عیسا قلندر
ناکامی یا شکست همیشه بد نیست. نهتنها بد نیست که بعضی وقتها، مبارک و خجسته هم است. من چند مثال ریزهگگ خدمت شما میگویم، بعدش میروم سونای بخار که این زکام لعنتی مرا نزدیک است به جوان ناکام مبدل کند.
چند وقت پیش از یکی از دوستان شنیدم که یکی از مقامات ارشد حکومت وحدت ملی دختر خانمی را به خانهاش دعوت میکند تا هر دو برای خدمت دوجانبه مذاکره کند. این دخترخانم هرچند از ابتدا به نتیجهی مذاکره مشکوک میشود، اما جبر روزگار پایش را به خانهی آن مقام ارشد باز میکند. طبق معمول یک پیشنهاد دوگزینهای روی میز دختر قرار میگیرد؛ چای یا قهوه؟
چای بهتر است.
هنوز پیالهی اول چای خالی نشده که آن مقام ارشد حکومت در اتاق را قفل میکند و در صحبت را باز. دخترخانم داستان ما، شکاش به یقین تبدیل میشود. حرفی از مذاکره نیست، قرار است نقشهی شومی عملی شود. جنجال شروع میشود. هنوز دخل و خرجی اتفاق نیفتاده که پای مقام ارشد میلخشد و میافتد و یکی-دو تار قبرغهاش میشکند. این مقام ارشد ناکام میماند. دخترخانم قصهها، از منزل وی بیرون میشود.
مثال دوم: حجتالاغنیای و المغنیین دونالد ترمپ سلامون علیکم سه تویت زد و گفتوگوهای صلح را متوقف کرد. این سه تویت باعث شد طالبان را آنفلونزا بگیرد، عزیزان مخالف نظام را زکام برسد و خروس آقای رییسجمهور غنی طوطی خوشالحان بزاید. دولت افغانستان اعلام کرده که سرکوب طالبان شدت یافته و اگر فقط همین یک مورد را دولت راست بگوید، شکست در گفتوگوهای صلح نهتنها مایهی تاسف نیست که جای خوشحالی هم دارد.
مثال سوم: دوستان من در تیم دولتساز میگویند که انتخابات تحت هر شرایطی برگزار خواهد شد و آقای غنی یکبار دیگر رییسجمهور منتخب افغانستان اعلام خواهد شد. اگر حق با آنها باشد، ما در پنج سال آینده شاهد رهایی صدها تروریست از زندان خواهیم بود، شاید هزارها جریب زمین دولتی به قیمت هر متر مربع 100 افغانی به فروش برسد، بیکاری 30 درصد دیگر هم افزایش پیدا کند، سفر در شاهراهها شاید با خودکشی برابری کند، شکافهای قومی ده برابر شود، شبکهی حقانی در کابل نمایندگی رسمی باز کند، آسمان کشور و پروازها دربست در اختیار عربها قرار بگیرد، دفاتر و مهمانخانههای دولتی شاید دوقطاره و سهقطاره با دیوارهای کانکریتی محافظت شود، شاید پنجسال بعد به جای رییسجمهور امریکا، سفیر امریکا در کابل بتواند با چند تویت خواب و خوراک مقامات عالیرتبهی ما را تنظیم کند، شاید هم اینبار انتخابات شفاف برگزار شود و اگر انتخابات شفاف برگزار شود؛ به صورت قطع آقای غنی با این همه نفرتی که در پنج سال گذشته در دل مردم کاشته، رییسجمهور نخواهد شد و شکست خواهد خورد و این شکست اصلا بد نخواهد بود.
مثال چهارم: همین چندسال پیش پدرم تصمیم گرفته بود که هر طور شده رقیه دختر حاجی سلمان را به عقد من دربیاورد. نه من با این وصلت راضی بودم و نه رقیه. رقیه دلش پیش کسی دیگر در گِرو بود و من فتانه را دوست داشتم. پدرم با وجود تلاشهای فراوان شکست خورد و من از این شکست نه تنها سرخورده و دلشکسته نشدم که اکنون خیلی هم خوشحالم. رقیه به عشقش رسید و من هم به توکل خدا کوشش خود را میکنم.
مثال پنجم: در قریهی ما یک نفر بسیار پولدار است. چندسال پیش پسر این مرد پولدار در یک مراسم مذهبی یکی از بچههای قریه را که نادر نام دارد، با صدای بلند نادر گوساله صدا زد. نادر از این بابت ناراحت شد، اما چون روزانهکار پدرش بود، چیزی نگفت. ترسید کارش را از دست بدهد. این موضوع به دل نادر به یک غم تبدیل شد. بعد از آن این بچهپولدار قریهی ما هر وقتی میخواست نادر را صدا بزند، نادر گوساله میخواند. یک روز نادر از او خواهش کرد که این کار را نکند. اما او شلّه بود. من و چند نفر دیگر از آن دو نفر خواهش کردیم که کُشتی بگیرند. اگر نادر پیروز شد، شاهچمن (همان بچه پولدار) دیگر او را نادر گوساله نخواند، اگرهم شاهچمن پیروز شد، از این به بعد همه نادر را نادر گوساله صدا میزنیم. هر دو پذیرفتند. خدا یار جان نادر. همین که با شاهچمن چنگ به چنگ شد، او را بلند کرد و زد به زمین، قسم به خدا (هرچند سرم قسم حق ندارید) باد شاهچمن رفت. شاهچمن شکست خورد و این شکست باعث شد که شاهچمن دیگر هرگز نادر را نادر گوساله صدا نزند. از آن به بعد همه نادر را نادر پهلوان میگفت به جز شاهچمن.
حالا دیدید که همهی شکستها بد نیست.