چرا غیر‌پشتون‌ها به لحاظ روانی از عبدالله عبدالله حمایت می‌کنند؟

دو روز پیش، عبدالله عبدالله با درک این‌که جامعه‌ی جهانی و هیچ کشوری از او حمایت نخواهد کرد، در پی فشار حامیان سیاسی و توقعی که پایگاه سیاسی و مردمی‌اش از او داشت، مراسم تحلیف موازی را در قصر «سپیدار» برگزار کرد.

خواست سیاسی که حامیان مردمی و سیاسی آقای عبدالله از برگزاری مراسم تحلیف در پی آن هستند، ریشه‌اش به تاریخ طولانی شکل‌گیری افغانستان به‌ویژه تحولات سیاسی دستکم چهار دهه‌ی گذشته بر می‌گردد. در چهار دهه‌ی گذشته، مبنای اصلی تشکیل حکومت، براندازی حکومت و جنگ و خشونت و سیاست، قومیت بوده است. قومیت دستکم در سقوط و تشکیل دولت نجیب، مجاهدین، امارت اسلامی و توافق بر سر نظام جمهوری در کنفرانس بن، نقش محوری داشته است. حالا هم تعلقات قومی حمایت روانی وسیعی برای عبدالله عبدالله و تیم ثبات و همگرایی فراهم کرده است. اما چرا؟

سرکوب جوانان، تصفیه با رهبران

چند ماه بعد از آن‌که اشرف غنی به محض ورود به ارگ، بدون در نظرداشت قانون خدمات ملکی، تشکیلات اداره‌ی امور را به منظور رفع هر نوع شبهه از وفاداری کارمندان این اداره به خودش پاک سازی کرده بود، جنبش تبسم، اجساد قربانیان کشتار تروریسم را از زابل به کابل آورد و علیه بی‌کفایتی دولت نسبت به حفاظت از جان شهروندان تا محوطه‌ی اداره‌ی امور پیش رفت. افزون براین‌که تغییرات و برکناری‌ها در اداره‌ی امور به معنای تصفیه‌ی قومی هزاره‌ها در جامعه تعبیر شد، تفسیر عمومی از شلیک بر درخشان‌ترین حرکت مدنی در چند قدمی اقامتگاه غنی، هزاره‌ستیزی غنی بود.

جنبش تبسم با خشونت حکومت و خصومت رهبران سیاسی هزاره از ارگ بیرون شد و شکریه تبسم در زادگاهش به خاک سپرده شد اما اعتراض نخفت و یک سال بعد دوباره با آرایش جدید در صفوف جنبش روشنایی پایتخت را ملتهب کرد. تا ظهور راه‌افتادن تظاهرات جنبش روشنایی در 27 ثور 1395، چند اتفاق اثرگذار افتاد.
کاخ سپیدار که محور تازه در بحث تقسیم قدرت در افغانستان برای اولین بار پس از توافق بن و طی‌کردن سه انتخابات ریاست جمهوری و دستکم دو انتخابات جنجالی و پرتقلب، در ساختار سیاسی به دست آمده بود، به حاشیه رفت و از اقتدار و سهم‌اش در تقسیم قدرت و تصمیم‌گیری‌های ملی کاسته شد. سپیدار به لحاظ داعیه‌ی سیاسی غیر‌پشتون‌ها به‌ویژه تاجیک‌ها هرگز خانه‌ی بخششی کرزی به عبدالله نیست. سپیدار تبارز عینی چهار دهه مطالبه‌ی سیاسی در کنار ارگ ریاست جمهوری است. به همین دلیل، توافق سیاسی سال 2014 برای تشکیل حکومت مشارکتی با محوریت ارگ و رسمیت سپیدار، اهمیت سیاسی ویژه‌ای پس از توافق بن داشت. سپیدار نماد عینی از شکستن تمرکز قدرت بود. اما غنی در نخستین ماه‌های آغاز به کار حکومت توافقی وحدت ملی، انتظاری که رهبران و متحدان سپیدار از توافق سیاسی به دست آمده داشت را شکست و نادیده گرفت. غنی زیر نام سلب قدرت از رهبران سنتی و جهادی و احزاب قومی، نه تنها احکام رییس اجراییه‌اش را بی‌اعتبار کرد بلکه محمد محقق، معاون دوم عبدالله عبدالله را از توافق بدست امده ناامید کرد. او حتا کریم خلیلی را که نقش تعیین‌کننده در تشکیل تیم انتخاباتی‌اش داشت را آزرد و با اعتباردهی مستقلانه به سرور دانش که نماینده‌ی خلیلی در دولت بود، بستر یک اعتراض مشترک میان رهبران سنتی هزاره‌ها و نسل جدید این قوم را فراهم کرد.

