فاطمه جعفری – عضو شورای ولایتی هرات
زنبودن در جغرافیایی بهنام افغانستان هیچ گاه آسان نبوده و بهنظر میرسد بعد از این هم آسان نباشد. سالها جنگ، بیشتر از هر کسی زنان را آزرده است و به همین سبب آرزوی ما زنان است تا شاهد صلح و آرامش باشیم. امضای توافقنامه با گروهی که در طول 18 سال گذشته هر جنایتی انجامشده در افغانستان را با افتخار عهدهدار شده، نمیتواند نگرانمان نکند. بهعنوان زنان این کشور ما نگران فرداییم، اما واقعیاتی هم هست که با همه آن نگرانیها و ترسهایی که ریشه در تجربهها و حافظههایمان دارد ناگزیرمان میکند تا پشتیبان صلح باشیم.
کشتار، سنگسار و شلاقهای در خیابان، برای زنان دردناک است، اما ادامهی کشتار فرزندان و عزیزانی که در 18 سال گذشته جریان داشته این جنگ ویرانگر را دردناکتر و تحملناپذیرتر میکند. 45 هزار کشته از نیروهای امنیتی، فقط در پنج سال که حتا نتوانسته جغرافیای تحت حاکمیت حکومت را حفظ کند، سوالات زیادی را در ذهنمان بهوجود میآورد:
• آیا واقعا ارادهی سیاسی در از بینبردن طالبان در این سالها وجود داشت؟
• چرا قبل از انتخابات ریاستجمهوری شعار رییسجمهور ما صلح با هر قیمتی بود و حالا بعد از انتخاباتی که کمتر از 20 درصد مردم درآن شرکت کرده، خط سرخ رییسجمهور تغییر کرده است؟
• چرا بعد از جرگه مشورتی 1397 رییس صاحب جمهور صدها طالب را بدون مشوره با کسی آزاد کرد، اما حالا مردم صاحب اختیار شدهاند؟ مگر مردم اجازه رهایی انس حقانی را دادند؟
• آیا جمهورتی که با صلح، با فساد، با عدالت و با قانون اینقدر گزینشی برخورد میکند ارزش دفاع دارد؟
واقعیت این است که ایالات متحده امریکا بعد از 20 سال حمایت از افغانستان بالاخره به این نتیجه رسیده که هزینههای این جنگ بیپایان برای امریکا بیشتر از پیشبینیهایشان شده است. آقای ترمپ میخواهد برای پیروزی در انتخابات پیشرو با ختم جنگ در افغانستان دستآورد داشته باشد. همهی قراین حاکی از آن است که آنها آمادگی بازگشت به خانه را میگیرند و در غیاب امریکا ادامهی این جنگ با طالبان هیچ چشمانداز روشنی برای مردم افغانستان ندارد. جمهوریت ما نه توان پایاندادن به این جنگ را دارد و نه حتا علاقهی چندانی؛ چرا که میتوانند به آسودگی مکاتب خیالیشان را بسازند و برای معلمان خیالیشان از دنیا معاش بگیرند. در سایهی همین بینظمیها میتوانند کلینیک خیالیشان را داشته باشند و آمار دهند که دسترسی زنان افغانستان به صحت هنوز کمتر از پنجاه درصد است. با وجود جنگ میتوانند از نان و اعاشه و معاش عسکر بیواسطه و غریب خود بزنند که آب از آب تکان نخورد. با بهانهی همین جنگ بهراحتی توجیه میکنند که چرا هنوز 80 درصد زنان افغانستان بعد از دو نسل سرمایهگذاری جهانی بیسواد هستند. همچنین بهسادگی میتوانند از قرارداد سرک و ساختمان دزدی کنند. در این شرایط به بهترین شکل میتوان بیکیفیتی سرک را توجیه کرد. به بهانهی مسایل امنیتی مانع دسترسی مردم به اطلاعات شد و بهراحتی میشود در همین شرایط جنگی مخالفین سیاسی خود را در خیابانها سرکوب کرد، راهپیماییهای مسالمتآمیز را با انتحاری و انفجار چنان درس عبرت برای دیگران ساخت که هیچ شهروندی جرأت نکند در خیابان حقش را از جمهوریتش بخواهد. در همین شرایط جنگی میتوان به راحتی تمام صلاحیتهای وزارتخانههای یک کشور را در کمیسیون تدارکاتی جمع کرد و به قراداد منبع واحد سپرد بیآنکه کسی بتواند اعتراضی کند. وضعیت جنگی بهترین شرایط است برای حسابندادن از کد 91؛ برای به یغمابردن مالیات کریدیتهای موبایل؛ برای پرکردن صندوقهای رأی به نفع خود. این جنگ نعمت بزرگی است برای جمهوریت ما. باید دیوانه باشند که بخواهند به این همه پول و امکانات بادآورده که فقط در سایهی جنگ میتواند آن را دوام دهند، برای صلح پشت پا بزنند. در سایهی همین جنگها میتوان میلیونها دالر از قاچاق، اختطاف و ترور پول پیدا کرد.
