- عیسا قلندر
سه چیز در زندگی درازش خوب است. یکی از چیزهای که تقریبا تمام بشر دوست دارند دراز باشد، عمر است. دو تای دیگر آن، بستگی به سلیقهی افراد دارد. بهطور مثال، از نظر مأمورین دولت، دومین چیزی که درازش خوب است، شب است. هرچند در بعضی کشورها، کارآفرینان روز دراز را ترجیح میدهند. البته برخی از علمای کرام، گفتهاند که شب نهتنها از نظر مأمورین حکومت، بلکه از نظر آنها نیز درازش خوب است. سومین چیزی را که درازش خوب است، شما پیدا کنید. کارخانگی شما باشد، اما بگذارید یک نقل به شما بدهم، چون ممکن است فکر کنید که تاریخ هرچه دراز باشد، بهتر است. اینطوری نیست. بعضی از کشورها تاریخ پنجهزار ساله دارند، اما شاخصهای ارزیابیاش در ردهبندی کشورها، جنگ، تریاک، گدایی و فساد است. خوب است که ما و شما میان خود هستیم، وگرنه پیش روی کدام خارجی از تاریخ دراز خویش گپ بزنیم، باز خوب نخواهد بود.
سه چیز هم در این دنیا وجود دارد که هرچه کوتاهتر باشد، بهتر است. یکی از چیزهایی که کوتاهش خوب است، فاصله است. فاصله را میتوان دستکاری کرد. میتوان کوتاه و کوتاهتر کرد و بهکلی از بین برد. هرچه فاصلهها بیشتر باشد، رنج بیشتر است. شما فقط یکبار از روی لطف به فاصله میان اقوام افغانستان نگاه کنید. با آنکه همهی ما افغانها از عقل سلیم برخورداریم و عقل ما را در جهان هیچ کشوری دیگری ندارد، اما بازهم فاصله میان ما به حدی است که بسیار کم اتفاق میافتد همدیگر را قبول داشته باشیم. به همین دلیل ما در تولید و تحمل رنج به خودکفایی رسیدهایم. شما میتوانید در مورد فاصلهی ما با علم و خرد، در مورد فاصلهی ما با بازارهای بینالمللی، حتا در مورد فاصلهی ما با کشورهای همسایه از لحاظ قدرت نظامی و اقتصادی فکر کنید و به این نتیجه برسید که بلی! هرچه کوتاهتر، بهتر! دومین چیزی که کوتاهش بشر را بیشتر حال میدهد، راهپله است. شما شاید با من موافق نباشید، اما قسم به پروردگار متعال که هیچ حکمتی در راهپلههای طولانی وجود ندارد. هیچ حدیثی هم در وصف راهپله وجود ندارد. بهطور مثال، تشکیلات ادارات افغانستان شبیه پله (زینه) است. شما در زینهی اول، یک مبلغ، در زینهی دوم، مبلغ بیشتری و همینطور در پلههای سوم، چهارم الی آخر باید مبلغ را بیشتر کرده بروید. حتا ممکن شما هیچ وقت به پلهی آخر نرسید و در وسط راه متوجه شوید که جیبتان کاملا خالی شده است. من نمیگویم که در بسیاری از ادارات هنوز هم دزدی و اخاذی جریان دارد، بلکه شکایت از راهپلههای طولانی دارم. سومین چیزی که کوتاهش خوب است، تونل است. وگرنه مچُم شما خبر دارید یا نه، اما هفده-هجده سال است که قرار است یک تونل دیگر هم در سالنگ ایجاد شود. سروی این تونل برای چندمین بار جریان دارد و میلیونها دالر مصرف شده، اما تاهنوز تمام نشده است. خُب همین کارهاست که دل آدم را از تونل بد میکند. یک عده درازی این تونل را بهانه کرده، هرجا که وندشان برابر شد، دزدی میکنند.
سه چیز دیگر در دنیا وجود دارد که تنگاش خوب است. اولی آن وقت است. در این مورد روایتهای متعددی وجود دارد. یک عده میگویند که در ولایات بسیار محروم افغانستان، فقط چند پروژهی کوچک و محدودی اجرا و به بهرهبرداری سپرده شده که ضربالاجل انتخاباتی داشته (وقت شان تنگ بوده)، باقی تمام پروژههای زیربنایی و روبنایی، موکول شدهاند به زمان مناسب و بر پدر این زمان مناسب را لعنت که در این هجده سال هیچ وقتی فرانرسیده است. دومین چیزی که نخبههای عالم بشریت به تنگی آن خوشاند، قبر است. دانشمندان هر باری که در مورد افزایش جمعیت روی زمین بحث میکنند، به تعقیب پیشنهاد میدهند که قبر هرچه بیشتر تنگ شود، زمین کمتر ضایع میشود. دلیل دیگری ندارد. یک چیزی دیگری هم در این دنیا وجود دارد که هرچه بیشتر تنگ باشد، بیشتر به خیر ماست، (در این قسمت اگر لعنتی بر شیطان بفرستید، تاوانی ندارد) مثل میدان جنگ. حالا که بیشتر از چهل سال است افغانستان بهنحوی درگیر جنگ است، اگر میدان این جنگ مثلا فقط در کوهها خلاصه میشد، بهتر بود. چه کنیم که این میدان در کوچهکوچه و خانه خانهی ما رسیده و حتا ذهن و ضمیر ما را نیز تسخیر کرده است.
حالا شما اختیار دارید که از میان سه چیز دراز، سه چیز کوتاه و سه چیز تنگ با کدام موافقاید و با کدام مخالف. اما خواهشا تنگنظر و کوتهفکر نباشید و هرگز اجازه ندهید کینه و عقدهای در دل تان به درازا بکشد. بهترین آدمها بهدست این سه چیز نابوده شدهاند. بهترین کشورها بهدست این گروهها تباه شدهاند. یکیاش هم افغانستان عزیز خود ماست که صدمین سالروز استقلالش را قرار است به کمک جامعه جهانی و با نمایشهای خیابانی تجلیل کند. حتا رنگی را که برای نقاشی در دیوارهای کانکریتی شهر به همین مناسبت مصرف میشود وارد میکنیم. دیگران در روز استقلالش آخرین فنآوریهایش را به نمایش میگذارند و ما قرار است برای صدمین بار از رشادت امانالله خان صحبت کنیم و هرکسی هم که اعتراض کرد، او را خاین خطاب کنیم.
ببخشید، من امروز از پهلوی چپ برخاستهام. نمیفهمم چه میگویم.