- یاسین احمدی
داعش به عنوان یکی از تندروترین گروههای بنیادگرا درعصر حاضر، برآیند دو وضعیت حاد سیاسی و اقتصادی دوران ما بود. در سال 2011 هنگامیکه کشورهای عراق، ایران و سوریه، برای انتقال گاز از مبداء ایران، عراق و سوریه به مقصد مدیترانه و کشورهای اروپایی، توافقنامهای تحت عنوان خط لولهی گاز اسلامی امضا نمودند، کشورهای رقیب مانند عربستان سعودی به شمول اسرائیل و قطر خود را در حاشیهی این طرح دیدند و با پایهریزی طرح ممانعت از این پلان در صدد حمایت از گروههایی برآمدند که میتوانستند معادلات منطقهای را بر هم بزنند. داعش هرچند بخش عمدهی موجودیتاش را مدیون جامعهی چندپارچهی عراق است که ایادالعلاوی رهبری آن را به عهده داشت اما وضعیت پرالتهاب منطقه و عراق، زمینههای بسیار مناسبی را برای ظهور داعش و امثال آن فراهم کردهبود.
در این مطلب، سخن نه در مورد فلسفهی ظهور و نه تاریخ مبارزات گروه داعش است. این مطلب در پی آن است که بدانیم با توجه به توحش و درندگی عریانی که داعش طی سالهای حضورش در عراق و سوریه به نمایش گذاشت، چه چیزی سبب شدهبود تا مردان و زنانی از سراسر جهان به این گروه بپیوندند؟
ضروریترین کاری که باید در رابطه به شناخت پدیدهای مانند داعش، در کشورهایی که ممکن است این نوع گروهها وجود داشته باشند یا در آینده لانهای برای آنها باشد و یا کشورهایی که بهگونهای در معرض آسیبهای فزیکی و روانی از داعش قرار دارد، آن است که این کشورها موفق به حضور نرمافزاری کافی در حوزهی حیات این گروهها شوند. در افغانستان البته به دلیل ضعف ساختارهای علمی و تحقیقی و بیماری سیستم دانشگاهی، تا کنون به جز تصویر توحش و بربریتی که رسانهها از حضور داعش در مناطق عملیاتی آن منتشر میکنند، هیچ اطلاعاتی برای آگاهی مردم و نحوهی برخورد نهادهای علمی با این پدیده، تولید و پخش نشده است. به هر حال، برای کوتاهشدن مطلب بر میگردیم به سوال اول این گزاره که علت اصلی پیوستن زنان و مردان از سراسر جهان به گروه داعش چیست؟
برای پاسخ دادن به این پرسش ابتدا دو تا بستر برای نیروهای داعش در نظر میگیریم. نخست بستر کشورهای اسلامی و دوم بستر کشورهای اروپایی-امریکایی. در مورد اول تا اندازهی زیادی در مقالات و کتابهایی که فلسفه و تاریخ جنبشهای اسلامی را شرح میدهد، خوانده و دانستهایم که اساس موجودیت گروههای بنیادگرای اسلامی از دوران افول خلافت عباسی که بخش بزرگی از نحلههای مذهبی از آن نقطه آغاز شد و تا به امروز که به داعش پایان یافته، چه بوده است. در پایان دورهی خلافت عباسیان، به دلیل رکودی که دچار حال جامعهی اسلامی شده بود، دانشمندان دینی در صدد تداوی وضع موجود برآمدند. عدهای دلیل اصلی افول جامعهی اسلامی را در دوری از نقل و نزدیکی به عقل تشخیص دادند. در نتیجه، جامعهی علمی-دینی آن عصر دچار شکاف بزرگی میان عقلگرایی و نقلگرایی به مفهوم رجعت بیچون و چرا به عصر سلف صالح شدند.
جریانهای فکری اشاعره و معتزله، ریشه در نسخهپیچیهای عالمان دینی آن عصر دارد. عدهای باور داشتند که برای عبور از بحران موجود در جهان اسلام، راهی به جز بازگشت بیدلیل به عصر پیامبر اسلام و گرایش خالص به نقل و کنار گذاشتن عقل وجود ندارد. عدهای هم بر ارجحیت عقل در استخراج احکام دینی و زندگی از متون بازمانده از عصر سلف صالح تأکید داشتند. با ظهور محمد ابن تیمه، سطح تنش میان این دو نحله میرفت که به اوج خودش برسد. پس از وی، مهمترین جریانهای بنیادگرایی تأثیرگذار بر زندگی ما را محمد ابن عبدالوهاب از نجد، شاه ولیالله دهلوی، شاه اسماعیل و قاسم نانوتوی از دیوبند اتارپرادیش، و سپس تا حدودی هم ولایت فقیه از ایران، شکل دادهاند. هرچند تأثیرات زیرمجموعههای این گروهها بر زندگی انسان محصور در جغرافیای ما، به مراتب بیشتر بوده است ولی ما را فرصت پرداختن به این موارد نیست.
