ذبیحالله مثل سایه عادله را تعقیب میکند. از میان انبوه جعمیت میگذرند و میرسند روی خط زمان، دقیق دورادور نقطهی درد: 17 حمل 1397 و بعد کمی دورتر میروند: 9 حمل 1394.
نگاه ذبیحالله روی نقطهی نامعلومی قفل زده و شبیه گویندهی حرفهای، خبری را بدون تکلف با لحن خاص و پردردی میخواند: «در 17 حمل امسال یک دختر جوانم بهنام مریم توسط یکی از اقارب خودم بهنام حسیب که با طالبان پیوند داشت، شهید شد. مریم تازه از صنف دوازدهم فارغ شده بود. در 9 حمل 1394 ساعت شش شام در سرک شاه شهید یک حملهی انتحاری شد. در این حمله بهشمول انتحارکننده، شش نفر شهید شدند و پنج نفر هم زخمی. در میان شهیدان پسرم محمدفیصل دانشآموز صنف دهم و خواهرزادهام احمدالله دانش آموز صنف نهم هم بودند.»
ذبیحالله دستی بر موی خاکستریاش میکشد و بعد، آن یکی دست بریدهاش را بلند میکند و دوباره میرود روی اعداد تقویم: «یک و نیم سال میشود که این دستم قطع شده است و چشمانم نابینا. من افسر بازنشستهی پولیس هستم.»
آفتاب که سر زده، عادله دست چپ ذبیحالله را گرفته و هردو یک راست آمدهاند کارته چهار کابل؛ درست کنار خاطرات مریم و فیصل و احمدالله.
سازمان حقوق بشر و دموکراسی افغانستان (AHRDO)، روز پنج شنبه، 25 دلو، برای نخستین بار در کشور، موزیم قربانیان جنگ را زیر نام «مرکز خاطرات و گفتوگوی افغانستان» افتتاح کرد. این موسسه در چهل سالگی آغاز خشونت و جنگ در افغانستان، موزیم قربانیان جنگ را برای ارجگذاری به قربانیان و نگهداری اشیای بهجامانده از آنها، تاسیس کرده است.
هادی معرفت، رئیس سازمان حقوق بشر و دموکراسی افغانستان میگوید: «در طول این سالها هیچ برنامه و پالیسی برای قربانیان و التیام زخمهای آنان گرفته نشده، بلکه گاه تلاش عمدی و آگاهانه صورت گرفته که این جنایتها و قربانیان آن بهفراموشی سپرده شوند. یادآوری از این قربانیان از یک سو احترام بهخود آنان به مثابهی انسان است و از سوی دیگر امکانی برای نجات از گرداب جنگ و خشونت و تقویت و گسترش عدالت برای صلح پایدار.»
دورادور زیرزمینی نه چندان بزرگ، جعبههای کوچک شیشهای تعبیه شده است. روی دیوارها، عکس و اسم شماری از قربانیان چهار دههی اخیر کشور بهچشم میخورد. درون جعبههای خاطرات، یادگارهای بهجامانده از قربانیان گذاشته شده است. مثل دوربینهای عکاسی آنالوگ و یک جلد حافظ علی عظیمی که در 15 ثور 1376 توسط طالبان کشته شده است. مانند دمبوره، دمپایی و گوشی همراه عادلشاه که در 4 ثور 1396 در یک حملهی انتحاری در کابل کشته شده است و یا عروسک، نقاشی و آبرنگ بهجامانده از صائمه و صادق که در 2 ثور 1394 در جادهی دارالامان کشته شدهاند. آنسوتر نگاهم به یک جلد شاهنامه، رباعیات خیام، یک کاست قدیمی آهنگ ناشناس در جعبهی خاطرات عبدالقیوم مالستانی میافتد که در سال 1358 در زندان پلچرخی کابل کشته شده است. همینطور تصویرهایی از احمد سردار، خبرنگار خبرگزاری فرانسه، عکس راویل سینگ از فعالان مدنی کشور و عکسهای راحله و مدینه روی دیوار موزیم نصب شده است.
در این موزیم فهرست اسامی شماری از قربانیان در سه بخش تقسیم شده است. بخش اول دورهی 14 سالهی جمهوری دموکراتیک افغانستان (1357- 1371 خورشی). بخش دوم دورهی ده سالهی طالبان و مجاهدین (1371 – 131380) و بخش سوم دورهی فعلی (1381- 1397).
یکی از بازماندگان قربانیان 16 سال اخیر میگوید، وقتی نامزدش نجیبه بهار کشته شد، پس از شش ساعت تلاش، جسد او را از طریق همان حلقهی نامزدیاش که در انگشت دست بریدهاش بوده، شناخته است: «پس از کشته شدن نجیبه دوستانش برنامه ریخته بودند که انتقام او را با عمل مشابه یعنی حملهی انتحاری میگیرند. در این جامعه اگر بهمردم آموزش داده نشود، همه دنبال انتقام و عقدهگشایی است.»
حسین رضایی پس از آن اتفاق دنبال ایجاد یک موزیم خصوصی برای زنده نگهداشتن یاد و خاطرهی نجیبه بوده اما شرایط و امکانات این کار را نداشته است: «من امروز به خاطر گشایش این مرکز واقعا خوشحالم. این موزیم به من که تعلق عاطفی و احساسی به نجیبه دارم، احساس آرامش میدهد.»
سیما سمر، خاطرهای از کودک پنج سالهاش تعریف میکند، کودکی که پدر را ندیده و علت مرگ آن را هم نمیدانسته است: «یک روز گفت که مادر چرا موضوع کشته شدن پدرم را پنهان میکنی؟ آن کودک پنج ساله وقتی عکسهای رهبران خلقی و پرچمی افغانستان را در روزنامه میدید، قسمت چشم آنها را سوراخ میکرد. میگفت هر وقت بزرگ شدم اینها را میکشم. باید خیلی روی یک کودک کار شود که با چنین عقدهی بزرگ نشود.»
