نخبگان سیاسی و عبور از کلیشه‌های سیاست در افغانستان

شروع صف‌بندی‌های انتخاباتی امسال در نخست سیاسی و عقلانی می‌نمود. در نخستین روزهای تعاملات انتخاباتی، نام‌هایی چون اجماع ملی، اتحاد انتخاباتی و نام‌های دیگر از ائتلاف‌های کلان سیاسی به گوش می‌رسید. در آن زمان، انتظار می‌رفت تمامی جریان‌ها و نخبگان سیاسی با عبور از چارچوب‌های قومی، منطقه‌ای و مذهبی روی اصل‌ها و برنامه‌های کلان و تحت چتر‌های فراگیر‌تری گرد بیایند و صف‌بندی‌ها و ائتلاف‌های کلان انتخاباتی را شکل بدهند. اجماع ملی و اتحاد انتخاباتی به عنوان دو حرکت کلان سیاسی، مرجع و مسیر اکثر جریان‌ها و نخبگان سیاسی در آن زمان بودند. اما این حرکت‌ها و چترها چند‌روزی بیش نپاییدند و دوباره جریان‌های سیاسی آن خط و مسیر قومی را در پیش گرفتند. تشکیل دسته‌‌های انتخاباتی براساس قومیت صورت گرفت. کاندیدای ریاست جمهوری از یک قوم، معاون اول از قوم دوم و معاون دوم از قوم سوم، به کلیشه‌ی خسته کننده‌ی تعاملات انتخاباتی بدل شد. هیچ نامزد‌ی ریسک انتخاب یک هم‌تبار خود به عنوان معاون را نکرد و هیچ نامزدی‌ نتوانست بر‌خلاف کلیشه‌ی خسته کننده‌ی تقسیم قدرت‌ براساس قومیت تصمیم بگیر‌د. بازی‌های انتخاباتی در آن زمان به اندازه‌ای مضحک شده بودند که حتا برخی از نامزدان برای معرفی سهم یکی از اقوام در دسته‌ی انتخاباتی‌اش، به دروازه‌های مراجع سنتی قدرت قومی مراجعه کردند و با معرفی آن‌ها، تیم‌‌‌های انتخاباتی‌شان را تکمیل کردند. در جریان مبارزات انتخاباتی، هرچند که به دلیل رفت و آمدهای جریان‌های سیاسی سرگردان در دسته‌‌های انتخاباتی، اندکی فضای سنگین قومیت در رقابت‌های انتخاباتی تلطیف شد؛ اما با آن‌هم، قومیت به عنوان مهم‌ترین فورمول تعاملات انتخاباتی باقی ماند. جدل‌های رسانه‌ای کمپاین، رقابت‌های انتخاباتی را کاملا به جدل‌های قومی بدل کرد و هریک از تیم‌های انتخاباتی برای تضعیف رقیب و تقویت خود در انظار مردم، به حساسیت‌های قومی متوصل شدند.

اکنون اما دور دوم انتخابات به نظر می‌رسد کم کم این فضای سنگین شکسته است. برخی از نخبگان و جریان‌های سیاسی در صف‌بندی‌های جدید انتخاباتی‌‌شان به صورت آشکارا از تعلقات قومی‌‌شان عبور کرده و بر‌خلاف روحیه‌ی عمومی قومی و منطقه‌ای، موقعیت‌های تازه‌ای را اختیار کرده‌اند. در دور دوم انتخابات زلمی رسول، گل آغا شیرزوی و برخی دیگر از جریان‌ها و نخبگان سیاسی پشتون، بر‌خلاف روحیه‌ی عمومی قومی‌شان، در تیم داکتر عبدالله قرار گرفتند. در این جمع چهره‌هایی هستند که پیش از این همواره متهم به قوم‌گرایی و تعصب تباری بودند؛ اما اکنون با تمام پیش‌داوری‌های ذهنی و قضاوت‌هایی که در موردشان وجود داشتند، به جناح قومی مخالف‌شان پیوسته‌اند. همین طور، احمد ضیا مسعود بر‌خلاف موج روانی و روحیه‌ی اجتماعی تاجک‌ها، از اردوی قومی‌اش گسسته و در کنار سرسخت‌ترین رقیب قومی آن‌ها (اشرف غنی احمدزی) قرار گرفته است. این پیوستن‌ها و تعاملات نوید خوبی برای مردم افغانستان می‌دهند. هرچند که نمی‌توان به ماندن این تشکل‌ها تا آخر رقابت‌های انتخاباتی مطمئن بود؛ اما همین که برخی از نخبگان سیاسی جرأت پا گذاشتن بر ننگ قومی را کرده و به جای احساسات و تعلقات بومی و منطقه‌ای، با عقلانیت سیاسی انتخاب کرده‌اند، امیدوار کننده است. هرچند که این افراد در میان قوم خودشان ممکن است هزینه‌های سنگینی را متحمل شوند؛ اما برای مردم افغانستان و نسل جدید جسارت عبور از چارچوب‌های تنگ و سخت قومیت و منطقه را می‌دهد. باید این حرکت‌ها تقویت شوند و مرزبندی‌های قومی و منطقه‌ای از ذهن سیاست‌مداران و خصوصا جوانان ما زدوده شوند. از گذشته‌های دور تاکنون، محصور ماندن در لاک‌های قوم، منطقه، مذهب و زبان مهم‌ترین مشکل افغانستان بوده و کمتر سیاست‌مداری توانسته ریسک قرار گرفتن در برابر هم‌تباران خود را متقبل شو‌د. به نظر می‌رسد، اکنون وقت آن رسیده است که کم کم به کلیشه‌های سخت و خسته کننده‌ی تبار و مذهب خط بکشیم و معیارهای عقلانی را جاگزین آن‌ها بسازیم. انتخابات ریاست جمهوری فرصت خوبی برای این کار است. نسل جدید افغانستان باید به‌دور از تعلقات قومی و منطقه‌ای در انتخاب سیاسی‌شان گزینه‌ی معقول و منطقی را اختیار کنند و این حرکت تازه را دوام دهند.