شعلههای اشتیاق بازگشت به عصر سلف صالح در اواخر سدهی پنجم هجری قمری بر ذهنیت مسلمانان تشنهی فرامین پیامبر اسلام گداخته شدهبود اما موضوع خلافت یکی از وضعیتهایی بود که میتوانست تا حد زیادی عطش بازگشت به عصر سلف صالح را کنترل کند. متأسفانه خلافت اسلامی نیز به عنوان بازدارندهی ظهور سلفیت، در دوران جنگ جهانی اول به صورت ناگهانی و بیمقدمه پایان یافت. پایان خلافت اسلامی دردی دیگر بر دل مسلمانانی نهادهبود که روزها را در شوق وصلت به عصر سلف صالح و ملاقات اقلا خلیفهای صالح به شب میرساندند. سقوط خلافت عثمانی، بر شدت اشتیاق به آرزوهای دیرین مسلمانان افزود و نوستالژی دردناکی برای مشتاقان برگشت به عصر سلف صالح خلق کرد. این نقطهی دردآلود بازگشت، با هر تکانی خونآلودتر میشد.
داعش، داعیهدار بازگشت به عصر سلف صالح بود. به همین دلیل، اولین کارش اعلان خلافت اسلامی بود. گفتمان جدیدی که داعش آفریده بود، میتوانست هم پیوستن مسلمانان به این گروه را جهت اتصال به آرزوی دیرینهی خلافت و هم خشونت وحشیانهای که برای رسیدن به اهداف خلافت مرتکب میشد را توجیه کند. زنان و دختران مسلمان برای تسریع استقرار خلافت اسلامی و ادای سهم خویش در راه رسیدن به نوستالژی سرکوبشدهی مسلمین، حاضر شدند به جهادالنکاح تن دهند. بنابراین، طغیان آرزوهای سرکوب شده و بازگشت به عصر سلف صالح، از انگیزههای عمدهی پیوستن مسلمانان به گروه داعش بوده است.
اما ارایهی توضیح از بستر دوم یعنی حوزهی کشورهای غیراسلامی، تا حدی پیچیدهتر از بیان بستر اول خیزش نیروهای داعش است. در بستر دوم جذب نیروهای داعش، باید به دو وضعیت خاص توجه داشته باشیم. نخست مسلمانانی که در قلمرو کشورهای غیرمسلمان زندگی میکنند و بدیهی است که این بخش از مردم دارای دو خصیصهی فرهنگی هستند. اول به عنوان مسلمان، عقدههای بازگشت به عصر سلف صالح در دل دارند و دوم به عنوان مهاجرانی که توسط فرهنگ غالب کشورهای میزبان به حاشیه رانده شده، نوعی حس تنفر از فرهنگ میزبانان غربی در خود پرورش دادهاند. بنابراین پیوستن این افراد به داعشی که نوید رسیدن به شکوه و سرفرازی عصر پیامبر را میدهد، می تواند در آنها حس ادای دین به برپایی خلافت اسلامی را ارضا کرده و از سوی دیگر، بر آتش خشم و حس گناهشان از زندگی و حضور در جوامع سکولار آب بریزد.
بخش دوم از کسانی که به داعش پیوستند، بومیان کشورهای اروپایی بودند. این بومیها متشکل از مردان و زنان و دختران عمدتا جوان بین سنین 16 تا 25 ساله بود، که هیچگونه پیوند تاریخی با اسلام و مسلمانان نداشتند. ما دو انگیزه را در رابطه با مسلمانان مقیم کشورهای غربی گفتیم که سبب پیوستن آنان به صف داعش شدهبود. در مورد این طیف از سربازان داعش چه آرمانها و آرزوهای سرکوب شده سبب شده بود تا آنان را وادار به پیوستن به صف داعش کند؟ برای فهم اشتیاق پیوستن این عده به گروه داعش، کمی باید برگردیم به دوران کلاسیک اروپا، دوران اسپارتاکوس و عصری که گلادیاتورها تعیینکنندهی ارزشها و شرافت آدمها بود. در آن عصر شبیه به دنیای مسلمانان، زنان از ردههای انسانی به بیرون انداخته میشدند. گفتمان آن عصر، گفتمان استیلای قدرت بازو بر تمام شئون زندگی انسانها بود. اصالت ذاتی و جوهرهی ناب انسانی و شرافت، ویژهی افراد خاصی بود و ورود دیگران بدان ساحه، تابو به شمار میرفت. زن در تاریخ کشاکش اروپا، شبیه کشورهای اسلامی، به شدت تحقیر شده است. زنان بر اثر حقارت تاریخی، کمال و هستی را به اتکا به بازوی مردان قدرتمندی میجستند که از صلابت و شکوه جابرانهای برخوردار باشند.
