عیسا قلندر
داکتر عبدالله دیروز در جمع شماری از هوادارانش مثل همیشه مرتب و بینظیر ظاهر شد. وی ابتدا به هوادارانش از انتخابات و اهمیت انتخابات سخن گفت، سپس از اشتراک آنها در این پروسهی ملی قدردانی کرده و از آنها خواست که در تمامی انتخاباتها با شور و گستردگی بیمثال اشتراک کنند. آقای عبدالله رو به طرف یکی از هواداران جوانش کرد و گفت «وقتی ما به سن و سال شما بودیم، اوضاع یک رقم دیگر بود. حالی به فضل خداوند اوضاع تغییر کرده، چیزی که تغییر نکرده وحدت ما و باور ما به آیندهی روشن است. نمیدانم اوضاع سال دیگر یا پنج سال دیگر چگونه خواهد بود، اما به شما توصیه میکنم سنگر حق را هرگز خالی نکنید و تا که میتوانید در این سنگر شلوغ کنید. این سنگر اول به یاری خداوند هیچ تلفاتی ندارد، اگر هم داشته باشد ارزشش را دارد، انشاالله.» آن جوان خیلی خوشحال شد.
سپس آقای داکتر عبدالله متوجه شد که سر بازویش کدام چیز نشسته و سیاه شده است. خوب که دقت کرد، دید که ذرات دود است. آقای عبدالله آن را به مردم نشان داد و گفت «میبینید هوا خیلی آلوده شده. اصلا غیر از هوا، خیلی چیزهای دیگر نیز آلوده شده. سیاست ما آلوده به انحصار شده. یک تعداد فکر میکنند که زکریای رازی بهدنیا آمده اند. چپ و راست فرمول به خیال خودشان فرمول خوشبختی مملکت را کشف میکنند. خبر نی که کل مردم را با همین فرمولهای خودخواهانهیشان بدبخت کردهاند. اقتصاد آلوده شده است. یکتعداد تا به قدرت رسیدند از زمینهای دولتی شروع کردند. به نرخ کچالو به رفقا و بادارهای شان فروختند. قراردادها را به خویشاوند خود دادند. از خطاهایشان چشمپوشی کردند. از بودجهی ملی به بهانههای مختلف زدند و به نفع شخصی مصرف کردند. سیستم در حکومتداری فاسد شده است. صلاحیتها را از وزرا گرفته پیش خود قید کردند. ادارات موازی ایجاد کردند. با قانون، با مقرره، با لوایح و طرزالعملها بازی کردند. سیاست خارجی ما آلوده شده است. سابق کسانی بودند که از یخن کاکای پیر لب گورش میگرفت و برایش میگفت که نمیر! برو در فلان کشور سفیر ما شو. حالی پخته پخته آدمها را از سفارتها پس میکنند و به جایش بچکیچایی را مقرر میکنند که حیران بانی. تجارت ما را آلوده کردند. آمدند پیش چشم رسانههای داخلی و خارجی لاف زدند که دهلیز هوایی میزنیم، میوه تازه را به امریکا میرسانیم. اما دیدید که امسال در فراه ما و شما چقدر تربوز خراب شد. دهاقین عزیز ما اعتراض کردند و خروارها تربوزشان را سر سرک شکستاندند. اما بعضیها نه خجالت کشیدند و نه معذرت خواستند. تازه بیچشمتر هم شدهاند. امنیت ما آلوده شده است. سربازان عزیز ما جان خویش را به خطر انداخته و تروریستان را سوراخ به سوراخ دنبال کرده و دستگیر میکنند، اما یک عده که انگار یازنهی عمهشان دستگیر شده باشد، آنها را به بهانههای مختلف آزاد میکنند. باز در کل جای چیغ میزنند که داکتر صاحب عبدالله چیلک میاندازد.»
در همین حال یکی از ریشسفیدان مجلس رویش را به طرف داکتر صاحب عبدالله چرخاند و به کنایه گفت «داکتر صاحب هوا که آلوده میشود، حکومت کمیسیون مبارزه با آلودگی هوا تشکیل میدهد و با سربازان پولیس رفته دروازه یک تعداد حمام و بلندمنزلها را لاکومهر میکند. نظر شما در این مورد چیست؟» داکتر عبدالله چند ثانیهای مکث کرد و گفت «بهنظر من ایجاد کمیسیون مبارزه با آلودگی هیچ مشکلی ندارد؛ به شرط اینکه این کمیسیون خودش بنابر درخواست یک حلقهی مشخص، آلوده نشود. ما قبلا دیدیم که کمیسیونهای دیگر چه رقم آلوده شدند. آنجا هم سربازان پولیس بهدستور همین حلقه رفتند دروازههای لاکومهرشده را شکستاندند. آنجا هم یک حوا داشت. ههههههه. ترس ما از این بود که اگر حوا آلوده شود، تنها مردم کابل رنج نمیکشند. کل مردم رنج خواهند کشید. باز تنها برای یک یا چند زمستان نه که برای چند سال رنج خواهند کشید. هوای آلودهی کابل هرقدر هم آلوده باشد، تنها مردم کابل را آزار خواهد داد و تنها در زمستان اینقدر آلوده خواهد بود. اگر باران ببارد، هوا پاک خواهد شد. اما بعضی حواها که آلوده شده، با باد و باران پاک نخواهد شد. بعضیها در این حکومت خیر شان را در آلودگی حوا میدیدند. برای همین نه کمیسیون مبارزه با آلودگی ایجاد کردند و نه گذاشتند که ما جلو آلودگی را بگیریم.»
داکتر عبدالله سپس به ساعتش نگاه کرد و از هوادارانش خواست به وی رخصت دهد تا برای آخرین بار با جانبس سفیر امریکا ملاقات کند. ایشان گلایهکنان از آلودگی از مجلس خارج شد و کرتیاش را داخل موتر تبدیل کرد.