در سال 2016، 11 هزار تن از کسانی که درخواست پناهندگی دادند، معلم بودند. و البته اکثر آن‌ها بهتر قادر خواهند بود که با هزاران کودک سردرگم سوری در مکاتب و نظام آموزشی آلمان، همدردی و همیاری کنند.
السید می‌گوید: «من نمی‌توانم به کودکانی که به‌عنوان پناهجو به آلمان آمده‌اند، توضیح دهم که چرا آن‌ها ناگهان این‌جا هستند.» او ادامه می‌دهد: «اما فکر می‌کنم که می‌دانم آن‌ها چه احساسی دارند.»