در عروسی خاله | طنز

در عروسی خاله | طنز

عیسا قلندر

شنیدم امرالله صالح گفته که «هیچ خارجی نمی‌تواند در مذاکرات صلح از افغان‌ها نمایندگی کند و توافق‌شان با طالبان را بر مردم افغانستان تحمیل کند». ابتداء از خوش‌حالی جیغ کشیدم، سپس الله اکبر گفتم، به‌تعقیب زنده باد امرالله و مرده باد مخالفانش گفتم. به‌دنبالش رفتم شصت و سه استاتوس فیسبوکی‌اش را قلبک زدم، در ادامه به تعدادی از مخالفان سیاسی‌اش دشنام فرستادم، بعد از آن نمی‌دانستم چه‌کار کنم. مثل اشرف نیک‌مرغ که چند روز قبل در بیمارستان یک دختر را دیده بود و عاشقش شده بود و بعد از آن نمی‌دانست آن دختر از کجاست؟ صنف چند است؟ مجرد است یا متاهل؟ و یک‌سره به‌تشویش بود، منم به تشویش بودم. در آخر تصمیم گرفتم کمی در مورد این حرف آقای صالح فکر کنم.

از رییس‌جمهور شروع کردم، به معاونین‌اش، حدالامکان به وزرایش، به مقامات عالی‌رتبه‌ی حکومت، به بزرگان قومی و مذهبی فکر کردم. بعد باخود گفتم این وطن، وطن گدودی است و اگر خدای نخواسته فردا یا پس فردا از همان گدودی‌های چند دهه قبل شروع شود، کدام این‌ها را در وطن خواهیم دید؟ دیدم هیچ‌کدام این‌ها در وطن نخواهد ماند. رییس‌جمهور که تا این دم هفته ده-دوازده بار جیغ می‌زند، آن‌زمان بدون جیغ به لبنان یا امریکا خواهد رفت. عبدالله عبدالله بدون هیچ مقدمه‌ی آرایشی به دهلی خواهد رسید. آقای دانش به زیارت کربلای معلی خواهد رفت و برنخواهد گشت. آقای دوستم تا جایی در امپراطوری‌اش باقی خواهد ماند. جلالت‌مآب کرزی دوباره در لاهورپندی به تعلیم زبان انگلیسی خواهد پرداخت و وزرای کابینه هرکدام به طریقی به دبی و بانکوک خواهند رسید. رهبران قومی یکی با اسب، دیگری پیاده، چندتایی هم با موتر و هواپیما به کشورهای دوست و همسایه پناه خواهند برد. حتا رهبر محبوبم آقای حکمتیار غیب خواهد شد، طوری که هیچ‌کس نداند کجا است و چه می‌خورد، آیا حالش خوب است یا خدای نخواسته سرماخورده؟ همین‌طور یک لیست طولانی ترتیب دادم و دیدم هیچ‌کس گیر نخواهد کرد. حتا جوانانی‌که فعلاً چهارچنگه به زمام امور چسپیده‌اند، برای ادامه‌ی تحصیلات و معتبرکردن مدارک فولبرایت‌شان خواهند شتافت و تا گدودی دیگر صبر خواهند کرد. از این بیشتر ادامه ندادم، ترسیدم یک‌وقت وطن بیخی خالی شود و مردم از سنگینی سکوت «زاره‌کفک» شوند.

می‌خواستم به فیسبوک بروم و تمام پست‌های آقای صالح را که قلبک زده بودم، پس «انقلبک» کنم، اما یک‌دفعه به ذهنم رسید که اگر همین حالا دونالد ترامپ فقط یک تویت بزند و بگوید که در حکومت آینده معاش معاونین رییس‌جمهوری افغانستان را پرداخت نخواهد کرد، چه بر سر آقای صالح می‌آید؟ آیا رییس‌جمهور از کود 91 به او تحت عنوان «کمک به مستضعفین» معاش خواهد داد؟ به‌هزار زحمت خودم را از شر این افکار شیطانی خلاص کردم و با قصه‌ی انتخابات‌های گذشته مشغول شدم. دور نه، همین پنج سال پیش وقتی انتخابات برگزار کردیم و معلوم شد که آقای غنی رای لازم برای ریاست جمهوری را ندارد؛ خودتان خبر دارید که یک کاکای لنگ‌دراز که حتا گرفتن نامش در افغانستان آسان نیست آمد و به‌ریش همه‌ی ما خندید و گفت آرا بی‌آرا، انتخابات بی‌انتخابات، برنده بی‌برنده. سم صحیح آدم‌واری یکی تان را رییس‌جمهور و دیگرتان را رییس اجرائیه معرفی می‌کنیم و شما هم مشغول شوید. قیرقیر اضافی هم نباشد. همه خفه شدیم و گفتیم بیا چیزی که خیر باشد. هرچند آن‌زمان آقای صالح بسیار از ستم و ظلمی که در حق عبدالله‌ی مظلوم شد فریاد کرد، اما او هم مثل خود عبدالله به مقام ریاست اجراییه امیدوار بود که بتواند کاری کند. متاسفانه در طول پنج سال، هم عبدالله هم صالح فهمید که بدون خارجی‌ها، هیچ‌کاری از کردن نیست. این‌که آقای صالح حالا کنار غنی قرار گرفته و تقریباً از برنده‌شدن انتخابات مطمئن است، دلیل نمی‌شود که اول خدا، دوم غنی سوم خودش را قدرت برتر فکر کند.

من مطمئنم که آقای صالح خوب و بهتر از ما می‌داند که سناریوی جنگ و صلح در افغانستان در بیرون از کشور یعنی نزد همان «هیچ خارجی» نوشته شده و خارجی‌ها مدیریت‌اش می‌کنند. تازه ما تمام تلاش و دعای مان این است که در این سناریو نقشی هم به ما داده شود. اگر باورتان نمی‌شود حجم و وسعت پیام‌های تبریکی «تقرری‌های شایسته» را در میان دوستان‌تان دنبال کنید. تقرری‌هایی‌که عمر کوتاهی دارند و شایستگی‌های که آخرش جنجال قومی-سیاسی دارد.

حالا بگذریم. بی‌خیال حرف‌های من. من خودم هم دعا می‌کنم که آقای صالح و همکارانش این توانایی را پیدا کنند و در گفت‌وگوهای صلح نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشند. هرچند تا این دم مهم‌ترین فعالیت حکومت، ارسال لیست 220 نفری است که طالبان آن را رد کردند و گفتند «اینجا عروسی خاله‌تان نیست».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *