هنوز کامل سر نرفته. چه کامل سر نرفته؟ شما باید بدانید که چه سر رفته و چه سر نرفته؟ همانطوری که افغانستان یک قانون اساسی دارد و این قانون اساسی، برای خیلی از آدمها تعیین تکلیف کرده است، من شخصاً این قانون اساسی را دوست دارم. ولو هر قدر ناقص باشد، باز هم دوستش دارم. امسال که نشد، سال بعد حتماً برایش جشن تولد خواهم گرفت. در جشن تولد قانون اساسی، بهجای کیک، دوست دارم مربای کدو درست کنم و با دوستان یکجا تناول بفرمایم. یک شاخه گل سنجد را در فصل گل سنجد قطع میکنم و تا رسیدن روز تولد قانون اساسی در یخچال نگه میدارم. فقط دعا کنید که برقها برای مدت طولانی قطع نشوند و یخچال گرم نیاید. بعد این شاخهی پر از گل سنجد را وسط مربای کدو عَلَم میکنم. فکر میکنم از همین حالا باید واضح کنم که شرکت کنندگان مکلف خواهند بود، هفت مرتبه دور مربای کدو و گل سنجد بچرخند! خودم هم مشمول این قاعده هستم. اول خودم میچرخم، چون قانون اساسی از من میخواهد که یک شهروند خوب باشم. شهروند خوب عبارت از کسی است که آنچه را برای دیگران می پسندد، برای خود هم بپسندد. بناءً، چرخیدن را من شروع میکنم. میدانم هنوز کامل سر نرفته.
مطمئنم هنوز کامل سر نرفته، برای اینکه کامل سر برود، ما به چندچیز نیاز داریم. اول، اگر شما هنگامی که تازه از دروازهی خانهیتان به کوچه قدم میمانید، ببینید که یک پیرهمرد به یک دختر تجاوز میکند، چهکار میکنید؟ اگر من با چنین صحنهای مواجه شوم، میروم از خانه ماشین حساب میآورم و محاسبه میکنم که آیا کامل سر رفته یا نه؟ اگر کامل سر رفته بود، مثل یک شیر آژیرم را روشن میکنم و بر پیرهمرد حمله میکنم. اگر کامل سر نرفته بود، مدتی چندقدم پیش و چندقدم پس، قدم میزنم تا کامل سر برود. البته در مطابقت به سنت! دوم، اتفاق بالا هیچ وقت نمیافتد. پیرهمردان کشور ما خیلی آدمهای باشعور و منطق و حیا هستند. مثل پیرهمردان کشورهای دیگر نیستند که بوتل شراب در دستشان، هردو دستشان در حالی که به دیواری تکیه داده و پاهایشان دراز اند، میان پایشان و از میان پایشان نشانههای یک رود جاری باشند. پیرهمردان کشور اکثراً در صدد این اند که ما را نگذارند بر دخترها تجاوز کنیم. دستشان درد نکند! حالا که اتفاق بالا نمیافتد، یک اتفاق دیگر لازم است که بیافتد، تصور کنید، در لحظهای که شما واقعاً نیاز دارید تشناب بروید، از تشناب خیلی دور باشید. وقتی دوان دوان به یکی از تشنابین خود را میرسانید، میبینید که 5 نفر مصمم و خیلی جدی، پشت درِ تشناب صف کشیده و چنان قیافه گرفته که در اولین محاسبه، شما میفهمید هرکدام حداقل 5 دقیقه در تشناب میمانند. یعنی نیم ساعت باید دوام بیاورید تا نوبت برسد. در طول این مدت، شما با یک نیروی طاقتفرسا در نبردید. اگر کامل سر نرود، شما پیروز خواهید شد و در نهایت، دست به دامن تشناب برده و واقعاً راحت خواهید شد، اما اگر کاملا سر برود، نه تنها آبرویتان میرود که آب اضافی بدن نیز میرود. میبینید که تا کامل سر نرفته، دنیا خیر و خیریت است. بهمحضی که کامل سر رفت، باید چشمها را شست و جور دیگر باید دید.
البته دعای بنده این است که به چنین حالت دچار نشوید، خودم حداقل چندبار با این وضعیت دشوار روبهرو شدم. یکدفعه در زمان طالبان بود به خیالم، نمیدانم صنف سوم مکتب بودم یا صنف چهارم، یک معلم ما باز محمد نام داشت. یکبار طلب اجازه فرمودم، ایشان رد کرد. کمی مقاومت کردم، باز هم ناخن بلند کردم و طلب اجازه نمودم، بازهم رد کرد. دفعهی سوم که خیلی سر رفت، شروع کردم به گریه کردن. از بس که طاقتم تاق شده بود. با هزار نیرنگ خودم را به تشناب رساندم، از عجله جای اینکه ایزاربند را باز کنم، کورگرهش کردم. مقاومت با شکست مواجه شد و من…
حالا جناب وزیر دفاع ما نیز گفته که نزدیک است حوصلهی ما سر برود! البته قبلاً که سر رفته بود، بارها بر پاکستان تاخته بودیم که چرا با شورشیان مبارزه نمیکنند. حالا که به قول پاکستان، آنها مواضع شورشیان را بمبارد و راکتبارد میکنند، این طرف حوصلهی وزیر دفاع نزدیک است سر برود. شکرش باقی است که تا هنوز کامل سر نرفته است. یکی نیست بگوید که نزدیک به هزار راکت شلیک کرده، چندقربانی و زخمی گرفته، دهها خانواده را فراری کرده، حوصلهی مبارک شما چه وقت سر خواهد رفت؟ پارلمان داند، خود وزیر دفاع داند، کرزی داند و آیاسآی پاکستان معالخدای مهربان! من که نمیدانم. آوازه است که حوصلهی ما اتمی است، خیلی زود سر نمیرود. خدا کند که هیچوقت کامل سر نرود، منظورم از شما بود، نه از وزیر دفاع!