گروهی از معترضان یکی از مجروحان که به ضرب گلوله‌ی نیروهای امنیتی مجروح شده بود را به شفاخانه منتقل می‌کنند. جنبش تبسم/20 عقرب 1394-کابل/ عکس از عزیز عزیزیار

جنبش روشنایی از دل رنجِ آشکاری که هزاره‌ها از تبعیض سیستماتیک و تاریخی بر شانه‌هاشان حس می‌کنند و آزردگی آرام آرام رهبران سنتی از انحصار قدرت و نادیده‌انگاری شخصی‌شان یک سال پس از جنبش تبسم در غرب پایتخت شکل گرفت. پیام محوری مطالبه‌ی جنبش روشنایی برای هزاره‌ها و قدرت نه برق، بلکه فرق بود. مطالبه‌ی انکار فرق، در دوم اسد 1395 با بی‌توجهی و کم‌کاری بی‌گمان نیروهای امنیتی بمب‌گذاری شد. ماحصل این رخداد ناگوار، پدیدارشدن یک قبرستان دسته‌جمعی از قربانیان آن رویداد خونین در کابل بود. اشرف غنی به عنوان رهبر دولت آن طوری که باید این جنبش و مطالبات‌اش را می‌دید، ندید. او حتا قبرستانی که از جنبش روشنایی در چند کیلومتری کاخ قدرتش تولد شده بود را نادیده گرفت و بزرگ‌ترین ظرفیت برای یک جمهوریت واقعی که هیچ کسی پس از توافق بن شانس تعامل با آن را نداشت، به عنوان یک رهبر درک نکرد. غنی پس از آن با اقداماتی مثل برکناری محمد محقق از سمت‌اش به عنوان معاون ریاست اجراییه، اقدام به بازداشت علی پور که نماد حفاظت از بدیهی‌ترین حق هزاره‌ها -حق حیات در میدان وردک و مسیر بامیان- بود و برخورد سیاسی و شخصی با عبدالرزاق وحیدی؛ برای هزاره به ترسناک‌تر از آن‌چه هست، تبدیل شد. دو حمله در دو سال پی‌هم بر مراسم گرامی‌داشت از سالگرد ترور عبدالعلی مزاری، شهید وحدت ملی افغانستان و کشتار بی‌رحمانه‌ی امسال در اوج اختلافات سیاسی، بر حجم ترس و بر باورمندی بیشتر مردم هزاره بر این‌که غنی در قبال آن‌ها بی‌اعتنا هست، افزود. وعده‌های غنی برای شکستن زندان‌های جغرافیایی، جوان‌گرایی در قدرت و نوسازی دولت با تصامیمی مثل سهمیه‌بندی کانکور، طرح اجرای تقاعد در نهادهای امنیتی، کوچک‌سازی ادارات دولتی و برکناری وزرای هزاره از کابینه و حوزه‌بندی انتخابات پارلمانی غزنی به صورت استثنایی و با گرایش قومی هرگز نتوانست این تصور غالب در هزاره‌ها را تغییر دهد که اشرف غنی رییس جمهور مستبد و قوم‌گرا است و هزاره‌ها را خوش ندارد. در سوی دیگر، سپیدار به عنوان دستاورد سیاسی و تاریخی تاجیک‌ها، پس از برگشت جان کیری، وزیر خارجه‌ی امریکا به کشورش، با چالش‌های جدی با غنی مواجه شد. غنی توافق سیاسی با عبدالله عبدالله را شکست و سهم واقعی عبدالله در قدرت به مرور زمان به مراتب کمتر از متن توافقنامه شد. متحدان اصلی سپیدار مانند عطا محمد نور، امرالله صالح و … با محدودیت‌ها و فشارهای پی در پی و بی‌امان قدرت دولتی مواجه شد و از دل این اقدامات یک‌جانبه، جنبش رستاخیز تغییر تا چهارراهی صدارت راه پیمود. اگرچه در ظاهر، این جنبش در اعتراض به گسترش ناامنی در پایتخت و ناکارآمدی مقامات امنیتی شکل گرفت اما در نهان، یک اعتراض و مطالبه‌ی سیاسی را حمل می‌کرد. اعتراض به تک‌روی سیاسی با گرایش قومی و مطالبه‌ی توزیع قدرت و عمل به مفاد و مواد توافقنامه‌ی تشکیل حکومت وحدت ملی. مشابه با آن‌چه که در جنبش تبسم اتفاق افتاد، رستاخیز تغییر نیز گلوله‌باران شد. بیش از 5 معترض از جمله پسر علم ایزدیار از فعالان سیاسی تاجیک‌ها و معاون مجلس سنا جان باختند و به تعقیب آن، در مراسم خاکسپاری‌اش که با حضور اکثریت سیاستمداران تاجیک شریک در قدرت برگزار شده بود، دستکم سه انفجار رخ داد. صلاح‌الدین ربانی، رییس حزب جمعیت و وزیر خارجه‌ی حکومت غنی در آن زمان، علیه مشاور امنیت ملی‌اش، حنیف اتمر طرح اتهام کرد و او را مسئول چنین رخدادی دانست.