اروپای امروز اما پیشگام مساوات و برابری میان زن و مرد است. فضای به شدت زنانه، سیطرهی اندیشههای فمینیسم، تبعیض مثبت به نفع زنان به دلیل محرومیتهای تاریخیشان و حتا زنمحوری در ادارهی اجتماعی در برخی از این کشورها سبب شده است تا برخی از زنان از وضعیت کنونی دلگیر شده و به نوعی در صدد بازگشت به عصری شوند که صلابت و هیبت مردانه میتوانست از آنان به جای خودشان دفاع کند. این وضعیت خلایی را به وجود آورده است که دختران و زنان فکر میکنند عصرشان دچار نقیصهای به نام غیبت مردانگی شده است. چنانچه قبلا اشاره شد، غالب افرادی که از میان دختران غربی به گروه داعش پیوستهبودند، از شانزده تا بیست و پنج سال سن داشتند. در این ردهی سنی، روحیهی زنانه نیازمند داشتن پشتوانهای پرصلابت در کسوت پدر یا در هیئت شوهر است ولی جامعهی اروپا دیگر نه متکی به صلابت پدر است و نه اعتباری به کسوت شوهری میدهد. این ناهنجاری، نوعی عقدهی بازگشت به عصر صلابت مردانهی دوران روم و عصر اسپارتاکوس را خلق میکند و داعش به عنوان یک گروه بیرحم و سرشار از توحش موفق به جلب نظر این طیف از دختران اروپایی شده بود. گفتمان داعش گفتمانی مبتنی بر توان بازو و صلابت مردانه است. شاید وحشی و بیرحم و درنده باشد اما با این گفتمان، به همه میفهماند که اگر شما در صدد رسیدن به آرزوهای سرکوب شده چه در راه رسیدن به عصر سلف صالح و چه درگیر بیزاری از وضع کاملا زنانهی فضای اجتماعی زندگیتان هستید، ما زمینههای تحقق آرزوهای شما را در هردو بخش با اعلان خلافت اسلامی و جهاد النکاح، برآورده میکنیم. جهاد النکاح داعش راه دیگریست برای پرورش نسل نوینی از مردان که دارای صلابت تاریخی باشند. تمام دخترانی که از اروپا به این گروه پیوستهبودند، بدون استثنا، در مراحل اولیه به اختیار خود تن به ازدواج با سربازان داعشی دادند. حتا در مواردی که رسانههای منطقه نیز به آن توجه کردند، دختران یا همان عروسان داعشی، روزانه چندین بار با سربازان داعش تماس جنسی داشتند. این وضعیت ابتدا چتر حمایت قاطع یک مرد قهرمان را بر سر دختران و عروسان داعشی قرار میداد و از سوی دیگر با این سنت گروهیشان در صدد آفرینش نسل جدیدی از قهرمانان و جنگجویان برای آیندهی بشری بودند.
موضوع امریکا اما تفاوتهای زیادی با جامعهی اروپا دارد. اروپاییان در اکثر موارد، محصولات فرهنگی امریکایی که حاوی صحنههای خشونتبار است را در معرض دید همگان قرار نمیدهند ولی امریکا از دیر زمان، بازیهای خشونتباری را در قالب «مسابقه ی مرگ» و یا «کشتی کج» تولید و اجرا میکند. این دست بازیها، شاید برای ارضای حس نوستالژی صلابت مردانه به اجرا گذاشته میشود و شاید این استراتیژیها بوده است که تا حد زیادی از بروز آروزهای درهم شکستهی جوانان امریکا و پیوستن دختران این دیار به گروههای تبهکاری چون داعش جلوگیری کرده است.
پایان دمیدن به کورهی آروزهای بازگشت و سلفیگری، پایان تفکر داعشی نیز هست. آغاز شکل گیری حکومتهای مقتدر و مبتنی بر تعاملات اقتصادی شهروندان آغازیست بر پایان داعش. هرجا حکومتهای ناتوان از طرح استراتیژی ملی و انسجام یک پارچه رخ بنماید، آنجا داعش و دیگر گروههای خشونتآفرین نیز سر بر خواهد آورد.