تداوم این جنگ به نفع وزرای فاسد ماست که بهتر و بیشتر بتوانند خون مردم را درون شیشه کنند؛ به نفع بعضی نهادهای مدنی پروژهبگیر ما که با بیشترکردن پیاز داغ جنگ میتوانند پول بیشتر به جیب بزنند. تداوم این جنگ به نفع مافیای مواد مخدر و غاصبان زمین و زورمندان محلی است. بیشک تداوم این جنگ کوچکترین نفعی برای کودکان و دختران این سرزمین، خانوادههای معمولی و متوسط، سربازان و نسل جوان و تحصیلکردگان نیست. اشتباه است اگر فکر کنیم دوام شرایط موجود به نفع زنان است.
صلح با طالبِ تروریستِ بیباور به حقوق بشر میتواند فرصتی باشد برای زنان افغانستان و برای مردم افغانستان، اگر فقط بتوانیم سازمان ملل را متقاعد کنیم تا در گفتوگوها حضور داشته و توافقات را ضمانت کند. میدانیم که در این توافق طالبان به نفع ما چیزی نخواهند گفت. واضح است که حکومت دینی جایگاه قابل قبولی برای زنان در نظر نخواهد گرفت؛ نه اینکه دین مشکلی داشته باشد. مشکل متولیان امور دینی هستند. تجربه کشور ایران و کشورهای عربی نشان داده که تفسیر دینی مورد نظر آنها رابطهی خوبی با زنان ندارد. همچنین بسیار سادهلوحانه خواهد بود اگر انتظار داشته باشم که امریکا حفظ حقوق زنان را اولویت مذاکرات خود با طالبان قرار دهد. ایالات متحده امریکا بهعنوان یک کشور بزرگ، منافع استراتژیک خود را در مذاکرات در نظر خواهد گرفت و محاسبه منافع ملی خود را خواهد کرد که معقول و منطقی است و اگر خلاف این باشد باعث جای شگفتی خواهد بود. ضلع سوم مذاکرات حکومت افغانستان است که طی سالهای گذشته از یک حکومت انتخابی مقتدر با پشتوانه قوی بینالمللی به یک گروه سیاسی فاقد مشروعیت سیاسی و اجتماعی لازم در افغانستان تقلیل پیدا کرده که اولویت این گروه سیاسی نهچندان خوشنام هم در خوشبینانهترین حالت حفظ کرسی آقای غنی است و برای حفظ آن هر کاری خواهند کرد. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که حفظ حقوق زنان در مذاکرات صلح اولویتها و اجندای اصلی آنها باشد، کما اینکه امروزه در سایهی حکومت دموکراتیک آقای غنی وضعیت زنان به سبب فقر، تبعیض، فساد گسترده و مدیریت نادرست منابع و برخورد گزینشی و سیاسی با موضوع زنان در افغانستان در شرایط بحرانی و بسیار بدی قرار دارد.
بهنظر من با توجه به اینکه زنان افغانستان نمیتوانند توقع همکاری لازم از سه ضلع (امریکا، طالبان و حکومت افغانستان) در مذاکرات صلح داشته باشند، تنها راه موجود برای اینکه حقوق زنان نادیده گرفته نشود این است که سازمان ملل در مذاکرات بهعنوان ناظر حضور داشته باشد. سازمان ملل بهعنوان تنها نهادی که در طول دهههای گذشته در افغانستان حضور داشته و مورد قبول طرفهای موجود در افغانستان بوده و از همه مهمتر اینکه فلسفه وجودی سازمان ملل حفظ و تحکیم حقوق بشر و زنان میباشد، میتواند بهعنوان ناظر و ضمانتکنندهی تعهدات بین طرفها نقش اساسی داشته باشد. در فردای مذاکرات، هر کدام از طرفهای درگیر که از تعهدات خود شانه خالی کند، سازمان ملل متحد بهعنوان یک نهاد مقتدر و مستقل بینالمللی میتواند فشارهای لازم سیاسی و در صورت نیاز حتا فشارهای نظامی را برای عملیکردن تعهدات بر طرفها اعمال کند.
با توجه به اینکه ادامه جنگ به هیچ عنوان به نفع زنان افغانستان نیست، گفتگوهای صلح یک فرصت استثنایی برای جلوگیری از تضییع حقوق زنان میباشد و تنها راه عملی موجود برای تضمین این حقوق در پیچوخم مذاکرات صلح حضور سازمان ملل بهعنوان نهاد ناظر بینالمللی در میز مذاکرات میباشد.