گورهای آماده برای دفن دسته‌جمعی قربانیان حمله به تجمع معترضان جنبش روشنایی.  4 اسد 1395، کابل/  عکس از جعفر رحیمی

همزمان با این رخدادها، برخی از وزرای تاجیک‌ها سلب صلاحیت شدند. افراد مسلح غیرمسئول این قوم در خیرخانه و دیگر ولایات در تنگنا قرار گرفتند. نارضایتی از عملکرد کمیسیون مستقل انتخابات در انتخابات پارلمانی بالا گرفت و برخی از نهادهای حکومتی برحالی که به نمایندگان این قوم و دسته‌ی عبدالله عبدالله تعلق داشت، سلب صلاحیت شد. تاجیک‌ها احساس کردند که آرزوها و مطالبات سیاسی‌شان در کاخ سپیدار نفله شده است.

انتخابات امسال که به نظر می‌رسد آخرین انتخابات ریاست جمهوری پس از توافق بن باشد، با مسخره‌ترین پاسخ سیاسی و بدترین عملکرد نهادی مواجه شد. کمیسیون انتخابات بدون دیدن نمایندگان عبدالله عبدالله برای 15 روز، نتایج انتخابات را اعلام کرد و بی‌تردید تمام ترتیبات و تصامیم این نهاد بر اساس دستور شخصی و سیستم نامرئی اشرف غنی اجرا شد. سرانجام عبدالله عبدالله به عنوان نامزد مدعی ریاست جمهوری دست به یک اعتراض آشکار بر نظم حاکم سیاسی و ترتیبات حقوقی و نهادی زد و خودش را رییس جمهور منتخب دولت همه‌شمول اعلام کرد تا نارضایتی از غنی را در میان هوادارانش به دشمنی با غنی و شکایت از بی‌عدالتی، نقض قانون توسط نهادها و بی‌اعتنایی آشکار بین‌المللی به این رویه‌ی غنی را به نافرمانی از آن ارتقا داده و تشدید کند. آن‌سو، جنرال عبدالرشید دوستم به عنوان رهبر اوزبیک‌ها برای اولین بار در سمت معاونیت اول ریاست جمهوری رسیده بود. چند روز پس از ورزش صبحگاهی، دوستم از اختیاراتی که به عنوان معاون اول داشت، بی‌بهره ماند. باری، کاروان جنرال در غورماچ فاریاب به کمین خونینی برخورد. آقای دوستم، شورای امنیت حکومت وحدت ملی را به دست داشتن‌ در این حمله و توطئه برای حذف فزیکی او متهم کرد. اندی بعد، در شرایطی که جنرال دوستم از کسب صلاحیت‌اش ناراض و ناامید به زادگاه‌اش برگشته بود، غایله‌ی بزرگی به نام «آزار جنسی» احمد ایشچی، پای‌اش را از حضور در دفتر معاونیت اول کوتاه کرد. اکنون، جنرال دوستم که بانک رأی بود و هست و تکیه‌ی قلب اوزبیک‌ها در برابر تحولات بی‌رحم تاریخی، در پی ادعای احمد ایشچی در سطح جهان به عنوان چهره‌ای فاسد و رسوا معرفی شده بود. همزمان با این فشار داخلی و بین‌المللی، بازی سیاسی بدیل دوستم‌پروری در جامعه‌ی اوزبیک در قامت احمد ایشچی و قیصاری و حزب جنبش نوین، اوزبیک‌ها را با توجه به میزان ر‌أیی که به دوستم داده بودند، ناراض‌تر از هزاره‌ها و تاجیک‌ها کرد. با توجه به بافت اجتماعی اوزبیک‌ها و وفاداری سیاسی آن‌ها، آن‌چه با دوستم اتفاق افتاد نه تنها دور کردن‌اش از قدرت و نادیده‌گرفتن اوزبیک‌ها بلکه توطئه و تحقیر فرهنگی این مردم نیز از دیگر اثرات ماجرای دوستم و ایشچی برای جامعه‌ی تحت فرماندهی دوستم بود. در کنار آن بازی سیاسی و غیرقانونی که با نظام‌الدین قیصاری در دو نوبت اتفاق افتاد، بر نفرت و دوری اوزبیک‌ها از غنی و برخورد قومی قانون و قدرت با آن‌ها بی‌اثر نبود.