رییس کمیسیون حقوق بشر میگوید که یکی از دلایل ادامهی خشونت و افزایش شمار قربانیان در افغانستان این است که رهبران سیاسی و دولتمردان تلاش میکنند که قضایای خشونت را بهفراموشی بسپارند: «ایجاد چنین مراکز، مرهمی است برای بازماندگان قربانیان و همچنین درسی است برای نسل آینده که آسیبهای جنگ را بدانند و از طرفی عاملان این جنایات را وادار به معذرت خواهی کند یا بهنوعی از لحاظ روانی آنها راتحت فشار قرار دهد.»
26 سال پیش، یکی از طرفهای جنگ، راکتی شلیک میکند که درست در وسط خانهای در پل سرخ می نشیند. این راکت جان دانشآموز 12 سالهی بیآزاری را هم میگیرد. حوریه مصدق خواهر این دانشآموز تلاش میکند، بغض و اندوه از دست دادن برادر کوچکتر را پس بزند اما نمیتواند جلوی اشکهایش را بگیرد: « 26 سال است که این زخم تازه است. برادر من یک دانشآموز بود. نه جنگجو بود، نه در ساختن راکت دست داشت و نه در براندازی حکومتی. دانشآموزی بود با آرزوهای بسیار. هر وقت از پل سرخ، مقابل خانهی قدیمیمان میگذرم به یاد آن روزی میافتم که برادر کوچکم روی خاک افتاده بود.»
حوریه مصدق، عضو گروه هماهنگی عدالت انتقالی میگوید که یکی از دلایل عمدهی خشونت، محاکمه نشدن عاملان آن است. او با اشاره به روند گفتوگوهای صلح، گفت افرادی که قربانی سیاست رژیم طالبان هستند در مذاکرات صلح جایی ندارند. «آنچه مرا آزار میدهد این است که آنهایی که سالها جنایت کردهاند، هنوز در قدرت هستند. امروز در مذاکرات صلح دوباره عاملان جنایت و جنگ میروند و برای مردم تصمیم میگیرند.»
در ماه سنلبهی 1358 خورشیدی، ماموران اگسا (ادارهی اطلاعاتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان) دور خانهی جوان 25 سالهای را میگیرند که مخالف نظام چپگرای افغانستان بوده است. سید علم کارمند وزارت فواید عامه بوده و از عروسیاش زمان زیادی نمیگذشته. میرعلم حمیدی، روی صندوق خاطرات برادرش سید علم حمیدی، روایت بازداشت، چگونگی با خبرشدن از اعدام او و پیام خود را برای بازدیدکنندگان موزیم نوشته است.
«همسرش باردار بود که او را بردند. سه ماه بعد از آن فرزندش بهدنیا آمد. ما نتوانستیم به او اطلاع بدهیم، ولی نمیدانیم آیا او از تولد پسرش خبر شد یا نه. حالا جاوید 31 ساله است. چندین بار از ما در مورد پدرش و اینکه چطور و توسط کی کشته شده، پرسیده است. با این که میدانستم اما هرگز برایش نگفتم، چون فکر کردم که او هم شیاد درگیر انتقامجویی شود، زیرا اگر ما به دایرهی باطل خشونت و انتقام پایان ندهیم این روند هیچ وقت متوقف نمیشود.»
میرعلم روایت میکند که در 6 جدی 1358 خورشیدی، وقتی غنی سیدخیلی همسلول سید علم شامل عفو عمومی حکومت ببرک کارمل از زندان آزاد شد، نامهی برادرش را که روی زرورق سیگار نوشته بوده، برایش آورده است. در سال 1392 زمانی که دولت شاهی هالند، فهرست اسامی پنج هزار قربانی را اعلام میکند، خانوادهی سید علم متوجه میشود که او را در سال 1358 اعدام کردهاند. حالا از سید علم فقط یک نامه و سه قطعه عکس قدیمی برای خانوادهاش به یادگار مانده است. «پیام من به آنهایی که از موزیم بازدید میکنند این است که اگر ما به جنگ و کشتار پایان ندهیم، جنگ و خشونت به خودی خود هیچ وقت به پایان نخواهد رسید، تا این که همهی ما کشته شویم.»
ریچارد بنت، رییس بخش حقوق بشر هیات معاونت ملل متحد برای افغانستان میگوید که مرکز خاطره و گفتوگو، نگاهی معطوف به آینده است نه معطوف به انتقامجویی. او میگوید که سازمان ملل به این باور است که روند صلح باید با رویکرد مبتنی بر عدالت باشد. «مهمترین چیز در مورد قربانیان، جایگاه و کرامت انسانی آنها است. آنچه در مرکز خاطره و گفتوگو دیده میشود دقیقا همان چیزی است که کرامت انسانی آنها را تداعی میکند.»
در پایان، پدر مریم و فیصل و مامای احمدالله از آخر صف اشتراککنندگان به پا میایستد، مایک را با کمک دست بریدهاش بلند میکند، با چشمانی که نمیبیند به رییس کمیسیون حقوق بشر و رییس بخش حقوق بشر هیات معاونت ملل متحد برای افغانستان خیره میشود و با صدای بلند و لحن جدی میگوید: «حقوق عزیزانی را که ما مردم غم و رنج دیدهی افغانستان در طول سالها جنگ از دست دادهایم، بازخواست جدی کنید و به خاطر نسل آیندهی ما جای دایمی برای این موزیم پیدا کنید.»