پیکر یکی از قربانیان جنبش رستاخیز تغییر بر دستان معترضان که با شلیک نیروهای امنیتی کشته شد. جوزای 1396، کابل/ عکس از شبکه‌های اجتماعی

معنا و پیام این اتفاق‌های بریده بریده برای مردم، حذف و طرد از قدرت بود. برای هزاره‌ها که جنبش‌های مدنی و نوگرای‌شان سرکوب شد، فقط یک سرور دانش در قدرت مانده است؛ معاونی که همواره در جلسات مهم و تصمیم‌گیری‌های تعیین‌کننده یک غایب همیشگی است. اوزبیک‌ها معاونیت اول را باختند و سپیدار تاجیک‌ها ناچل شد. به نظر می‌رسد این سرگذشت بسیار مشابهی است که سه قوم در دوران حکومت وحدت ملی از قدرت و قانون دارند. معنای این تجربه، انحصار مطلق قدرت در کاخ ریاست جمهوری و حلقه‌ی چندنفری اشرف غنی است. درحالی که تولد سپیدار، ناشی از چهار دهه تلاش برای شکستاندن انحصار قدرت و توزیع عادلانه‌تر آن در میان گروه‌های قومی و سیاسی بود اما غنی با وجود تقسیم قدرت، بازی فردی و سیاسی را با افراد و جریان‌ها انجام داد که هیچ کسی در امان نماند جز آن‌که مأمور مطلق او باشد. به لحاظ نهادی و قانونی نیز تشکیلات را حذف و ایجاد کرد بلکه قدرت را در بالاترین حد ممکن به ارگ و شخص رییس جمهور متمرکز کند. او این کار را تا اینجا به شکل مطلوب‌اش انجام داده است؛ حذف سپیدار و انحصار مطلق قدرت به نام جمهوریت. حذف سپیدار و انحصار مطلق قدرت و کل روایتی که تا هنوز خواندیم، اولین عامل در حمایت روانی وسیع غیرپشتون‌ها از عبدالله عبدالله است. اما عامل مهم‌تری نیز در شکل گیری این محور سیاسی وحمایت روانی از عبدالله عبدالله نقش دارد.

تفسیر روند صلح؛ زلمی، اشرف غنی و عبدالغنی 

دسته‌ی ثبات و همگرایی که حالا تحلیف جداگانه‌اش را برگزار کرده است، اولا محصول تجربه‌ی مشترک از کار سیاسی با نظام جمهوری تحت رهبری اشرف غنی بود. دوما تجربه‌ی تاریخی از تحولات در حال وقوع سیاسی نیز نقش اصلی را در تشکیل دسته‌ی انتخاباتی ثبات و همگرایی داشت. این تحول تمرکز و رایزنی امریکا برای صلح با طالبان بود. ثبات و همگرایی وقوع یک تحول سیاسی را در محاسبه داشت. یکی از دلایل اصلی شکل‌گیری این تیم انتخاباتی و سیاسی، روند صلح تحت رهبری خلیل‌زاد بود.

حالا بر خلاف ادعای ظاهری اشرف غنی برای بقای نظام جمهوری و مردم‌سالاری، واقعیت قابل دیدتر، حمایت همه‌شمول متحدان افغانستان از صلح با طالبان است. روندی که آغازش دو سال قبل رقم خورد و حالا در اولین گام با توافق صلح میان امریکا و طالبان به حساس‌ترین مرحله‌اش یعنی مذاکرات و گفت‌وگوهای داخلی افغان‌ها رسیده است.

تا این‌جای توافق، تحقق یک توافق صلح برای مردم عادی غیرپشتون‌ها بسیار قابل لمس نبوده است. برای همین، درگیر جدال‌های انتخاباتی و نقد و حمایت از ستادهای انتخاباتی هستند. اما به نظر می‌رسد در فصل تازه‌ی سیاسی برای افغانستان پس از این، قصه‌ی اصلی و درگیری فرد فرد همه‌ی افغان‌ها صلح خواهد بود.

لحظه‌ی تحلیف عبدالله عبدالله به عنوان رییس جمهور منتخب دولت همه‌شمول. آن‌سوتر، در فاصله‌ی چند صد متر از کاخ سپیدار، همزمان مراسم تحلیف اشرف غنی به عنوان رییس جمهور منتخب در ارگ ریاست جمهوری در حال اجرا بود. 19 حوت 1398، کابل/ عکس: فیسبوک عبدالله عبدالله

اشرف غنی بر خلاف ادعای چند روز قبل‌اش، در مراسم تحلیف با حضور خلیل‌زاد اعلام کرد که حکمی را مبنی بر رهایی زندانیان طالب صادر خواهد کرد. اعلام نتیجه‌ی انتخابات ریاست جمهوری به صورت آنی و با اجبار غنی و به دنبال‌اش بی‌صبری برای تحلیف زودهنگام، یک هدف را در پی داشت؛ در دست گرفتن رهبری شورای مصالحه به نام جمهوری اسلامی افغانستان با محوریت شخص اشرف غنی.
این اتفاق رخ داد. خلیل‌زاد در مراسم تحلیف غنی رفت و غنی نیز فرمان رهایی زندانیان طالبان را صادر کرد. هدف این معامله اگر برای غنی بقا بود و برای خلیل‌زاد بازکردن گره و شتاب بخشیدن به روند صلح، برای غیرپشتون‌ها می‌تواند تفسیرهای متعددی داشته باشد.
تحلیف غنی و حمایت جهانی از آن اگر مذاکره‌ای با تیم ثبات و همگرایی برای شامل‌شدن در قدرت صورت نگیرد، ترتیب فرمولی در روند صلح است که یک طرف آن اشرف غنی است و طرف دیگر آن عبدالغنی. میانجی و ترتیب اثردهنده و مشروعیت‌دهنده و تطبیق‌کننده‌اش نیز زلمی خلیل‌زاد خواهد بود. همزمان با این‌که روند صلح گام به گام پیش‌تر می‌رود، به تبع‌، حرف و تفسیر مردم از آن نیز گسترده‌تر و فراگیرتر می‌شود. به نظر می‌رسد حکومت دوباره‌ی غنی و ترکیب تندرو و پشتونی طالبان و تفسیر و تعبیری که جامعه از عملکرد سیاسی خلیل‌زاد در روند صلح دارد، توافق صلح را برای غیرپشتون‌ها ترسناک‌تر می‌کند.
بی‌تردید روند صلح با استقبال عمومی مردم مواجه است. اما به صورت قطعی تمرکز قدرت مطلقی که غنی می‌خواهد، امارتی که طالبان در پی آن است و سازش سریعی که خلیل‌زاد می‌خواهد رقم بخورد، برای غیرپشتون‌ها مسئله‌ی اصلی و بااهمیتی است.
بنابراین، به لحاظ سیاسی موضعی را که اشرف غنی در روند صلح تحت نام دفاع از «جمهوریت» در پیش گرفته است، نه مبتنی بر ارزش‌های مدنی و سیاسی و تکثرگرایانه و روادارای چندوجهی که نمایندگی از انحصار مطلق قدرت در نهاد ریاست جمهوری و شخص رییس جمهور است. مردم نمی‌توانند با آن سرگذشتی که ارزش‌های قانون اساسی مثل آزادی‌های سیاسی، مدنی و حقوق اساسی اتباع در حکومت وحدت ملی طی کرد، تأکید غنی بر دفاع از جمهموریت را بپذیرد. چه این‌که، جمهوریت غیر از حفاظت از آزادی‌های سیاسی، مدنی و حقوق اساسی اتباع نیست و غنی در پنج سال گذشته، بر آن کوبید و چماق زد. به لحاظ سیاسی، تأکید غنی بر جمهوریت با فریب عمیق و خوشایندی به لحاظ ظاهری مزین است اما در نهان، تمرکز نهایی قدرت است که حتا اگر طالبان بر نظام جمهوری هم توافق کند، رسیدن غیرپشتون‌ها به آن کرسی که همه چیز دارد، محال خواهد بود.
جانب دیگر، طالبان با روایت دینی از حکومت و قدرت و کسب مشروعیت از دین، در پی آن است که مهم‌ترین کارت بازی به نام رأی را از جامعه ساقط کند. ملا غنی با چنین وضاحتی نمایندگان‌اش را به مذاکرات صلح می‌فرستد. مطالبه‌ی طالبان و مطالبه‌ی غنی بر سر چگونگی شکل‌گیری دولت آینده در نوع نظم سیاسی ممکن است متفاوت باشد اما در این‌که قدرت متمرکز و بی‌پرسانی از دل توافق صلح بیرون شود، هر دو طرف به نام جمهوریت و امارت بر آن توافق دارند.

اشتراک زلمی خلیل‌زاد به همراه برخی از مقامات دیپلماتیک خارجی در مراسم تحلیف اشرف غنی، مانع از انجام تحلیف همزمان عبدالله عبدالله در کاخ سپیدار نشد. 19 حوت 1398، کابل/ عکس: ارگ

همزمان با این، توافق نهایی که زمینه‌ی سازش هیئت‌ تحت رهبری غنی و عبدالغنی برای دستیابی به آن زیاد است و در واقع راهکاری متعلق به خلیلزاد است، همسویی امریکا را نیز به همراه خواهد داشت: «هر آن‌چه افغان‌ها توافق کنند، مورد حمایت امریکاست مشروط بر این‌که صرفا نامش امارت اسلامی نباشد». هیچ پیش‌شرطی که توافق بر سر قانون اساسی، حکومت آینده و سایر بحث‌هایی که از دل گفت‌وگوهای بین‌الافغانی بیرون می‌شود، از طرف جامعه‌ی جهانی در راستای تأمین مشارکت و رضایت قومی و حمایت از ارزش‌های دموکراتیک و مدنی و حقوق بشری وجود ندارد. امریکا برای توافقی که افغان‌ها انجام می‌دهند، چک سفید داده است.
چک سفید امریکا که خلیل‌زاد قاعده‌اش را وضع کرده، برای گفت‌وگویی که با تحلیف جدید یک طرف‌اش اشرف غنی است و طرف دیگر آن ملا عبدالغنی برادر، آیا برای جامعه‌ی چند قومی و با توجه به سرگذشتی که در چهار دهه‌ی اخیر طی کرده‌ایم، ترسناک نیست؟ بی‌تردید هست.
به نظر می‌رسد معنا و تفسیر روندی را که صلح طی می‌کند و قاعده‌ی سیاسی که برای مذاکرات داخلی سنجیده شده است، برای غیرپشتون‌ها، توافق و روندی است که با امضای زلمی و غنی و عبدالغنی برای چگونگی آینده‌ی ما، رقم می‌خورد. پس دلیل اصلی حمایت روانی و آینده‌نگرانه‌ی غیرپشتون‌ها از عبدالله عبدالله روندی است که برای صلح چیده شده و بازی‌های انتخاباتی و سیاسی است که بازیگران اصلی صلح را مشخص می‌کند.
عامل اثرگذار دیگردر روند صلح به نام پاکستان، این نگرانی را به لحاظ تاریخی و سیاسی بیشتر می‌کند که قرار است چه اتفاقی به لحاظ حقوقی، سیاسی، فرهنگی و ارزشی شکل بگیرد تا داعیه‌ی چهاردهه‌ی گذشته‌ی غیرپشتون‌ها را بار دیگر عقب بزند و به زنجیر ببندد.
به نظر می‌رسد با وقوع رویدادهای پی در پی در راستای تحقق توافق امریکا و طالبان و روند صلح، غیرپشتون‌ها نگرانی بیش‌تری از آینده دارند. مردم نمی‌توانند اعتماد کنند روندی که زلمی و غنی و عبدالغنی رهبری می‌کنند، مطالبات سیاسی و شهروندی و ارزشی آن‌ها را به رسمیت شناخته و مطالبات سیاسی‌شان را برآورده کند. وجود همین نگرانی باعث شده که حتا محقق و خلیلی با همدیگر همسو و متحد شوند. دوستم نه تنها تسلیم نیست بلکه به خلیل‌زاد هدایت می‌دهد که حرف‌های انتخاباتی را با عبدالله بزند. عبدالله عبدالله دیروز دست کم دوبار از پذیرش خلیل زاد به دفترش ابا ورزید. اوج نگرانی ناشی از سه‌ضلعی‌شدن مذاکرات صلح میان اشرف غنی، عبدالغنی و زلمی‌خلیلزاد، در آن جا مصداق پیدا کرد که حتا عبدالله عبدالله در کمال ناباوری، تا مرز تحلیف جداگانه‌ی ریاست جمهوری پیش رفت.